باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

روزنوشت بارانی

امروز از صبح زود داره باران میاد!

من هم از 6 بیدارم!

رفتم دوش گرفتم و صبحانه خوردم!

شبکه های اجتماعی رو چک کردم!

چقدر سخت شده سر زدن بهشون!؟

یه کم اخبارم دیدم!

شاید بریم طرقبه پیش خاله دایی ها!

من تازه فهمیدم چند ماهه گواهینامه رانندگیم تاریخش گذشته!؟

باید برم تمدیدش کنم!

فکر کنم جریمه ام کنن!

آزمایش خونم باید بدم!

فکر نکنم سرطان خون گرفتم!

ولی باعث بفهمم کبدم خیلی چربه!

دوشنبه میرم دکتر تغذیه!

خدا کنه خوب باشه!

دعا کنین بتونم رژیمش رو اجرا کنم!

درخت توت سفید حیاط میوه هاش رسیده!

گفتم اون روز کلی پرنده ی مهاجر اومده بودن سراغش؟!

این قدرم ترسو بودن تا منو دیدن رفتن!؟

پارسالم اومده بودند!

خلاصه که حیاط ما خودش یه اکوسیستمه!

پر پرنده ست!

ثابت و مهاجر!

این قدر سبزی کم شده که یه جا سبز باشه حیوانات هجوم میارن!؟

روز خوبی داشته باشید!

ما هم با باران عشق می کنیم!

شرایط پیچیده

شرایط خیلی پیچیده شده است از طرفی جمهوری اسلامی به مردم فشار می آورد و از طرف دیگر با دولت اسرائیل در جنگ است و عده ای از مردم طرفدار اسرائیل هستند و بعد این مردم به وطن فروشی متهم می شوند!

آدم نمی داند چه کار باید بکند!؟ غزه هم که هنوز جنگ ادامه دارد!؟ باید اعتراف کنم که دیگر جنگ و بلایای طبیعی و خبر کشته شدن آدم ها برایم عادی شده است!؟ متاسفم اما دیگر اخبار را دنبال نمی کنم تمرکزم را گذاشته ام روی کلیپ روانشناسی دیدن، این طوری حالم بهتر است و از انواع خبر و آهنگ های استرس آور شبکه های خبری در امانم!

کتاب تضادهای درونی هورنای بهم نشان داد هنوز خیلی باید روی خودم کار کنم و مشکلاتم زیاد است و سوادم کم است و عقل و فهم و تحلیلم هم از آن کمتر است و هنوز خیلی جای کار دارم، هر روز که از دست می رود یک روز عمر است و شاید فردا نباشیم، وقتی فکر می کنی فرصت داری کارهایت را به تعویق می اندازی اما تا کی می خواهی این کارها را بکنی؟ عمر مثل برق و باد می گذرد و در آخر در لحظه ی مرگ می خواهی از خودت شرمگین باشی؟!

جنگ شد

جنگ شد من که شوخیش گرفتم، دیشب مثل بیشتر شب ها نصف شب بیدار شدم اما اخبار رو چک نکردم، سعی کردم به چیزای دیگه فکر کنم، از قبل از عید تب دارم و ببخشید خونریزی غیرمعمول خانم ها، رفتم دکتر دارو داد اما تا الان اثر نکرده، گفتم آزمایشم بده، آخه زیر دنده چپم یعنی طحالم هم درد می کنه، تو اینترنت زدم اینا علائم سرطان خونه، اما باید خونریزی تموم بشه که برم آزمایش و سونوگرافی بدم، شایدم چیز دیگه ای باشه که سیستم دفاعیم ضعیف شده، نمی دونم، این فکرها رو می کردم، گفتم حالا مبارزه با سرطانم دارم، گل بود به سبزه نیست آراسته شد، البته من نمی میرم، جون سختم، فقط مریض احوال میشم و باز باید همه ش برم مطب دکتر، خیلی خوشم میاد از شلوغی!؟

اعصابم خرده!

این قدر خبر بد میاد که اعصاب برام نمونده!؟

چند روزه باز پیگیر خبرها شدم!؟

یکی نیست بگه مگه مجبوری؟!

احساسات ناخوشایندی دارم هم به خاطر اتفاقاتی که تو دنیا میفته هم به خاطر خودم!؟

شاید من واقعا آدم بدیم و خودم خبر ندارم!؟

شاید اخلاق ها و عادت های بدی دارم که هیشکی بهم نمیگه!؟

شاید درک و فهم درستی ندارم که این جوری میشه!؟

نمیشه که همه ی آدم ها باهات بد باشند و بدی از اون ها باشه قطعا بدی در منه!؟

اما من متوجهش نیستم!؟

گردنم هم هنوز گرفته است!؟

دلم یه زندگی آروم می خواد!؟

بی دغدغه، بی تنش، بی اضطراب!

اما مشکل اینه که اینا رو خودم برای خودم می آفرینم!

از زندگی آروم و یکنواختم حوصله م سر میره!؟

چرا نمی تونم مثل آدم زندگی کنم؟!

دردم چیه؟!

واقعا اون عمق  وجودم درد دارم درد!؟

سوگیری رسانه ها

من چندیست فهمیدم بدبینی من نسبت رسانه ها زیاده از حد بوده است چون که رسانه های به خاطر تعلقی که به جریان یا جامعه ای دارند به همان نسبت سوگیری نیز دارند البته پروپاگاندا وجود دارد به خصوص در کشورهایی مثل ایران که آزادی بیان وجود ندارد اما در کشورهایی که مطبوعات و رسانه ها آزاد هستند از این شیطنت ها کمتر روی می دهد!

بگذریم که گویا الان دارد در کنگو اتفاقاتی می افتد اما رسانه های فارسی زبان هیچ اطلاع رسانی نمی کنند و در فضای مجازی این موضوع منعکس شده است!

کلا وقتی از اعتماد یک نفر سواستفاده می شود باعث بدبینی او می شود و ترسی در وی شکل می گیرد که به همه با دیده ی شک می نگرد و کوچکترین چیزها را در ذهنش بزرگ می کند و نتایج نا به جا می گیرد که دور از واقعیت است البته باز هم می گویم خبرها را باید از چند منبع پیگیری کرد چون گاهی می بینی دقیقا اخبارشان و تحلیل هایشان برعکس هم است!