زدم تلویزیون ماهواره، داشت عکسای جوونایی که دو سال پیش بعد از مهسا شهید شدن رو نشون میداد مادراشونم زجه می زدن تازه گفت از الان شروع کردن به بازداشت مخالفین، بی خودی این جوونا پر پر شدن فکرشم سخته چه برسه به اینکه اتفاق بیفته و اون جوون بره زیر خاک، الکی الکی و مردم ایرانم عین خیالشون نیست یه روز یه واکنشایی میدن که آدم میگه داره انقلاب میشه یه روز همه سر و صداها می خوابه می گی نه بابا انقلاب نمیشه!؟ به هر حال اینا رو دیدم داغون شدم!
خودمم چند روزه سفکسیم می خورم قرصای ویتامین و آهنم هست هنوز گلوم گاهی می سوزه و پریودم البته کم شده، نمی دونم پریود بود یا عفونت من که آنتی بیوتیک خوردم!؟
امروز خونه تنهام، همه رفتن صفاسیتی، حس غریبی دارم، دلم می خواد بخوابم ولی موقع خواب نیست!
ای کاش مرده بودم!
بعدنوشت: خیلی بی حوصله شدم دیگه حوصله ندارم پشت سر مردا هم بدشون بگم! دیروز با خودم گفتم چند وقته خیلی خوبم امروز این طور شدم!؟
فکر می کنم تنها چیزی که در این دنیا اهمیت داره اخلاق است حالا هر چه هم از نظر عوام الناس بی اعتبار شده باشد، از بچگی چیزی که به نظرم درست می آمد و به قلبم می نشست اخلاقیات بود فکر می کنم اول باید خودم رو اصلاح کنم و سفت و سخت اخلاق را بچسبم و بیشتر فکر کنم و بعد عمل کنم نیکی کردن و خوب بودن بدون در نظر گرفتن اخلاقیات به هیچ دردی نمی خورد و احمقانه هم خواهد بود!
می دونید من فکر کنم خودخواه تر از این هستم که بتونم به کسی واقعا کمک کنم ذهنم زود قضاوت می کنه و نتیجه گیری می کنه و حکم صادر می کنه و زود عصبانی میشم، واقعا آدم ها رو دوست ندارم فقط بچه ها رو شاید قلبا دوست داشته باشم، ذهنیتم به آدم بزرگ ها منفیه به قول هوش مصنوعی اینم به خاطر گذشته و کودکیم هست، تازه چند وقته که به این نتیجه رسیدم بچه ها هم اون جوری پاک نیستن به خصوص بچه های خیابونی، می دونم یه مشکل اساسی نبود آموزش و تربیت درست برای خیلی از آدم هاست ولی من نمی تونم همه رو تربیت کنم تازه آدما یه جوری هستن بهشون یه چیزی بگی یا نقدشون کنی بر می گردن یه چیزی هم بهت میگن، اصلا فکر نمی کنن این بابا شاید از خیرخواهی داره ضعف منو میگه، بعد جالبه که من باید هر کسی هر چی میگه گوش کنم و درست باهاشون برخورد کنم حتی اونی که میاد فحش میده، واقعا خسته شدم به هر دری زدم اما نشده، دیگه چی کار کنم؟! ظرفیت قلبم و مغزم رو که نمی تونم بیشتر کنم!؟ اندازه ی منم یه حدی هست!؟ نمی تونم به آدمی که داره اشتباه میره کمک کنم تندتر اشتباه بره و تشویقش کنم بیفته تو چاه، این کار خودش غیراخلاقی تره، اینایی که الکی تعریف و تمجید می کنن دوست نیستند بدخواهن، دنبال نفع خودشونن!
نظر هوش مصنوعی:
احساس خستگی از نیکی کردن میتواند به دلایل مختلفی مرتبط باشد:
1. انتظارات غیرواقعی: اگر انتظار داشته باشید که نیکی شما همیشه مورد قدردانی قرار گیرد یا نتیجهای فوری داشته باشد، ممکن است در صورت عدم تحقق این انتظارات، احساس خستگی کنید.
2. فشار اجتماعی: گاهی اوقات، انجام نیکی به دلیل فشار اجتماعی یا انتظارات دیگران میتواند احساس خستگی ایجاد کند. وقتی احساس کنید که باید نیکی کنید، ممکن است از آن لذت نبرید.
