باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

نشد که بشه!

چند روز بود حالم خوب بود پر انرژی و سلامت و شاداب بودم تصمیم گرفتم برم ورزش اما باز از دیشب خود به خود حالم بده، اومدم پایین، همه ش گرسنه ام!

انگار همه ی زمین و آسمون می خواد من تو خونه بمونم!

توی خونه هم کاری ندارم، کتاب اگه دو صفحه ای بخونم، باز همه ش پای گوشیم!

صبح شنبه بخیر

سلام صبح شنبه تون بخیر

به نظر میاد امروز روز خوبیه!

آفتاب داره می تابه!

پرنده ها دارن می خونن!

ولی فکر کنم هوا کثیفه!

باید تو خونه بمونیم!

انرژی خیلی خوبی دارم!

برای شما هم یه روز پر انرژی آرزو می کنم!

شاداب و شادمان باشید!


بعدنوشت: می خواستم برم بیرون یک دفعه انرژیم افت کرد سرم یه جوری شد!

آخه من چه کمکی ازم برمیاد؟!

آخه من چه کمکی ازم در قبال اجتماع و خانواده برمیاد؟! می دونم آمدم موفق یه تعادلی بین زندگی فردی و خانوادگی و اجتماعیش هست و یکی رو فدای دیگری نمی کنه و تو هیچ کدوم زیاده روی نمی کنه و کم کاری هم نمی کنه اما خوب بقیه افرادم باید همکاری کنند وقتی اونا می خوان طبق میل خودشون باشند و من طبق میل خودم خوب نمیشه یا اونا طبق میل خودشون باشند و من همه ش فداکاری کنم طبق میل اونا باشم، چرا اونا فداکاری نمی کنند و طبق میل من نمیشند؟ خوب منم می تونم مستبد باشم!

بعدم من همه ش خونه بودم و سنمم بالا رفته دیگه ذهن قبلیم رو ندارم حافظه م هم که کم شده، هر چی می دونستم هم نوشتم دیگه مگه چیز جدیدی به ذهنم برسه و بگم کار دیگه ای از دستم برنمیاد!

در مورد عشق و محبت هم باید بگم که خودم از همه بیشتر تشته عشق و محبتم، یکی باید پیدا بشه به من محبت کنه، دیگه من چند سال از جون مایه گذاشتم انرژی گذاشتم الانم خسته شدم هیچ بازخورد خوبی هم نگرفتم آدم های جالبی به طرفم نیومدند!

نمی دونم ایراد کارم کجاست اما من تو کار خودم موندم به خودم نمی تونم کمک بکنم به خودم نمی تونم محبت کنم هنوز کینه دارم بعد چه کمکی می تونم به دیگران بکنم؟!! :/

منم بد بشم!

واقعا دارم فکر می کنم منم بد بشم! چند وقته اتفاقاتی میفته که که من رو مجاب می کنه منم بد بشم!؟

فقط تنها چیزی که هست نمی خوام خودم رو به پلیدی آغشته کنم، یه عمر سالم زندگی کردم حالا یهو بیام همه چیز رو زیر و رو کنم؟! به خاطر چی؟ به خاطر اینکه بقیه بدند؟ بقیه به درک واصل میشند! آخرش بد می بینند! دست بالای دست بسیاره!؟ هر کسی هر جولونی که می خواد بده آخرش میره به جهنم!

من برم جهنم که اونا حق من رو می خورن؟! به درک!؟ من نمیرم جهنم! نمیرم جهنم که اونا بسوزن! بیشتر بسوزن! زبون درازی!

اما با مشت های گره کرده ی خودم چی کار کنم؟! این انرژی ها توم هست! الان نمی دونید چقدر راحت شدم این نامه های لعنت رو نوشتم!؟ گریه گریه گریه!؟ نمی خوام این جوری باشم اما زور طبیعت بیشتره!؟ گریه!؟

انرژی و آدم ها

الان یه برنامه دیدم خیلی ازش انرژی گرفتم، گفتگوی روانشناسی بود در شبکه ماهواره ای آینه!

من کشف کردم برای این که حالم خوب باشه باید از انرژی آدم ها استفاده کنم اما همه ی آدم ها بهم انرژی نمی دهند تا حالا شده تو جمع هایی بودم که هیچ کدوم از آدم های اون جمع انرژیشون بهم نمی خورده و منم حالم خراب شده البته خیلی شانس بدی داشتم که این طور شده اما خوب !

اینکه میگم به مامانم وابسته ام هم به خاطر انرژیش هست درسته که افسرده طور هست اما حالم رو خوب می کنه!

گاهی که میرم بیرون با آدم هایی برخورد می کنم که انرژیشون رو دوست دارم اما گاهی اصلا به پستم نمی خوره این جور آدم ها!

این برنامه من رو متقاعد که بشینم و کتاب بنویسم شاید حتی کانال یوتیوب یا آپارات بزنم و توش انیمیشن درست کنم، خیلی چیزها هست که می تونم ازشون استفاده کنم و به دنیا ارائه بدم!