باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

آشتی غرب و شرق

آیا تمام نزاع ها سر غرب و شرق است؟! یعنی ایران، افغانستان یا هند یا هر جای دیگر دعواها و حکومت هایشان به خاطر شرق و غرب است؟! اینکه چقدر نفوذ داشته باشند در هر کشوری و اینکه بخواهند نفوذ دیگری را کمتر کنند!؟

الان ایران با یک بحران روبروست جایی که بسیار استراتژیک است و آیا خارجی ها می خواهند انقلاب راه بیندازند؟ یا اگر انقلاب نشد حمله ی نظامی کنند؟

آیا بهتر نیست به جای جنگ راه انداختن برای یک دفعه از شیوه ای دیگر استفاده کنید؟! آیا با ایرانیان خصومتی دارید؟ اگر ندارید اختلاف هایتان را حل کنید!؟ نه با فشار و زور با حرف خوش!؟

اگر خاورمیانه جنگ شود هزینه اش بیشتر است یا اینکه بنشینید و به حرف های هم گوش بدهید؟! 

این را برای خود ایران هم می گویم! چرا دولت فعلی یا نمایندگان رهبری با آقای رضا پهلوی و دیگر مخالفین خارجی و داخلی که بعضی هایشان زندان هستند صحبت نمی کند!؟

من می دانم وقتی اختلاف و دلخوری و حتی نفرت و کینه در افراد به وجود می آید دیگر حرف زدن سخت می شود وقتی پر بغضی و هر حرفی می خواهی بزنی اشکت سرازیر می شود! راستش ما تا الان نتوانستیم اختلاف خانوادگی خودمان را حل کنیم چه برسد به اختلاف های جمعی!؟

در این روزگار بخشیدن سخت شده است مردم معنای واقعی آن را درک نکردند چون الگوی واقعی بخششی وجود ندارد تا برایمان حرف بزند تا از او یاد بگیریم کلمات دیگری نیز این گونه اند پذیرش، بینش، نیایش، خرد و ... .

تجربه افغانستان و عراق و سوریه فکر می کنم کافی باشد تا نشان دهد فقط با قدرت نمی توان در جایی استیلا پیدا کرد اگر امروز فرهنگ غربی به خصوص انگلیسی زبان ها در همه جا نفوذ کرده است فقط به خاطر قدرت این کشورها نیست هنر این کشورها در دل های نسل های جدید ملل دیگر رسوخ کرده است زندگی آن ها الگوی ما شده است با تمام اشکلاتی که بهشان وارد است اما این اشکالات سنگین نیست تا در معیار سنجش ما جایش را چیز دیگری بگیرد!

زندان

به نظرتون زندان چه شکلیه!؟ چقدر آدم می تونه توش تاب بیاره!؟ من که نمی تونم نه فقط چون سخته چون که من باید یه ساعاتی در روز تنها باشم و تو زندان نمیشه سلول ها چند نفرست!؟

به نظرتون سربازی چطوریه؟! البته بستگی داره کجا بیفتی ولی یکی از دایی های من لب مرز ایران و افغانستان افتاده بود تو دهه شصت خیلی روزای سختی رو گذرونده بود!؟ من که نمی تونم!؟ از زندان بدتره سربازی!؟

یه جا خوندم ارثیه آقایون برای این بیشتر از خانم هاست چون میرفتن برای جنگ حالا سوال پیش میاد مگه غنیمت جنگی بدست نمی آوردن ربطش به ارث چیه؟! 

اینکه می گن دو شاهد زن باشه تو دادگاه هم فکر کنم برای این هست که اغلب آقایون شناخت درستی از خانم ها ندارند برای این بوده که راست و دروغ حرف شاهدها رو بفهمند!؟ البته به نظر من!

اینا رو نوشتم صرفا واسه خالی کردن ذهن و اینکه بدونم دنبال کننده ها نظرشون چیه!؟ اگه حوصله و وقت داشتید ممنونم میشم برام بنویسید!

صلح و جنگ

جنگ انسان را از عقلانیت دور می کند انسان را از انسان بودن دور و سیستم مغزی حیوانی را در فرد فعال می کند.

انسان متمدن شده است اما تا وقتی متمدن است که جانش در خطر نباشد وگرنه به یک حیوان تقلیل می یابد!

برای ایجاد صلح توصیه شده است ابتدا در درون خود صلح ایجاد کنید من این کار را کردم البته نه کاملا

در این چند سال اخیر سعی کردم در خانواده ام صلح ایجاد کنم اما نشد وقتی طرفین می خواهند در حق هم بدجنسی کنند و خودشان را حق می دانند نمی شود!؟ البته قطعا راهی دارد که من هنوز پیدایش نکرده ام.

