باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

فرصت دادن به انسان ها

یکی از سنت های الهی که در قرآن عنوان شده است این است که خداوند به انسان ها فرصت می دهد گناه کنند و بعد پشیمان شوند و توبه کنند و بازگردند، یعضی انسان ها زود متوجه می شوند و با یک اتفاق یا توصیه دیگری به خود می آیند اما بعضی دیگر در گناه اصرار می ورزند و فکر می کنند خودشان بدون خدا و با هر خطایی می توانند زندگی کنند و البته آخر عمر به سزای کارهایشان می رسند، برای همین قدیمی ها دعا می کردند عاقبت بخیر بشی چون که خیلی ها در طول زندگی آدم خوبی بودند از یک جایی به بعد دست به خطا می زنند و عاقبت خوبی ندارند و بعضی ها تمام عمر در گناه زندگی کردند اما بک دفعه به خود می آیند و صالح از دنیا می روند!

این را هم بگویم اگر خطایی کنیم به همان اندازه عذاب خواهیم کشید و اگر خوبی کنیم ده برابر آن نسیبمان می شود، یک همچین خدایی داریم وگرنه هیچکس این قدر خوب نمیشد که به مقام های بالای معنوی برسد، چه بسا بعضی ها سال ها نماز می خوانند و روزه می گیرند و خدمت می کنند اما این کارشان برای جلب نظر مردم است و ریا می کنند برای همین نه تنها برایشان ده برابر اجر ندارد بلکه صد برابر خسارت دارد و پیشرفتی در معنویت نمی کنند اما بعضی ها با کارهای کوچک بدون سر و صدا خودشان را به مدارج بالای معنوی می رسانند البته این از کرم و لطف خداست که کارهای کوچک را بزرگ پاداش می دهد!

در پایان هم لازم است بگویم آنکه گناه می کند و پشیمان می شود آن پشیمانی را خداوند در دلش می اندازد و آنکه گناه می کند و به گناهانش اصرار می ورزد قساوت را خدا در دلش گذاشته است و چشم و گوشش را بسته است در واقع خود خدا می خواهد و انتخاب می کند کدام یک از ما به او نزدیک شویم و کدام یک دور چون خود خدا ما را خلق کرده و می داند کمالمان در چیست و برای چه ساخته شده ایم یکی برای حسین شدن و دیگری برای یزید شدن ساخته شده ایم، اگر این گونه فکر کنیم دیگر از گناه گناهکاران ناراحت و عصبانی نمی شویم چون خواست خداست که این گونه باشند!

حتما فیلم ها و داستان های ملکه ها و دختران پادشاه در قدیم را دیده اید که برایشان مسابقه ترتیب می دهند تا هر کس پیروز شد با دختر پادشاه ازدواج کند و حتما دیده اید خود دختر پادشاه است که از یکی خوشش می آید و به او کمک می کند که پیروز شود و کاری می کند که بقیه ببازنند حال در داستان انسان و خدا هم داستان همین است و خدا نقش دختر پادشاه را دارد که خواستگاران صف کشیده اند اما خودش هر که را بخواهد بار می دهد و هر که را بخواهد بار نمی دهد یا حتی هلاک می کند!

گناه چیست؟

به نظر من اون چیزهایی که گناه یا غیراخلاقی عنوان شده کارهاییست که باعث می شود سلامت و زندگی خودمان به خطر بیفتد، بحث اصلا سرپیچی از دستور خدا نیست یا گول خوردن از شیطان، شیطان ما رو گول می زنه که به زندگی سعاتمند و خوشبختی نرسیم و خدا هم ما رو دعوت می کنه کاری کنیم که صلاح خودمون هست!

مثلا قرن ها گفتند ادرار و خون نجس است حال چندیست کشف شده به خاطر ضرر به سلامتی ماست که این دستورات بهداشتی داده شده است یا مثلا می گویند آدمی که خودش زیاد دروغ می گوید فکر می کند بقیه هم دروغ می گویند یا دچار بیماری روان تنی می شود!

