باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

گیل پیشی رفت!

گیل پیشی رفت!

چقدر اذیتش کردم!

از من مظلوم تر بود!

نمی دونم چرا همه ش چند ساله آدم های با مشکلات بیشتر از خودم می بینم!؟

الان پیامش چیه!؟

من که نمی تونم بهشون کمک کنم!؟

اگرم بخوام شکرگزاری کنم که نشانه پست فطرتیم هست!؟

خوشحالم یکی دیگه از من بدبختره!؟

فقط آدم می تونه بگه خدایا منو ببخش این قدر بهت غر زدم!

شیون و ناله کردم!؟

شکر از این نظر که قدردان همینی که داشتم نبودم!؟

آه و حسرت داشته های دیگرون رو می کشیدم!

تازه مال اونا رو هم دیدم به یک چشم بهم زدنی خراب شده!؟

حالا با خودم میگم نکنه آه من باعث شده!؟

دیگه آهم نمی تونم بکشم!؟

این چه زندگیه!؟

خوب من نمی خوام زندگی بقیه خراب بشه!؟

ولی آه که دست خودت نیست!؟

یهو میری توی یه غم و یه حالتی!؟

زخم داری خوب به دلت!؟

می بینی داغت تازه میشه!؟

آه شب، بغض ساکت

دو تا شعر پیدا کردم در مورد بغض ساکت، انگار خیلی بین ایرانی های امروزی زیاده، چند تا آهنگ هم پیدا کردم!

خوب آدمی که بغض داره و نمی تونه حرف بزنه شوقی هم برای حرف زدن نداره البته با خدا فرق می کنه، خدا تنها کسی هست که حرف های آدم می فهمه، معنای سکوت آدم رو می فهمه و معنای آه آدم رو می فهمه!

اما خوب آدم معمولا این قدر حالش خرابه که شب ها ترجیح میده بخوابه تا برای چند ساعت فکر و خیال نکنه، آخه به ما گفتن کار خوبی نیست از خلق خدا به خدا شکوه و شکایت کنی پس آدم این همه ساعت های طولانی چه کار کنه؟

بگذریم که بعضی شب ها این قدر حالت بده که خوابت نمی بره، غم داری ولی نمی تونی گریه کنی، احساس می کنی همه چیز به آخر رسیده و دیگه امیدی نیست، تو این شرایط باز هم شعر کمکت می کنه، دستت رو می گیره البته این خداست که تو این قالب ظاهر میشه ولی خوب ما میگیم شعر!

البته من امشب خیلی شارژما، فکر نکنید حالم بده اما با دوستان صحبت از بغض شد رفتم یه جستجویی کردم و گفتم اینجا بنویسم، من اتفاقا وقتی حالم خوبه نطقم باز میشه خلاصه دو تا شعر رو می گذارم تا بخونید، لطفا بهم بگین این شب های طولانی رو چه کار می کنید، شب خوش

بغض ساکت

آه شب


تا آسمان راهی نمانده

تا آسمان راهی نمانده
راهی و آهی نمانده
برخیز و بزن زورق خود بر آب
راهی به جز شاهی نمانده

ماهش