باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

روزنوشت دلگشایی

امروز اول صبح با اتوبوس رفتم دکتر گوش!

دکتر با یک ساعت تاخیر اومد!

عمل داشت!

گوشامو ساکشن کردن شنواییم برگشت!

قطره ریخته بودم کر شده بودم!؟

بعدش مامان گفته بود مرغ بگیرم!

رفتم خیابون پر مغازه، محل خرید!

مرغ خریدم!

سر راه نونوایی خلوت بود 5 تا نون هم گرفتم!

*************

هنوز نیومده بودم خونه که یکی از دوستام زنگ زد!

درد و دل کرد!

از یه چیزای خانوادگی ناراحت بود!

بهش گفتم می خوای بریم کافه از تلفنی بهتره!

گفت بریم!

اولش رفتیم باشگاه کشاورزی!

اونجا دو قطعه زمین داره!

بوته میوه و سبزیجات می کاره!

برای خاطر کیف خودش وگرنه صرفه اقتصادی نداره!

اونجا میوه چیدیم!

بعد با هم روی سبزیجات پلاستیک کشیدیم!

تا سرما یخزده شون نکنه!

کلی خاکی شدیم!

اما من خاکبازی رو دوست دارم!

کلی انرژی گرفتم!

انرژی مجموعه خیلی خوب بود!

چند نفر دیگه هم در حال رسیدگی به باغچه شون بودند!

باغبون ها هم داشتند به پارک می رسیدند!

همون مجموعه کافی شاپم داشت!

رفتیم کافه نشستیم!

خیلی قشنگ بود!

فضاش باز بود!

فقط دورش رو نایلون کشیده بودن به خاطر سرما!

اما کیپ نبود هوا میومد!

هاتچاکلت و کیک خوردیم!

خیلی چسبید!

عکسم گرفتیم!

کلی حرف زدیم!

حالش خوب شد!

قراره بریم کوه یه روز!

بعد برگشتیم!

***********

مامانم رفته روضه!

منم گفتم امروز میام!

گفت چی میخوای بپوشی؟

گفتم مگه چی می پوشن روضه؟

گفت همه مرتب و آراسته میان!

گفتم روضه است یا مهمونی؟!

گفتم پس ولش کن من نمیام!

حوصله ندارم خودمو درست کنم!

**************

این بود امروز من!

خیلی با هر روز فرق داشت!

بیشتر بیرون بودم!؟

من دیگه مغرور نیستم!

همیشه مغرور بودم و یه بادی تو سرم بود،

 امروز احساس کردم که دیگه نیست و خیلی سبکم،

نمی دونم چی شده!؟

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

امروز با اتوبوس رفتم دکتر گوش

زود رسیدم

خیابونا اون قدر که فکر می کردم شلوغ نبود

اونجا تو گوشی شعر خوندم

قطره بهم داد

هفته ی دیگه باید برم ساکشن کنه

خوابم می گیره!

بهتون گفته بودم چند روز هست گوشی هوشمند رو خاموش کردم و گذاشتم تو کشو! خیلی بهش معتاد شده بودم!

امروزم میشینم پای لپ تاپ که دنیای مجازی رو چک کنم خوابم می گیره!

قبل ظهری رفتم خرید نان و میوه و سر راه از یک عطاری که دکتر نبضی داره وقت گرفتم برم ببینم چی میگه!

اصلا نمی دونم با وقت اضافه ام چه کار کنم؟! حوصله ی کتاب خوندن هم ندارم! تمرینات معنوی هم انجام میدم اما تمام وقت که نمیشه!

نمی دونم بزنم به خیابون الکی برم این ور اون ور! آخه من عادت به خیابون گردی ندارم! تازه تو خیابون مگه چه خبره؟!

شما بگین چی کار کنم دوستان! حوصله ی باشگاه و ورزشم ندارم!

یه رژیم جدید

یه رژیم جدید اومده به اسم فستینگ، خیلی لاغر می کنه مثل روزه هست شکل ساده ش اینه که ۱۶ ساعت چیزی نمی خوری ۸ ساعت می تونه سر ساعت یه مواد خاصی رو بخوری و در همه ی ساعات هم آب و چای و قهوه بدون قندمی تونی بخوری!

باید بری پیش دکتر طب سنتی تا این رژیم رو ببینه برات خوبه یا نه!

من یه کم جستجو کردم دکتر پیدا کردم نزدیک خونه و کارشم خوبه برم پیشش ببینم می تونه حال من رو خوب کنه یا نه!

من رژیم نباید بگیرم اما خوب شایدم گرفتم!

روز نوشت شلغمی

تا دیشب قلبم درد می کرد!

اما امروز صبح خوب بود!

ولی بازم قرص خوردم!

دیشب با خودم گفتم باید برم دکتر دیگه!

فکر کنم ترسید خوب شد!

**********

امروز شلغم پختیم!

سه تا کوچولو خوردم!

ناهار پیراشکی خوردم!

**********

اون دوستم یادتونه از یکی خواستگاری کرده بود؟!

طرف ردش کرده بود اونم می گفت زودتر بمیرم؟!

الان طرف برگشته اما دوستم بهش گفته من هیچ حسی بهت ندارم!؟ خخخخخخخ

دو تا بچه های دوستاشم فوت کردند!

خیلی ناراحته!

جوون بودند!

مرگ خیلی زیاد شده!؟