باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

روزنوشت اعصاب خردی!

از صبح که وبلاگ گیل پیشی رو خوندم اعصابم خرده!

یاد حرفا و کارای پسرا و مردا افتادم!

دلم می خواد جرشون بدم!

ولی زورم نمی رسه!

**********

رفتم نونوایی!

شلوغ بود!

بعد من خلوت شد!

خوراکی هم از سوپرمارکت گرفتم!

**********

دیشب خواب دکترم رو دیدم!

معلم دبیرستانمون بود!؟

ازمون امتحان ریاضی گرفته بود!

داشتیم واسه کنکور آماده میشدیم!

خیلی خنده داره نه؟! خخخخخخ

**********

خودم رو می بینم یاد انیمیشن بچه رئیس میفتم!؟

واقعا یه بچه ام!؟

هیچ وقت این قدر به سرافتش نیفتاده بودم!؟

یه بچه ی ننر!؟

یه بچه که تو همه چیز نظر میده!؟

یه بچه که می خواد همه چیز باب میلش باشه!؟

وای خدای من الان باید می فهمیدم؟!

همیشه می خواستم بزرگ بشم!

حتی وقتی بچه بودم!

ولی تهش می بینم یه بچه ام!؟

مسخره ست!؟

:/ :/

روز نوشت با طعم سیب زمینی

امشب شام سیب زمینی پخته گذاشتم!

ناهار نخوردم!

غذا داریم اما سنگینه، نمی خوام!؟

خودم زین پس برای خودم ناز می کنم!

ناز می کشم!

لوس بازی درمیارم!

خخخخخخ

دیشبم سیب زمینی پخته خوردم!

به نظرتون سیب زمینی پخته با سس گوجه خوشمزه میشه؟

امتحان می کنم!

**********

امروز به یکی از دوستان بعد از چند ماه زنگ زدم!

یک ساعت و چهل دقیقه حرف زدیم!

البته ایشون بیشتر حرف زد!

دلش پر بود!

ماجراها داشتند!

من که همه ش تو خونه بودم!

اتفاقی نیفتاده بگم!

**********

امروز رفتم رو سایت دکترم وقت ویزیت بگیرم!

اما نشد هر تاریخی زدم گفت پره!

منم رفتم داروخونه برای سی روز داروهامو گرفتم!

حالا دیرتر میرم!

حالم که ثابته!

داروهامم مشخص!

**********

بچه ها نمی دونم چرا کم می نویسن!

دل و دماغ ندارن!

منم دل و دماغ ندارم اما میام یه چیزی میگم!

برای خالی نبودن عریضه!

**********

امروز همه ش پشتم و کمرم درد می کرد!

از آخر خوابیدم به پشت روی زمین واسه چند دقیقه!

انرژی های منفی خالی شد!

امیدوارم امشب خوب بخوابم!

گوش هام

گوش هام هی میگیرن هی خود به خود باز میشند!؟

آخه هی می خارند، بعد که می خارونمشون جرم ها میره عقب روی پرده ی گوش، گوش میگیره!؟

نباید دستشون بزنم!؟

یه دکترم باید برم!؟

با خودم گفتم قطره گلیسیرینه خودم بگیرم بزنم یک دفعه برم پیش دکتر تمییزش کنه!؟

گوش هام دردسرند، تازگی که هر سال دکتر لازم میشم!؟

حالم بهتر شد!

ناهار خوردم با آهنگ بهنام بانی، هنوزم دارم گوش می کنم، چند قلپ دلستر لیمویی هم خوردم، اخلاقم بهتر شد، ابرهای خاکستری از تو مغزم تقریبا رفت، هوا تقریبا صافه ولی بازم ممکن هست ابرها از دو طرف بیان و بهم بخورن و رعد و برق ایجاد کنند!

واقعا این خلق آدم به یه ذره هورمون بنده، دیروز رفتم دکتر، گفتم که پلکم می پره بهم قرص داد دیگه نمی پره، واقعا خود دکتر رفتن خوب کننده است البته دکتری که بهش اطمینان داری، مهر دکتره هم به دلت میفته نمی بینیش دلت تنگ میشه، یه دکتر هومیوپاتی می رفتم کلی ازش خاطره دارم آخه دورهمی هم  با مراجعینش می ذاشت، اون گروه یه تحول عظیم در من ایجاد کرد، گاهی دلم تنگ میشه هواشون رو می کنه اما دیگه مسیرم عوض شد!

از پنج شنبه شب، کلاس مسیحیت شروع میشه، منتظرم ببینم چه جوریه، دفترم آماده کردم، براش خیلی ذوق دارم امیدوارم تو ذوقم نخوره، از عرفان خسته شدم مسیحیت دنیای جدیدیه!

باز پلکم نبض می زنه!؟

امروز رفتم دکتر داخلی، دکتر آزمایش و سونوگرافی نوشت باید برم انجام بدم ولی حالا که برگشتم پلک چپم نبض می زنه، آبم خوردم خیلی گرمم نبود و خیلی پیاده نیومدم اما انگار اصلا نمی کشم واقعا نمی دونم باید چی کار کنم!؟ باید خودمو نجات بدم اما نمی تونم اما نمی دونم چه جوری!؟


پی نوشت: در اینترنت جستجو کردم اسمش پرش پلک هست البته پلک من نمی پره حالت خفیفش هست نوشته خستگی باعثش می شه اما علامت بیماری های جدی ترم هست اگر بیشتر تکرار شد مجبورم پیگیری کنم!؟