باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

وظیفه

امروز فاضله جون یه چیزی در مورد اینکه تونسته به عنوان یه ناتوان در این نظام تحصیل کنه و کتاب چاپ کنه نوشته بود!

منم بهش گفتم هر کار نظام کرده وظیفه ش بوده و اگر اختراعات خارجی ها نبود باید می نشست خونه و دیوار رو نگاه می کرد!

حالا یادم افتاد تو صحیفه ی سجادیه امام سجاد می گه مثل اونایی نباشید که کسی براشون کاری می کنه و میگن وظیفه ش بوده این رو به عنوان یه اصل اخلاقی میگه یعنی یکی از باورهای ما در عصر مدرن یک اصل اخلاقی رو زیر پا می گذارد!

ولی من نمی دونم وقتی کسی هم برات کاری می کنه هم بهت ظلم می کنه بالاخره تکلیف چیه؟ آیا لازمه بزاریم تو ترازو ببینیم کارای خوبی که کرده بیشتره یا کارای بدی که کرده؟ بعد تصمیم بگیریم باهاش چه جوری رفتار کنیم؟ خوب هیچکس مطلق شر یا خیر نیست؟!


بعدنوشت:

فکر می کنم اینکه خوبی کردن وظیفه تعریف شده در اخلاق کانتی مطرح شده اما به نظرم این رو از روی فروتنی در فرهنگ مسیحی گفته شده وگرنه انسان آزاده انتخاب کنه خوب باشه یا بد باشه اینکه به یکی که خوبی می کنه خوبیش رو عادی کنیم و بگیم وظیفه ش بوده کاملا غیر اخلاقیه!

احترام به خود

امروز بیرون نرفتم، از بیکاری داشتم کانال های تلویزیون رو بالا و پایین می کردم زدم کانال آینه، یه گفتگو بود بین آقای حسین عرب نیا و مجری علیرضا!

بعد رفتم پیج اینستاگرام آقای حسین، hosein.aura ، کلی مطالبشون رو نگاه کردم، یه لایو بود در مورد تنهایی، خیلی جالب بود!

یه کلیپ هم بود که میگفت اگر برای رئیست وظیفه شناس هستی و کارهات رو می کنی اما وقتی به خودت قول میدی کاری بکنی انجام نمیدی این یعنی به خودت احترام نمیزاری!

خوب بچه های قدیم این جوری بودن، مسخره میشدن، غرورشون خرد میشد، کسی به حرف بچه اهمیت نمی داد، بچه احترامی نداشت، معمولا هم برای دخترها این بی احترامی ها و آدم حساب نکردن ها بیشتر بود تا پسرها، خوب معلومه ما یاد نگرفتیم به خودمون احترام بگذاریم، حتی شک داریم اون قدر که باید محترم هستیم یا نه؟!

برای همین این قدر تو نسل ما، دختر و پسر، به ظاهر اهمیت میدند، چون فکر می کنند ظاهرشون خوب باشه دیگران بهشون احترام می گذارند، اگه کسی بهشون احترام نذاره میگن اوه حتما ظاهرم خوب نبوده؟!

این قضیه در مورد ثروت هم هست، خیلی جالب هست چون من با ظاهر معمولی هستم آدم ها فکر نمی کنند از خانواده ی با اصل و نصب و پولداری هستم و با من بد رفتار می کنند منم برام اشکالی نداره این جوری سطح آدم ها رو می شناسی اما اگر بفهمند وضع خانواده ی ما رو، رفتارشون صد و هشتاد درجه عوض میشه و خوب این خیلی عجیبه!؟

به نظر من احترامی که از روی ظاهر یا ثروت و خانواده گذاشته میشه یه ذره نمی ارزه چون که اون فرد این قدر کوچک و سطحی هست که این کار رو می کنه البته بیشتر آدم ها همین طورند!

اگر بتونی در شرایطی که کسی بهت احترام نمیزاره خودت به خودت احترام بزاری خیلی شاهکار کردی، یعنی بتونی اعتماد به نفس و عزت نفست رو حفظ کنی!

بیشتر آدم ها ملاک ارزشیابی خودشون بیرونی هست یعنی اگر دیگران بگن من خوبم پس من خوبم و اگر دیگران بگن من بدم حتما بدم در صورتیکه این طور نیست باید خوب و بد کارهای خودت رو، خودت تشخیص بدی بدونی با چه نیتی چه کاری کردی، اگر از روی خوبی یه کاری کردی که ظاهرشم بد بوده حتی از واکنش بقیه نترسی چون خدا می دونه تو چرا فلان کار رو کردی، بر عکسشم هست کار خوب می کنی اما نیت بدی داری یا نیت خودخواهانه ای داری!