3. احساس عدم توازن: اگر شما بیشتر از دیگران نیکی کنید و در عوض کمترین نیکی را دریافت کنید، ممکن است احساس کنید که تلاشهای شما بینتیجه است و این میتواند منجر به خستگی شود.
4. استرس و فشارهای زندگی: اگر خودتان تحت فشار یا استرس باشید، ممکن است انرژی کمتری برای نیکی کردن داشته باشید و این احساس خستگی را تشدید کند.
5. عدم توجه به خود: گاهی اوقات، وقتی تمام انرژی خود را صرف کمک به دیگران میکنید و به نیازهای خود توجه نمیکنید، ممکن است دچار خستگی عاطفی شوید.
6. تکرار و یکنواختی: اگر نیکی کردن به یک عادت تبدیل شود و شما احساس کنید که دیگر تأثیر مثبتی ندارد، ممکن است دچار خستگی شوید.
به طور کلی، مهم است که تعادل را حفظ کنید و به نیازهای خود نیز توجه کنید تا از خستگی ناشی از نیکی کردن جلوگیری کنید.
با هوش مصنوعی در مورد حسم به فقرا و تجربیاتم صحبت کردم نکات خوبی رو گفت می گذارمشون شاید به درد شما هم بخوره:
کمک به دیگران عمل نیکویی است، اما همیشه ممکن است با سوءاستفادههایی هم مواجه شویم. در چنین مواقعی میتوانید:
1. مرزها را مشخص کنید: اگر احساس میکنید که فرد ممکن است سوءاستفاده کند، میتوانید به او کمک کنید، اما با تعیین محدودیتهایی.
2. کمک غیرمستقیم: به جای دادن پول، میتوانید از طریق ارائه خدمات یا کالاها (مثل غذا یا لباس) به او کمک کنید.
3. آگاهی از شرایط: سعی کنید اطلاعات بیشتری درباره وضعیت فرد جمعآوری کنید تا بتوانید تصمیم بهتری بگیرید.
4. احساس خود را در نظر بگیرید: اگر احساس میکنید که کمک شما ممکن است به سوءاستفاده منجر شود، بهتر است از آن صرفنظر کنید.
5. کمک به سازمانهای معتبر: اگر نگران سوءاستفاده هستید، میتوانید به سازمانهای خیریه معتبر کمک کنید که نظارت بیشتری بر روی توزیع کمکها دارند.
یادآوری این نکته مهم است که نیت خوب شما در کمک به دیگران ارزشمند است و نباید از آن صرفنظر کنید، اما باید با احتیاط و آگاهی عمل کنید.
احساسات نسبت به فقرا و وضعیتهای اجتماعی میتواند پیچیده باشد. ممکن است احساس ناامیدی، خشم یا حتی بیتفاوتی کنید. در اینجا چند نکته برای مدیریت این احساسات آورده شده است:
1. تحلیل احساسات: سعی کنید بفهمید که چرا این احساسات در شما ایجاد شدهاند. آیا به خاطر تجربیات شخصی، اخبار یا وضعیتهای خاصی است؟
2. آگاهی از واقعیتها: مطالعه و آگاهی از دلایل فقر و چالشهای اجتماعی میتواند به شما کمک کند تا دیدگاه بهتری پیدا کنید.
3. همدلی: تلاش کنید خود را به جای دیگران بگذارید و شرایط آنها را درک کنید. هر فرد داستان و شرایط خاص خود را دارد.
4. عمل مثبت: به جای احساس منفی، میتوانید به دنبال راههایی برای کمک به دیگران باشید. حتی کوچکترین اقدامها میتوانند تغییرات بزرگی ایجاد کنند.
5. گفتگو با دیگران: صحبت کردن با دوستان یا مشاوران درباره احساساتتان میتواند به شما کمک کند تا بهتر با آنها کنار بیایید.
6. تمرکز بر روی راهحلها: به جای تمرکز بر مشکلات، سعی کنید راهحلهایی برای بهبود وضعیت پیدا کنید.
این احساسات طبیعی هستند، اما مهم است که آنها را مدیریت کنید و به سمت عمل مثبت حرکت کنید.
