باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

به ارزشی هایی که دوست دارن بهشون احترام گذاشته بشه

در دنیای امروز همه چیز متقابله اگر احترام می خواهید باید احترام بگذارید وقتی سرکوب می کنید توقع احترام دیدن مسخره است، وقتی دروغ میگید توقع راستی دیدن مسخره است، وقتی از حقه های کثیف استفاده می کنید توقع روراستی و نپیچوندن شما مسخره است، نمی شود چرت و پرت بگویی و از دیگران توقع داشته باشی به به چه چهت کنند!؟

در پایان اگر می خواهید به عقاید شما احترام گذاشته شود تکروی را کنار بگذارید، بگذارید احزاب تشکیل شوند و رفراندوم صورت گیرد و قانون اساسی و حکومت جدید تشکیل شود وگرنه دست بالای دست بسیار است یکی مثل خودتون پیدا می شود که می گوید اگر یکی بزنی دو تا می خوری و کارتان را یک سره می کند!؟

از ما گفتن بود، خود دانید!؟

بعدنوشت: آخ اگر بدونید چقدر حالم خوب شد این رو نوشتم، ما هیچیمون نیست فقط از زورگویی و پررویی به ستوه اومدیم!

بعدنوشت بعدی: اگر ایران و اسلام براتون مهم بود این کارها رو نمی کردید شما فقط خودتون برای خودتون مهم هستید!

عاشقی ممنوع

لطفا دیگه کسی عاشق من نشه اصلا حوصله ی این دیوونه بازیا رو ندارم، این چیزا همه ش دروغه و یه احساس زودگذره، الکیه!؟

برید یکی رو پیدا کنید با همه اخلاق هاتون بسازه من حوصله ندارم با کسی بسازم و بخوام آدم هایی مثل شما رو یه عمر تحمل کنم!؟ مگه چی برام داره، تنهایی کیف دو عالم رو می کنم، من با خودم خوشم اگرم یه روز عاشق بشم عاشق کسی میشم که شبیه خودم باشه، از همه نظر بهم بخوره!؟


بعدنوشت: من سعی کردم مثل بقیه زن ها باشم اما نمی تونم، نمیشه من مدلم این طوریه و اون زن ها هم فکر می کنم از سر اجبار و یا سیاست مدلشون اون طوری هست وگرنه کدوم دیوونه ای می تونه اخلاق گند مرد ایرانی رو تحمل کنه و عاشقشونم باشه!؟

از خودم بدم میاد!

از خودم بدم میاد چون که کسی که دوستم داره رو باید ول کنم، از اینکه سر دو راهی گیر کردم و نمی دونم کدوم سمت برم!

از اینکه مثل بچه ها دروغ میگم، از اینکه نمی تونم مثل یه آدم بالغ و مستقل باشم!

راستش اینکه بگم از خودمم بدم میاد در این موضوعات دروغه بلکه شاید یه شرم دارم یه حسرت شاید گله از خودم دارم!؟

اصلا ولش کنید من آدم درستی نیستم خیلی پستم خیلی کارهای بد در طول زندگیم کردم و اون موقع فکر می کردم حق دارم! هنوزم تو موقعیت قرار می گیرم همون عادت ها رو انجام میدم و حق رو به خودم میدم!

حالا شاید بگید همه همین طورن آره همه همین طورن اما من از اول فکر می کردم با همه فرق دارم و خیلی ادعام میشد!؟ اه


بعدنوشت: نقص های شخصیتی دارم که خودم باورم نمیشه و اگه یکی بهم بگه بهم بر می خوره اما واقعیت من همینه! واقعا هیچی نیستم بیخود از بچگی فکر می کردم خیلی خاصم و خیلی خیلی های دیگه! :/ دلم می خواد گریه کنم! :/

طبیعت آدم ها

قبلا وقتی مطالب دینی را می خواندم می گفتن بیشتر آدم ها جهنمی هستند یک عده ای بهشت می روند یا مثلا می گفتند در هر آدمی یک حیوان ظهور می کند و انسان واقعی کم است با خودم می گفتم این چه حرف هایی هست به ذات آدم ها باید احترام گذاشت همه نیک به دنیا می آیند اما باید اعترف کنم با بیشتر شناختن خودم فهمیدم در آدم ها حیوانیت است و نمی شود انکارش کرد و مقام شامخ انسانی برای هر آدمی تصور کرد!

اما چیزی که باید بگویم این است که هیچ کس گرگ را به خاطر گرگ بودنش نمی کشد اگر به ما حمله کند از خودمان دفاع می کنیم اما تا وقتی که آزار نرسنانده کاریش نداریم و وقتی هم حمله کرد ازش کینه به دل نمی گیریم چون می دانیم حیوان است طبق غریزه اش عمل می کند و در مورد انسان ها هم چنین است انسان هایی که هنوز در عوالم حیوانی به سر می برند و می خواهند گرگ باشند تا در دنیا به جایی برسند را نمی شود کاریشان کرد خودش باید بفهمد و دست از گرگ بودن بردارد اگر حمله می کند آن طبیعت اوست من که می دانم او این جور است چرا با او دوست شده ام و دور و برش می پلکم؟!

یک چیز دیگر که خیلی درد دارد هم این است که خودمان هم بارها کارهایی کرده ایم در جایگاه انسانی نبوده است منتها به خودمان دروغ می گوییم یا انکار می کنیم یا توجیه می کنیم این که می گویند لازم است از خودمان شروع کنیم دقیقا همین است خودم اگر گرگ باشم خیلی خوب است از پس بقیه بر می آیم اما اگر یک نفر دیگر آسیبی به من بزند می گویم چرا؟!

انسان بودن کار بسیار سختی هست و کار هر کسی نیست بیاییم به اعمال و رفتار خود بیشتر دقت کنیم دست از پنهان کردن خود برداریم پرده ها را از جلوی چشم خود کنار بزنیم و با خود واقعیمان رو به رو شویم، چه کار داریم دیگران در موردمان چه فکر می کنند آن ها هم این قدر از خودشان متنفر هستند که نمی خواهند خودشان را ببینند و گیر می دهند به این و آن، دیگران در جایگاه قضاوت نیستند که بخواهیم به حرف هایشان گوش دهیم، عمرمان کم است باید تا می توانیم ازش استفاده درست کنیم!

متاسفانه یک خبر جدید!

متاسفانه یک خبر جدید اومده، حتما می دونید دختر خانمی در مترو تهران غش کرده و سرش خورده به لبه ی سکو، واقعا مور مورم میشه اما شبکه های ماهواره ای باز چیزای دیگه میگن که تو آدم حس های بد تولید می کنه، من الان در این وضعم، با اینکه فیلم دوربین مدار بسته اومده و تقریبا همین رو نشون میده اما خوب من آدم شکاک و بدبینی هستم و حکومت هم دروغ زیاد گفته، دیگه بهش اعتمادی نیست!

حالم از دیروز خوب بودا، باز بی حوصله شدم، دور تلویزیون رو باید خط بکشم، اخبارا که همه مغرضانه، آهنگا که افتضاح، سریال ها همه در پیتی، باید می زدم از خونه بیرون، بیرونم حرف سر اینه که خبری نیست!

واسه یه نفرم ناراحتم، دوست ندارم به خاطر من تو عذاب باشه، فکر می کنم حال روحیش خوب نیست، من این وضع رو تجربه کردم می دونم چی میکشه ولی از طرفی نمی دونم چه کار کنم، من دیگه حسی بهش ندارم!؟

اینم داره دیوونه ام می کنه، حتی دیگه اون 5 اصل ریکی هم درست جواب نمیده!؟