از همه چیز گفتم، به جای احترام به خود!

حالا سوال اینجاست اگر من احترام به خودم بگذارم و این احترام باعث بشه من به خودم مغرور بشم تکلیف چیست؟ چون وقتی مغرور میشم، خودپرست هم میشم، پس راهی که قبلا به ذهنم رسیده بود این بود که احترام به خودم نگذارم و البته کاری کنم دیگران هم احترام به من نگذارند، این خیلی بده چون همه ش کتک می خوری اما به جاش نفس فربه نمیشه!

مهربان باشیم!

امروز یک جایی نوشته بود:

آدمها را تشویق کنید
بگذارید جوانه بزنند و‌رشد کنند
به آدمها انگیزه ی خوب شدن بدهید
مهربان باشید
دست از تلخ بودن بردارید
علت حال خوب آدمها باشید
وقتی به شما پناه می آورند

ولی تجربه به من گفته وقتی همیشه مهربان باشی، مهربانیت دیده نمیشه و تبدیل به وظیفه و یه چیز عادی میشه!؟

باید گاهی بد بود، تلخ بود، جز آدما رو درآورد وگرنه از مهربانی زیاد ترش می کنند، بالا میارن روت، بعد میگی بشکنه این دست که نمک نداره!؟

به نظرم در جاش باید مهربان بود و در جاش باید نامهربان بود، هر کی هم بدش میاد هری، دور آدم خلوت باشه خیلی بهتره تا پر آدم پر رو باشه!؟

خوب به من چه؟!

هر چی به خودم میگم کار به کار جامعه و مسئولین و مردم نداشته باش نمیشه که نمیشه!؟

واقعا به من چه که کی چی کار می کنه؟! هر کس هر خطایی بکنه چوبش رو خودش می خوره!؟

من که مسئولیتی در این جامعه ندارم که بخوام تصمیم گیرنده باشم! به حرف منم کسی نمی کنه! اصلا حرف من برای کسی مهم نیست!؟

خوب چرا خودمو خسته می کنم؟! نمی دونم!؟

احساس وظیفه می کنم اما این احساس وظیفه فقط حال خودم رو بد می کنه!؟

چه می دونم دیگه!؟ دیگه نمی دونم چی درسته چی غلطه!؟

صبر، تحمل، تاب آوری

چند هفته پیش رفته بودم مشاور، بهم گفت شما صبر و تحمل و تاب آوری تون خیلی زیاده اما تحمل زیاد نباید تبدیل به خفت بشه!

خوب از اون موقع دارم فکر می کنم برای من عزیز بودن خودم در رفتاری نیست که دیگران باهام بکنم اگر کسی جلوم دولا و راست بشه نمی گم وای الان من چقدر محترمم و اگه کسی بهم فحش بده بگم وای حرمت من رو زیر سوال برد.

اگر کسی به من احترام بگذارد نشانه ی شخصیت اون فرده و اگر کسی بی احترامی کند باز هم نشانه شخصیت خودش هست من می دانم کی هستم چه کاره هستم طبق ارزش ها و اصولم عمل می کنم چه دیگران خوششان بیاید چه خوششان نیاید چه تایید و تحسین شوم چه توبیخ و تنبیه البته تا جایی که در حیطه ی خودم است و به حقوق دیگران و حریم شخصیشان همیشه سعی کرده ام ضرر نرسانم.

از طرف دیگر اگر کسی کارش را نمی کند یا زور می گوید یا بی احترامی می کند که من کارش را من بکنم من انجام می دهم زیرا در واقع من دارم ثواب جمع می کنم و اوست که ثواب های خود را از دست می دهد و در سراشیبی سقوط قرار می گیرد.

نمی گویم همیشه من نیکی کرده ام و هرگز بدی نکرده ام که دروغ بزرگیست اما اگر بدی کردم دیر یا زود پشیمان شده ام و کارمایش را هم داده ام اگر هم خوبی کرده ام برای خودم ثبتش نکرده ام بلکه رد شدم چون خوب بودن را وظیفه ی هر انسانی می دانم.

حال اگر اشتباه می کنم لطفا شما به من بگویید اگر دیدم در جایی بسته مانده است دیدم را باز کنید.