حال دانشمندان می گویند دروغگو یک مدتی به همه ظنین است و شاید دچار بیماری روان تنی هم بشود اما بعد از مدتی که باور کرد کارش درست است دیگر این اتفاقات هم برایش نمی افتد یعنی می گویند احساس گناه و تربیت باعث به وجود آمدن آن اختلالات و بیماری ها می شود ولی باز هم نظر من رد نمی شود!

به هر صورت که من فهمیده ام بعضی خصوصیات ما ژنتیکی در لایه های زیرین ناخودآگاهمان است یعنی اجدادم یک سری صفاتشان را سرکوب کرده بودند و به من هم ارث رسیده است در این صورت فقط تربیت خودم نقش در دانستن خوبی و بدی ندارد بلکه تربیت اجدادم هم موثر است و رسیدن به آن لایه های زیرین کار سختیست و زمان و آگاهی می خواهد و هر کسی این کار را نمی کند!

در ضمن ما نه تنها وجدان فردی و جمعی داریم به نظرم وجدان اجدادی هم داریم که ناخودآگاه عمل می کند!

روزنوشت بی برقی

امروز طوفان شد!

باران تندی اومد!

برق های خونمون اتصالی کرد!

الان یه فیوز اصلی پریده!

من با اینترنت گوشی اومدم!

تلویزیون قطعه!؟

بیکار موندم!؟

************

چند روزه همه ی کتاب هایی که می خوندم رو جمع کردم!

فقط صحیفه سجادیه چون تفسیر قرآنه و خود قرآن رو میزمه!

امروز خوندم یه کوچولو!

امروز هنوز افکارم رو یادداشت نکردم!

بعد از ظهری قبل بارون رفتم پیاده روی!

خرید از سوپرمارکت هم کردم!

************

یه چیز جالب که دیدم!

مولانا میگه دل رو از هر جور کینه ای پاک کن!

اما امام سجاد میگه خدایا کینه منو نسبت به دشمنم و دشمن خودت بیشتر کن و من رو بر اون پیروز کن!؟

من خودم دیدگاه مولانا را بیشتر می پسندم!

سعی کردم بدون کینه کاری کنم اما انگار همیشه بوده!؟

ولی بالاخره یه روز ازش پاک میشم!

حالا یه عده آدم ها هستند طرفدار امامان شیعه اند و طبق روش اون ها عمل می کنند!

نمیشه بهشون گفت اشتباه می کنند!

تازه نمیشه یه نسخه رو بگیری موقع هر بیماری استفاده کنی!؟

واسه هر بیماری لازمه متخصص نسخه ی جدید بده!

اگه مثل من هم خوددرمانی کنید بیماریتون ممکنه طول بکشه!؟

اما متاسفانه امروز متخصص قابل اعتمادی در حوزه ی دین و معرفت نداریم!؟

مجبوریم کجدار و مریض بریم جلو!

با سعی و خطا!؟

امیدوارم آخرش به جاهای خوبی برسه!

امروز روز بدیه!؟

دیشب خواب های پر مسئله دیدم!

بابام و خواهرام بودن!

یه ساختمون آتش گرفته بود!

بعد که رفتیم توش آتشی نبود!؟

یه سری آدم غریبه اونجا زندگی می کردند!

گفتگوهای عجیبی بینمان رد و بدل شد!

یادم نمونده!

خواب دوستای راهنماییم رو هم دیدم!

از وقتی بیدار شدم خواب آلودم!

کمرم درد می کنه!

نمی دونم چمه دوست دارم جیغ بکشم!

رفتم تو حیاط نفس عمیق کشیدم!

دادم زدم!

گلم بو کردم!

توت هم خوردم!

الانم چای نبات با عرق نعناع خوردم!

گفتم شاید دستگاه گوارشم مشکل داره!

مدیتیشن هم کردم بیشتر می خواستم ناله کنم!

فکر کنم دیگه لازمه مشروب و مواد بزنم!؟

**************

دیروز با یکی از دوستای کارشناسیم چت کردم!

دچار بحران میانسالی شده بود!

شوهر داره و دو تا پسر!

دیگه از مشکلاتش گفت!

منم تا جایی که می دونستم راهنماییش کردم!

دیروز روز خوبی بود!

بهش میگم احساس پیری می کنم!

میگه خنده به این قشنگی و صورت به این شادابی داری چرا این جوری میگی؟!