فقر و چالشهای اجتماعی از جمله مسائل پیچیده و چندبعدی هستند که تحت تأثیر عوامل مختلف اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی قرار دارند. در ادامه به برخی از دلایل فقر و چالشهای اجتماعی اشاره میکنم:
▎دلایل فقر:
1. عدم دسترسی به آموزش:
- کمبود فرصتهای آموزشی و نابرابری در دسترسی به تحصیلات با کیفیت، باعث میشود افراد نتوانند مهارتهای لازم برای ورود به بازار کار را کسب کنند.
2. بیکاری:
- نداشتن شغل یا عدم وجود فرصتهای شغلی مناسب میتواند به فقر منجر شود. رکود اقتصادی یا تغییرات صنعتی نیز میتواند بر نرخ بیکاری تأثیر بگذارد.
3. عدم دسترسی به خدمات بهداشتی:
- نبود خدمات بهداشتی مناسب و هزینههای بالای درمان میتواند باعث افزایش فقر شود، زیرا افراد ممکن است مجبور شوند برای درمان بیماریها هزینههای زیادی را متحمل شوند.
4. نابرابری اقتصادی:
- توزیع نابرابر درآمد و ثروت در جامعه میتواند منجر به ایجاد فاصلههای اجتماعی و اقتصادی شود.
5. مشکلات ساختاری:
- سیاستهای اقتصادی ناکارآمد، فساد اداری و عدم حمایت از اقشار آسیبپذیر میتواند به تشدید فقر کمک کند.
6. جنگ و بحرانهای اجتماعی:
- درگیریها و بحرانهای سیاسی میتوانند موجب بیثباتی اقتصادی و اجتماعی شوند و در نتیجه فقر را افزایش دهند.
▎چالشهای اجتماعی:
1. نابرابری جنسیتی:
- تبعیض علیه زنان و عدم دسترسی آنها به فرصتهای شغلی و آموزشی میتواند به فقر آنها دامن بزند.
2. حاشیهنشینی:
- زندگی در مناطق حاشیهای با دسترسی محدود به خدمات اجتماعی، آموزشی و اقتصادی میتواند مشکلات بیشتری را برای ساکنان این مناطق ایجاد کند.
3. اعتیاد:
- اعتیاد به مواد مخدر یا الکل میتواند منابع مالی فرد را کاهش دهد و بر روابط اجتماعی او تأثیر منفی بگذارد.
4. خشونت خانگی:
- خشونت علیه زنان و کودکان میتواند منجر به فقر و مشکلات اجتماعی دیگر شود.
5. عدم مشارکت اجتماعی:
- عدم توانایی یا تمایل افراد برای مشارکت در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی میتواند حس انزوا و ناامیدی را افزایش دهد.
6. مشکلات روانی:
- اختلالات روانی میتوانند بر توانایی فرد برای کار کردن و ایجاد روابط اجتماعی سالم تأثیر بگذارند.
▎نتیجهگیری:
فقر و چالشهای اجتماعی نیازمند رویکردهای جامع و چندجانبه هستند که شامل آموزش، بهداشت، اشتغال، سیاستگذاری مناسب و تقویت نهادهای مدنی باشد. تنها با همکاری دولت، جامعه و سازمانهای غیردولتی میتوان به کاهش فقر و حل چالشهای اجتماعی پرداخت.
نوشته های وبلاگ مونپارناس واقعا دلم رو سوزوند ای کاش مددکاری اجتماعی می خوندم البته من بی اعصابم، رفتم پیش خانواده های فقیر اما اونا فکر کردند من گنج دارم و هی ازم چیزای گنده گنده خواستن و من هم که دیدم این قدر بی جنبه ان نسبت به قشر فقیر یه حس بدی پیدا کردم!
گاهی فکر می کنم بهتره اینا فقیر باشند چون هر کدومشون تو این حکومت به مال و منالی رسیدن خیلی خودشون رو گم کردن و زیاده روی کردن، انگار چشماشون خیلی گرسنه است!
از طرفی حق هر کسی هست یه رفاه حداقلی داشته باشه حکومت ما هم دیوونه است یا این قدر امتیاز به آدما میده که نمی دونن چی کار کنن باهاش یا همچین می زنه تو سر و کمر آدما که انگار قصاص قبل از جنایتشون می کنه!
