باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

امروز و مادربزرگ

امروز یاد یه حرف مادربزرگم افتادم ایشونم از قول مامانشون می گفتن!

آخه بعضی وقت ها حرف هایی بهمون می زدن که ناراحتمون می کرد بهمون بر می خورد البته در واقع بیشتر اوقات ما بودیم که راه اشتباه رو رفته بودیم!

حالا چی می گفتن؟ می گفتن: یه چیزی میگم دردت کنه عاقبت مردت کنه!

واقعا هم دردها آدم رو آدم می کنه حالا کلامی باشه یا یه اتفاقی بیفته، در بیشتر مواقع هم یه اتفاق میفته چون ما به اون پیام های کلامی گوش نکردیم و راه بیراه خودمون رو ادامه دادیم!

تشخیص من

تازه چند وقت است فهمیدم جملات به جز بار کلامی که دارند یک نوع انرژی هم دارند که من این را از بچگی تشخیص نمی دهم!

مثلا بچه بودم ادای دایی ام را در می آوردم و مادربزرگم عصبانی میشد اما من نمی فهمیدم چرا!؟

یا در مقابل عمه هایم همان طرز برخورد و کلامی که مادرم به کار می برد استفاده می کردم فکر نمی کردم معنیی دارد!

کلا همیشه در زندگی از طرز حرف زدن اطرافیان یا آن چیزی که در تلویزیون نشان داده میشد تقلید کردم بدون آنکه بدانم باری دارد و البته آدم ها که این را نمی دانستند باهام بدرفتاری یا خوش رفتاری می کردند!

فکر می کنم برای همین آدم های خوب هیچ وقت باهام دوست نمی شدند و همیشه آدم های بد و ظالم به سراغم می آمدند می گفتند این احمق است برویم سراغش!

و در شرایط حساس کنونی فکر می کنم دیگر حرف نزنم بهتر باشد چون کار را خراب تر می کنم از اولش هم نباید دخالت می کردم من که قوه ی تشخیصم این گونه است!

که برد به سوی شاهان ز من گدا پیامی

که برد به سوی شاهان ز من گدا پیامی
که منم چاکر تو می دهم تو را سلامی

منم آن گنه گزیده که دلش ز تو رمیده
برسان ز کویت امروز بر من اندکی کلامی

که شوم زنده و خجسته از همه گسسته
شوم از شوق تو دوباره ز همه جدا تمامی

برسان که من ندارم دگر اینجا کار و باری
جز اینکه اندکی آید ز کویت مرا مشامی

لب تشنه ام و گر چه طلبی گزاف دارم
ولی تو را چه باشد که رسانی مرا طعامی؟

همه روز بر ندارم سر ز کویت ای دوست
منم آن که گفته بودی بزنم به سویت گامی

#ماهش

من متاسفم!

من قرار بود دردی از دردهایتان کم کنم اما انگار ناخواسته به آن افزوده ام!؟

من تا همین چند وقت پیش نمی دانستم با کلام می شود یکی را کتک زد یا به دل یک نفر خنجر زد، من این ها را حس نمی کنم، من از بچگی فقط می فهمیدم که کلام آزاردهنده و ناسزا هست و البته از این کلام های ناشایست این چند سال اخیر استفاده کردم چون که روانشناسی میگفت باید تخلیه شوم و من فقط می خواستم حال خودم را خوب کنم و به دیگران نشان دهم چقدر حرف زشت درد دارد اما نمی دانستم این قدر اثرات دارد و دیگران را زخمی می کند!؟

حال می بینم چقدر همه به من زخم زده بودند و من خبر نداشتم!؟ آخر چه کارشان کرده بودم!؟

من متاسفم، اگر می دانستم این طور است اصلا از این کلام ها استفاده نمی کردم، به عنوان یک انسان کار بسیار ناشایست و غیر انسانی کردم و ناخواسته به جنگ های میان انسان ها افزوده ام، قرار بود دنیا را گلستان کنم اما خراب ترش کردم!؟ 

من فقط فکر می کردم دارم ادای آدم های آزارگر را در می آورم!؟ همان حرف ها را به تقلید زدم!؟ نمی خواستم زخم بزنم!؟ نمی دانستم زخم می زند!؟ عذرخواهم!؟