گفتم درونیه ظاهرم نشون نمیده!

همین الان ظاهرم خوبه اما درونم جنگه!

دیروز نوشتم آدم ها به اون بدی نیستند که من فکر می کنم!

خواب دیدم که نشون می داد آدما بدند!؟

الانم حالم بده چون که ناخودآگاهم زورش بیشتره و می خواد منو بیشتر تو لاک خودم ببره!؟

ازتون عذر می خوام اگر امیدوارتون کردم اما درگیر خودمم!

من فقط موندم تنهایی چه کار کنم!؟

وقتم رو چه جوری پر کنم!؟

دیروز گفتم دین به عالم معنا میده!

واقعا فکر کنم باید برم دنبال دین!

اون چیزی که درونم می خواد همینه!

فلسفه و روانشناسی و کامپیوتر و انواع علوم فقط کنجکاویم رو بر می انگیزه و برام هیجان آوره!

اما اینا برای جوانی بود!

الان که دیگه میانسالم مطالب دینی بهم آرامش میده!

همین صحیفه ی سجادیه که دارم می خونم لا به لای دعاهاش تفسیر قرآن میگه!

دوستم دیروز میگفت نهج البلاغه میدونم که یه چیزی برام داره!

منم بهش گفتم تا حالا چند بار شروعش کردم ولی ولش کردم!

منم باید دقیق بخونمش!

یه کتاب گرفتم اسمش سیرت رسول الله است!

چند سال پیش دنبالش بودم گفتن چاپش تموم شده!؟

اون روز تو شهر کتاب سجاد اتفاقی دیدمش نسبتا خیلی ارزون بود!

کتاب های دینی فقط شادابی و جذابیت نداره!

یکنواخته!؟

ولی دیگه این بهانه ها برای دوران جوانی بود!

خوب وقتی آدما حسابش رو می کنن می بینن یه عمر باید خودشناسی و مطالعه کنن برای همین این کار رو نمی کنن!؟

کار سخت و پیچیده ای هم هست!

میرن دنبال چیزای ملموس!

حتی الان کسی دنبال علم نیست!؟

اول لازمه روش علمی یاد بگیری بعد بری دنبال خودشناسی!

وگرنه سردرگم میشی!

خلاصه که کاری از دستم برای دنیا برنیومد!؟

به نظرم هر کسم اول لازمه دیوانگی هاش رو برطرف کنه بعد دنبال نظر دادن بره!

وگرنه بعضی از نظراتش باعث گمراهی دیگران میشه!؟

منم تازه چشمام باز شده و عقل اومده تو کله ام!

حالا باید دوباره از نو شروع کنم به خوندن کتاب های قبلی!

****************

افغانستان سیل اومده چه سیلی!؟

ان شاالله خدا بهشون کمک کنه!

درگذشتگان رو خدا بیامرزه و بازماندگان رو صبر بده!

آینده و توکل

ترس از آینده و استرس و اضطراب برای آن در جامعه ی مدرن امری عادیست، ما از کودکی وقتی اتفاقات غیرقابل پیش بینی برایمان می افتد ایمان خود را از دست می دهیم و می گوییم اگر خدا هست چرا این اتفاقات برایمان افتاده است و بعد دیگر همه ش منتظریم اتفاق بد بیفتد اما توجه داشته باشید ما در کودکی هنوز درک درستی نداریم و تجزیه و تحلیلمان کودکانه است!

بزرگتر که می شویم حکمت بعضی از وقایع برایمان روشن می شود و می گوییم چه خوب شد اتفاق افتادند این بار آگاهانه ایمان می آوریم و در مراحلی از مسیر زندگی وقتی دیگر کنترل شرایط از دستمان خارج شده است یاد می گیریم آینده را به خدا بسپاریم و فکرش را رها کنیم و این اسمش توکل است نوعی اطمینان که هر اتفاقی بیفتد خواست خداست و خدا اگر بخواهد معجزه می کند البته هر چه جلوتر می رویم وقایعی اتفاق میفتد که بیشتر بترسیم اما آنگاه هم باز لازم است توکل کنیم و قدم به جلو برداریم و از تاریکی ها، غم ها، دردها، رنج ها، بیماری ها و سختی ها نترسیم!