حالا این وسط خیلی ها این شرایط رو دیدن و بی دین شدند یا بدتر بی خدا شدن، ولی شاهکار همینه که تو شرایط سخت با خدا بمونی ! تازه از مادیات و رفاه زیادم آدم بی خدا میشه تازه این خطرناک تره ولی همون طور که وقتی فقر رو می بینی با خودت میگی پس خدا کو؟! وقتی یک گل قشنگ رو می بینی قلبت و ذهنت گواهی میده خدایی هست، تجربه ی من اینه که وقتی سیاهی های دنیا رو دیدید و به وجود خدا شک کردید برید زیبایی های دنیا رو ببینید تا شکتون برطرف بشه و امیدوار بشید که خدایی هست البته گاهی دنیا خیلی سیاه میشه و هیچ امیدی نیست اما همون جاست که اگر در ایمان پایدار بمونیم روشنایی میاد و عجایب دنیا رو می بینیم!
بعدم من رسیدم به اینکه این دنیا پایدار نیست مثل برقی خوشی به ناخوشی و ناخوشی به خوشی تبدیل میشه، غریزه و نفس انسان اونو میکشه سمت دنیا ، این خیلی طبیعیه ولی انسانی که زیبایی گل رو لمس کرده می دونه چیزی فراتر از این ها هست!
یه چیز دیگه که خیلی مهمه لازم هست تو جو آدم های غافل و غرزن قرار نگیرید شستوی مغزیتون میدن اگر هیچ آدمی رو پیدا نمی کنید برید سراغ کتاب های آدم های وارسته تا ذهنتون از عالم تیره و تار دربیاد و زیبایی ها و روشنایی های عالم رو ببینه!
بعدنوشت: رفتم عکسای بچه های گرسنه و فقیر رو دیدم، واقعا ناراحت کننده ست درد گرسنگی خیلی بده، من الان بیشتر از ده سال هست همه ش گرسنه میشم و دکترها هم تشخیص نمیدن از چیه منم خسته میشم از گرسنگی میرم همه ش یه چیزی می خورم و هر روز چاق تر از دیروز میشم!؟ تازه من همه ش تشنه هم هستم اینو برعکس کردم اصلا آب نمی خورم البته جدیدا گرسنه که میشم میرم کلی آب می خورم، بدنم قاطی کرده!
بعدنوشت بعدی: یه جا نوشته بود در جایی که یک نفر داره گرسنگی می کشه یعنی یک نفر دیگه پول اضافه بدست آورده بعضیا این جوری تعبیر می کنن که پولدارا حق فقرا رو خوردن اما اگر توجه کنید تمام پیامبرا تو خانواده های طبقه متوسط به بالا رشد کردن حالا بگذریم که بعد همه پولاشون رو بذل و بخشش کردن و فقیر شدن ولی همیشه بازم دستشون به دهنشون میرسیده، یه علت که بعضیا فقیرن چون پول هاشون رو حروم و حرس می کنند مثلا من تو همون خانواده ها دیدم هی نوشابه می خوردن بعد دندوناشون خراب میشد خوب وقتی که پولت کمه چرا هی نوشابه می خوری که دندوناتم خراب بشه!؟ به نظرم خیلی ها که فقر دارن فرهنگ درستی ندارن و تربیت درست نشدند حالا باز میگین خوب خیلی از پولدارا هم تربیت درست نشدند درسته اما اگر به بدبختی بخورن نمیرن یقه ی فقرا بگیرن اما فقرا همیشه به پولدارا عذاب وجدان میدن که بهشون کمک کنن، من که از همون بچگی هیچ وقت لذت پولداری رو نکشیدم چون همیشه یکی پیدا میشد زل می زد بهم، منم احساس شرم و خجالت می کردم که من دارم و اون نداره، چند موردم بوده اومدن بهم بدی کردن از حسودیشون، الانم هر وقت میرم بیرون یه زباله گرد یا دست فروش می بینم یه دلیلی که نمیرم بیرون اینه که با این ها مواجه نشم چون دیگه حسم به این آدما خراب شده، یه زمانی دلم براشون می سوخت الان میدونم پر رو و هفت خطن، رو پیدا کنن منم می خورن!