باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

من زیاده روی کردم

این مدت مطالبی نوشتم که اگر کسی می خوند شاید بهش آسیب می زد اما الان بهترم، هم خشمم کمتر شده هم بغضم، یه ته مونده ای مونده، البته من نوشتم که من با این وبلاگ خودم رو درمان می کنم!

این همه خشم و بغض و کینه من هم به خاطر این هست که در کودکی و طول زندگی مورد ظلم قرار گرفتم، متاسفانه سردرمداران این حکومت حالیشون نیست دارند چه کار می کنند و چه فرهنگی رو نشر میدن، اونا با زیر دست هاشون که اغلب مردند این طورند، مردها همون رفتار رو با زیر دست هاشون و  در خونه با زن و بچه شون دارن بیشتر با زن ها و زن ها هم باز همون رفتار رو با بچه هاشون دارن و بچه های بزرگتر با بچه های کوچک تر، یعنی در واقع هر کس زورش به هر کی می رسه بهش ظلم می کنه و خوب رفتاری که اون بالایی ها دارن رفته چرخیده و حالا به خودشون یا بچه هاشون بر می گرده!

خیلی ساده گفتم چه اتفاقی افتاده تو جامعه ی ما، امیدوارم متوجه بشند و دست بردارند، اغلب آدم ها احساسات منفیشون رو این قدر توی خودشون نگه نمی دارند که مریضشون کنه زود خودشون رو همون طور که گفتم خالی می کنند و دل خودشون رو خنک می کنند!؟

آموزش و آزادی و اختیار

در آزمایشات روانشناسی ثابت شده است هر چه آموزش و پرورش با آزادی و اختیار بیشتری برای دانش آموز توام باشد دانش آموز در یادگیری و نهادینه کردن پیام های آموزشی موفق تر است هر چه کنترل و اجبار و سرزنش و توبیخ بیشتر باشد دانش آموزان کم رغبت تر به کار هستند و از زیر کار در می روند  و تنبلی می کنند این در مدیریت در محل کار هم ثابت شده است البته این مستلزم این است که معلم یا مدیر خود از مشکلات روانشناختی رنج نبرد و دلی واقعا از مهر داشته باشد در جامعه ی ما که اکثرا بغض دارند انجام این کار خیلی سخت خواهد بود لازم است انسان های بالغ درستکار به کار گمارده شوند!

آه شب، بغض ساکت

دو تا شعر پیدا کردم در مورد بغض ساکت، انگار خیلی بین ایرانی های امروزی زیاده، چند تا آهنگ هم پیدا کردم!

خوب آدمی که بغض داره و نمی تونه حرف بزنه شوقی هم برای حرف زدن نداره البته با خدا فرق می کنه، خدا تنها کسی هست که حرف های آدم می فهمه، معنای سکوت آدم رو می فهمه و معنای آه آدم رو می فهمه!

اما خوب آدم معمولا این قدر حالش خرابه که شب ها ترجیح میده بخوابه تا برای چند ساعت فکر و خیال نکنه، آخه به ما گفتن کار خوبی نیست از خلق خدا به خدا شکوه و شکایت کنی پس آدم این همه ساعت های طولانی چه کار کنه؟

بگذریم که بعضی شب ها این قدر حالت بده که خوابت نمی بره، غم داری ولی نمی تونی گریه کنی، احساس می کنی همه چیز به آخر رسیده و دیگه امیدی نیست، تو این شرایط باز هم شعر کمکت می کنه، دستت رو می گیره البته این خداست که تو این قالب ظاهر میشه ولی خوب ما میگیم شعر!

البته من امشب خیلی شارژما، فکر نکنید حالم بده اما با دوستان صحبت از بغض شد رفتم یه جستجویی کردم و گفتم اینجا بنویسم، من اتفاقا وقتی حالم خوبه نطقم باز میشه خلاصه دو تا شعر رو می گذارم تا بخونید، لطفا بهم بگین این شب های طولانی رو چه کار می کنید، شب خوش

بغض ساکت

آه شب


دلم فریاد می خواهد

دلم فریاد می خواهد

دلم می خواهد این بغض کهنه بترکد

زندگی آی زندگی

خسته ام خسته ام

نه ذوقی

نه شوقی

نه شوری

من مانده ام تنهای تنها

تنهایی را در آغوش بگیر

یار غار است

غار!

فارغ شدن از خشم

دیروز فارغ شدم از تمام خشم هایی که از بچگی با خودم حمل می کردم!

از خشم از دوست ها و همبازی های بچگی

از خشم از دوست های مدرسه

از خشم از مامان و بابا

از خشم از معلم ها

از خشم برادر و خواهرهام

از خشم از استادهای دانشگاهم

از خشم از همکارهام

و ...

می دانید فقط خشم تنها هم نبود بعضی هاشون بغض بود که به خشم تبدیل شده بود!؟

آدم هایی هستیم که از هم غافل هستیم و این باعث تنش و خشم و دعوایمان می شود!