گیل پیشی رفت!
چقدر اذیتش کردم!
از من مظلوم تر بود!
نمی دونم چرا همه ش چند ساله آدم های با مشکلات بیشتر از خودم می بینم!؟
الان پیامش چیه!؟
من که نمی تونم بهشون کمک کنم!؟
اگرم بخوام شکرگزاری کنم که نشانه پست فطرتیم هست!؟
خوشحالم یکی دیگه از من بدبختره!؟
فقط آدم می تونه بگه خدایا منو ببخش این قدر بهت غر زدم!
شیون و ناله کردم!؟
شکر از این نظر که قدردان همینی که داشتم نبودم!؟
آه و حسرت داشته های دیگرون رو می کشیدم!
تازه مال اونا رو هم دیدم به یک چشم بهم زدنی خراب شده!؟
حالا با خودم میگم نکنه آه من باعث شده!؟
دیگه آهم نمی تونم بکشم!؟
این چه زندگیه!؟
خوب من نمی خوام زندگی بقیه خراب بشه!؟
ولی آه که دست خودت نیست!؟
یهو میری توی یه غم و یه حالتی!؟
زخم داری خوب به دلت!؟
می بینی داغت تازه میشه!؟
نمی دونم چه کار کردی اما حس می کنم دیگه مال تو شدم!؟
مگه در چله نیستی؟!
دقیقا داری چی کار می کنی؟!
دیگه نمی خوام اذیتت کنم!؟
هیچ خبری هم ازت ندارم!؟
فقط تله پاتی!؟
اونم نمی دونم چقدر درسته!؟
ولی عشق بین ما هنوز تموم نشده!؟
تهشه!؟
شاید روزای دیگه چیز جدیدی متولد بشه!؟
نمی دونم!؟
فقط ببین خدا چقدر دوست داره هنوز چله ت تموم نشده مرادت رو داد!؟
من همیشه می دونستم خدا دوستت داره!؟
این مثلا دلنوشته ست!؟ خخخخخ
قبول کن دیگه چون تو کف حال خودمم!؟ خخخخ
بعدنوشت:
مال تو شدم ولی قلبم رو نمیدم بهت!؟
من بچه ی لوس و تخسیم به حرف هیچکس گوش نمیدم!؟
خخخخخ
بعدنوشت بعدی:
والا حالا که من دیگه ناز نمیام و قاپم رو دزدیدی، میگی نه!؟
فازت چیه!؟ نکنه تو هم مثل من دودلی و شک داری!؟
شایدم منظورت چیز دیگه ای هست و جدی نیستی!؟
خوب شماها جدی نیستید چرا آدم نباید ولتون کنه؟!
منو سر کار گذاشتی؟!
هی شیطونه میگه بزنم زیر میز، هی خودم رو نگه می دارم آخه قول دادم آدما رو اذیت نکنم اما آخه محافظت از خودم چی میشه!؟ به قیمت زخمی شدن خودم که نمی تونم آدما رو ببخشم!؟ واقعا این قدر از خودگذشتگی ندارم!؟ شایدم باید داشته باشم شاید اون چیزی که سر مسیح اومد همین بود، البته اگر واقعا عاشق باشی حاضری زخم بخوری تا عشقت در سلامت باشه ولی خوب من کم طاقت شدم!؟
از دیشب که قرص خوردم حالم گرفته شد و دلمم درد گرفت!؟ نمی دونم چرا یه روز قرصه حالم رو خوب می کنه یه روز بد!؟
واقعا خیلی باید خالص و مخلص باشی که با تمام مشکلات خودت، مشکلات دیگران رو هم به دوش بکشی!؟ اینم یه جورایی صلیب به دوش کشیدنه، باید واقعی باشی نه اینکه فیک باشی و واقعی بخوای این جوری باشی تنت می لرزه! از توان من که خارجه!؟
دیشب باز خواب های پریشون دیدم، چند روز خواب عشق سابق رو نمی بینم ولی دیشب خواب بابابزرگم و تهران و یه عشق خیلی سال پیش رو دیدم، چیز زیادی ازش یادم نمونده، دیشب خوابم نمی برد، آهنگم خاموش کردم، نمی دونم کی خوابم برد!؟ آدما رو اذیت می کنم این جوری میشه ، خوب من چه جوری حرف بزنم کسی اذیت نشه!؟ خنگم دیگه!؟ زبونم تنده، چی کارش کنم!؟
بعدنوشت: با خودم میگم من که بالاخره زخم می خورم مردم یه جوری زخم می زنند که خودت نفهمی و این همه زخم خوردم و هنوز زنده ام پس نگران چی هستم؟! هر چقدر بخوام بیشتر زخم نخورم احتمالش بیشتر میشه که رفتارم باعث بشه بیشتر زخم بخورم، پس رها و آزاد هستم هر چی خدا خیریتش بدونه پیش میاد، دیگه دنیاست می خواد آبدیده م کنه، فرار که نمی تونم بکنم!؟
ما تحمل هم را نداریم ما نمی توانیم با هم درست صحبت کنیم چون که من های آزرده ای داریم و همین طور این آزردگی بیشتر هم میشود اگر به این روش ادامه دهیم!
ما این قدر آزرده ایم که فقط به خودمان فکر می کنیم حتی پدرها و مادرها خودشان را به بچه های کوچکشان ارجحیت می دهند البته بر عکسم هست گاهی چنان فداکاری می کنند که باورت نمی شود این همان آدم است که آن قدر خودخواه بود!؟
به هر حال ما فقدان الگوی درست و امروزی داریم، آدم ها نمی دانند در موقعیت ها چه کار کنند بنابراین خودشان یک تصمیمی می گیرند که معمولا عجولانه و بی فکر صورت گرفته است که باعث می شود اشتباه کنیم و دوباره آزرده شویم!؟
ما خیلی اذیت شده ایم و شکست خوردیم و غرورمان پایمال شده است اما مولانا می گوید یوسف با برادرانش گرگی کرد و آنها هم حسد داشتند و آن بلا را سرش آوردند، دنیا اذیتمان می کند و شکستمان می دهد تا به معنویت روی بیاوریم چون خودمان اگر ولمان کنند همیشه سرگرم بازی های دنیاییم و فکر می کنیم خیلی قوی هستیم و وقتی می شکنیم تازه می فهمیم قدرت دیگری در این جهان هست و ما اشتباهی مغرور شده بودیم باید خدایمان را شکر کنیم که نمی گذارد در بیراهه این قدر جلو رویم و زود ما را متوجه می کند!
من های آزرده یمان هم خود خدا خوب می کند اگر ما به سمتش برویم، روزی به آرزوهایمان میرسیم و خورشید ما هم طلوع خواهد کرد، کار سختیست اما شدنیست!
این طور که من فهمیدم تو این جامعه ضربه خوردن از دوست چیز متداولی هست حتی میگن یکی از دشمن می خوری ده تا از دوست!؟
خوب من نمی دونم چرا این دوستی ها رو ادامه می دهند!؟ تنهایی سخته اما خوب بهتر از اینه که هی بخوری از بقیه!؟
شاید البته اون ها مثل گذشته ی من شدند که نمی تونن تنها بمونن من فکر می کردم من فقط این طور شدم!؟
من اون زمان چت می کردم خیلی بهتر از رابطه ی رو در رو هست و هر وقتم ببینی طرف داره یه کارایی می کنه بلاکش می کنی!؟
خلاصه اینکه هیچی ارزش نداره به خاطرش خودمون رو در معرض آزار و اذیت بقیه قرار بدیم خدا رو شکر گوشی هست تنهایی آدم رو پر می کنه!؟