باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

غزل ۴۹۵



می‌برزند ز مشرق شمع فلک زبانه
ای ساقی صبوحی درده می شبانه

عقلم بدزد لختی چند اختیار دانش
هوشم ببر زمانی تا کی غم زمانه

گر سنگ فتنه بارد فرق منش سپر کن
ور تیر طعنه آید جان منش نشانه

گر می به جان دهندت بستان که پیش دانا
ز آب حیات بهتر خاک شرابخانه

آن کوزه بر کفم نه کآب حیات دارد
هم طعم نار دارد هم رنگ ناردانه

صوفی چگونه گردد گرد شراب صافی
گنجشک را نگنجد عنقا در آشیانه

دیوانگان نترسند از صولت قیامت
بشکیبد اسب چوبین از سیف و تازیانه

صوفی و کنج خلوت سعدی و طرف صحرا
صاحب هنر نگیرد بر بی هنر بهانه

#سعدی

معشوق

دو چشم آهوانش شیرگیرست
کز او بر من روان باران تیرست

کمان ابروان و تیر مژگان
گواهانند کو بر جان امیرست

چو زلف درهمش درهم از آنم
که بوی او به از مشک و عبیرست

در آن زلفین از آن می‌پیچد این جان
که دل زنجیر زلفش را اسیرست

مگو آن سرو ما را تو نظیری
که ماه ما به خوبی بی‌نظیرست

بیندازم من این سر را به پیشش
اگر چه سر به پیش او حقیرست

خیال روی شه را سجده می‌کن
خیال شه حقیقت را وزیرست

#مولانا

می روحانی

اگر آن میی که خوردی به سحر نبود گیرا
بستان ز من شرابی که قیامتست حقا

چه تفرج و تماشا که رسد ز جام اول
دومش نعوذبالله چه کنم صفت سوم را

غم و مصلحت نماند همه را فرود راند
پس از آن خدای داند که کجا کشد تماشا

تو اسیر بو و رنگی به مثال نقش سنگی
بجهی چو آب چشمه ز درون سنگ خارا

بده آن می رواقی هله ای کریم ساقی
چو چنان شوم بگویم سخن تو بی‌محابا

قدحی گران به من ده به غلام خویشتن ده
بنگر که از خمارت نگران شدم به بالا

نگران شدم بدان سو که تو کرده‌ای مرا خو
که روانه باد آن جو که روانه شد ز دریا

#مولانا

من و زخم هایم

من در بچگی خیلی زخم و ضربه خورده ام، آن هم از والدین و افراد خوانواده ام!؟ روانشناسی می گوید وقتی از والدین به خصوص مادر، زخم بخوری دیگر آن تجربه با تمام آدم ها برایت تکرار می شود!؟

از نوجوانی یاد گرفتم خشن و سگ باشم تا آدم ها ازم بترسند و دیگر آزارم ندهند اما این هم جواب نداد و از یک جایی به بعد فهمیدم رفتارم را باید تغییر دهم!

این نتیجه گیری من تقریبا همزمان شد با عضویتم در یک گروه تلگرام که مدیرانش پزشک هومیوپاتی و روانشناس و البته مستر عرفان حلقه بودند، آنجا طوری با من رفتار شد که تغییر کردم و کلا حس و حالم دگرگون شد!

خیلی چیزها ازشان یاد گرفتم حتی چند ترم در کلاس های عرفان حلقه شرکت کردم اما به این نتیجه رسیدم چیز درست و خوبی نیست و بعد شنیدم چند نفر به خاطر این عرفان های مدرن مریض شده اند اما برای من اتفاقی نیفتاد، حتی با اینکه من یک برگه ای را امضا کرده بودم و قول داده بودم در عرفان حلقه باشم و بعد زیرش زدم اتفاقی برایم نیفتاد!؟

این ها را گفتم که بدانید اگر گاهی می گویم آدم ها فلان هستند یا این طور و آن طور هستند بهتان برنخورد، والدین من هر دو زخمی بودند و زخم هایشان را شفا ندادند و به هم و بچه هایشان زخم زدند و من هنوز در پروسه ی شفا هستم و گاهی زخم هایم سر باز می کند و دادم به آسمان می رود و حرف های بد و بیراه می گویم!؟ ببخشید!؟

عمیق تر خواندن

از دیشب که خوابم نمی برد دارم فکر می کنم!

امروز دو تا ویدئو در کانال روز سوم دیدم در مورد مسیحیت!

فکر می کنم بهتره به جای اینکه برم دنبال مسیحیت، همون عرفان مولانا رو عمیق تر بخونم!

یا کتاب های عرفای دیگه رو هم با دقت بیشتری بخونم!

جلسات تعلیمی رو ادامه میدم اما تمام وقتم رو نمی ذارم روی مسیحیت!

فعلا دارم کجدا ر و مریض مطالعه می کنم!