باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

دچار یاس شدم

امروز روی یه گروه تلگرام خوندم شیخ بهایی با شاه عباس صفوی همکاری می کرده! تا جایی که من می دونم شاه عباس خیلی خرافات وارد شیعه کرده و کلی ترفند استفاده کرده که مردم ایران از سنی به شیعه تغییر مذهب بدند، بعد شیخ بهایی باهاش همکاری می کرده!؟

یه کتابم چند سال پیش می خوندم از رابطه ی خوب مولانا با حاکم قونیه می گفت، اسم آقاهه پروانه بود و مرید مولانا شده بوده!؟

حافظم که در زمان خودش، شیراز چند تا حاکم دیده، هم هوادارشون بوده هم مخالفشون!؟

درسته که رفتار یک عارف با پادشاه وقت بستگی به پادشاه و شرایط اون عارف و خیلی چیزهای دیگه داره اما همکاری کردن با کسی که به مردم ظلم می کنه تو کتم نمیره، بالاتر از اون پادشاهی که در دین و مذهب بدعت درست می کنه آیا درسته که باهاش همکاری کرد!؟

شاید من خیلی سخت می گیرم، من کلا سر ناسازگاری دارم، از اول این طوری بودم، یه چیزایی تو کتم نمیره، البته که مردمم غافلند و خوب پادشاهشون بهشون میاد اما همکاری کردن باهاش آخه خیلی ضایع هست!؟

عمیق تر خواندن

از دیشب که خوابم نمی برد دارم فکر می کنم!

امروز دو تا ویدئو در کانال روز سوم دیدم در مورد مسیحیت!

فکر می کنم بهتره به جای اینکه برم دنبال مسیحیت، همون عرفان مولانا رو عمیق تر بخونم!

یا کتاب های عرفای دیگه رو هم با دقت بیشتری بخونم!

جلسات تعلیمی رو ادامه میدم اما تمام وقتم رو نمی ذارم روی مسیحیت!

فعلا دارم کجدا ر و مریض مطالعه می کنم!

ترک دلبستگی به دنیا

متاسفانه کسانی هستند که احتمالا از روی ناآگاهی به هر جوانی که می خواهد پا در راه عرفان بگذارد می گویند باید دلبستگی به دنیا را ترک کنی مثلا فلانی خیلی دلبسته موهاش بود همه را تراشید و جوان از همه جا بی خبر هم می رود و این کار را می کند به خیال خودش دارد سیر و سلوک می کند!؟

نخیر این طور نیست گفتند دلبسته به موهایت نباش اگر همین طوری می توانی هر روز صبح و ظهر بهشان ور نروی و اینکه یک نفر بگوید خوشگل است و یک نفر بگوید زشت است و تحت تاثیر قرار نگیری یا خودت را در آینه نگاه کنی نگویی وای چه موهایی دارم لازم نیست بتراشیشان اما واقعا اگر خیلی برایت مهم است و تعلق خاطر زیادی به موهایت داری خوب بتراش!

اینکه بتراشی بعد بروی به همه بگویی برای ترک دنیا موهایم را تراشیده ام که به درد نمی خورد ریاکاری و تظاهر است اتفاقا خیلی از درویشان موهایشان را نمی تراشند بلکه بلند می کنند و رسیدگی به موهایشان نمی کنند و پریشان نگاهشان می دارند!

اما نظر شخصی من این است که این ها افراط و تفریط است عارف شدن یا درویش شدن به مرام است، به عمل نیک برای رضای خداست، به عشق و مهربانی و ترک خواهش نفس خود است!

اگر عاشق هستید!

اگر عاشق هستید و به عشقتان نرسیدید و می خواهید عارف شوید به چند نکته توجه کنید:
۱. اول از همه خودتان راهنمای خودتان هستید.

۲. اگر حرفه ای یا کاری دارید زندگیتان به آن وابسته است باید کنارش بگذارید مثل مولانا که فقیه بود اما درس و بحث را به کناری گذاشت.

۳. باید به گروهی هایی که قبلا در موردشان قضاوت خوبی نداشتید بپیوندید مثلا اگر مذهبی بودید باید بروید سراغ غیر مذهبی ها و با آن ها معاشرت کنید.

۴. دیگر تقید به دینداری نداشته باشید خودش جزو چیزهاییست که وابسته اش هستید.

۵. تصویر خودتان در ذهن دیگران دیگر نباید اهمیت داشته باشد حتی باید از عمد کاری کنید تا تصویرتان در ذهن دیگران خراب شود و وابسته اش نباشید و نترسید بگذارید دورتان خلوت شود.

۶. به دنبال رضایت جان جانان باشید و به این امید داشته باشید که روزی به معشوق خود برسید صبر داشته باشید.

۷. کارهای نیک کنید، با مردم مدارا کنید، آزارهای مردم را تلافی نکنید خلاصه اینکه کیسه بوکس باشید وآخ نگویید.

۸. سعی کنید زیرکی هاو  زرنگی های گذشته را کنار بگذارید فکر کنید تمام مردم معشوقتان یا خدا هستند آن طور که با معشوقتان رفتار می کردید با آن ها رفتار کنید.


البته همه ی این ها مرتبه و درجه دارد و به موقعیت نیز بستگی دارد.

غزل 168


کس این کند که دل از یار خویش بردارد

مگر کسی که دل از سنگ سختتر دارد


که گفت من خبری دارم از حقیقت عشق

دروغ گفت گر از خویشتن خبر دارد


اگر نظر به دو عالم کند حرامش باد

که از صفای درون با یکی نظر دارد


هلاک ما به بیابان عشق خواهد بود

کجاست مرد که با ما سر سفر دارد


گر از مقابله شیر آید از عقب شمشیر

نه عاشقست که اندیشه از خطر دارد


و گر بهشت مصور کنند عارف را

به غیر دوست نشاید که دیده بردارد


از آن متاع که در پای دوستان ریزند

مرا سریست ندانم که او چه سر دارد


دریغ پای که بر خاک می‌نهد معشوق

چرا نه بر سر و بر چشم ما گذر دارد


عوام عیب کنندم که عاشقی همه عمر

کدام عیب که سعدی خود این هنر دارد


نظر به روی تو انداختن حرامش باد

که جز تو در همه عالم کسی دگر دارد


سعدی