من درونم را پاک می کنم می دانم خوش خیالی است اگر خودم را پاک کنم بقیه هم پاک می شوند ولی کار دیگری از من بر نمی آید قطعا می دانم شرایط سخت تر خواهد شد.

در پایان هم باید بگویم من نمی خواهم جنگ به پا کنم من فقط حرف حق را می زنم دیگر تقصیر من نیست برای بعضی ها خوشایند نیست این مشکل درون آن هاست. خوب شما هم حرف حق بزنید چرا جنگ راه می اندازید!؟ این از ناپختگی و حماقت و  شرارت شما نیست که مقابله می کنید!؟

جنگه

اعلامیه هایی در فضای مجازی منتشر شده است که مردم را به آتش زدن اموال عمومی و ساختمان های دولتی ترغیب می کند!

روز اول که مهسا امینی کشته شد همه ناراحت بودیم من در اینستاگرام نوشتم که همه عصبانی هستیم اما از خشونت پرهیز کنید اما کسی گوش به حرف من نکرد!

گفتم گور خودتان را می کنید چون می دانستم زندان های جمهوری اسلامی از گور بدتر است و حالا هم که دادگاه های نمایشی و اعدام های ناعادلانه صورت می گیرد.

الان هم می گویم که اگر این کارها را بکنید یعنی آتش زدن و به معنای واقعی اغتشاش و آشوب، کشور به سمت جنگ داخلی می رود!

همین الان بعضی ها در اینستاگرام می نویسند جنگ است و بکشید بسیجی ها را! حتما من را هم می خواهید بکشید چون پیرو شما نیستم!؟

واقعا فکر می کنید زورتان به حکومتی که تا دندان مسلح است و رحم هم ندارد می رسد؟! عقل ندارید و خیلی سرتق هستید!

با خودتان فکر نکرده اید چرا دقیقا وقتی که اعتراضات داشت آرام میشد شروع کردند به اعدام کردن؟! یعنی نمی دانستند این بنزین روی آتش است؟! پس چرا تعمدا این کار کردند!؟

من هم نمی دانم دیگر حدس هم نمی زنم ولی داستانی پشت پرده است اگر ما می گوییم در سیاست دخالت نمی کنیم برای همین است که می دانیم پشت پرده ها خبرهاییست و نمی خواهیم بازیچه شویم! 

اما شما کله شق تر از این حرف ها هستید نه؟ شما مثل ما ترسو و محتاط نیستید نه؟ شما حقتان را می توانید بگیرید نه؟ خوب الان بگیرید دیگر بگیرید؟!

یک نفر را در دانشگاه علامه دار زده پیدا کردند! می فهمید این یعنی اعلان جنگ! یعنی سر همه یتان این بلا را می آوریم!؟ با آدم های معمولی طرف نیستیم با باند جنایتکار طرفیم!؟


دیگر من چه بگویم!؟ می خواهید بجنگید!

حکایت شمارهٔ ۶

یکی را از ملوک عجم حکایت کنند که دست تطاول به مال رعیت دراز کرده بود و جور و اذیت آغاز کرده تا به جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کربت جورش راه غربت گرفتند چون رعیت کم شد ارتفاع ولایت نقصان پذیرفت و خزانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند.

هر که فریاد رس روز مصیبت خواهد 

گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش

بنده حلقه به گوش ار ننوازی برود 

لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش

باری به مجلس او در کتاب شاهنامه همی‌خواندند در زوال مملکت ضحّاک و عهد فریدون وزیر ملک را پرسید هیچ توان دانستن که فریدون که گنج و ملک و حشم نداشت چگونه برو مملکت مقرر شد گفت آن چنان که شنیدی خلقی برو به تعصب گرد آمدند و تقویت کردند و پادشاهی یافت گفت ای ملک چو گرد آمدن خلقی موجب پادشاهیست تو مر خلق را پریشان برای چه می‌کنی مگر سر پادشاهی کردن نداری

همان به که لشکر به جان پروری 

که سلطان به لشکر کند سروری

ملک گفت موجب گرد آمدن سپاه و رعیت چه باشد گفت پادشه را کرم باید تا برو گرد آیند و رحمت تا در پناه دولتش ایمن نشینند و ترا این هر دو نیست

نکند جور پیشه سلطانی 

که نیاید ز گرگ چوپانی

پادشاهی که طرح ظلم افکند 

پای دیوار ملک خویش بکند

ملک را پند وزیر ناصح موافق طبع مخالف نیامد روی از این سخن در هم کشید و به زندانش فرستاد. بسی بر نیامد که بنی عمّ سلطان به منازعت خاستند و ملک پدر خواستند، قومی که از دست تطاول او به جان آمده بودند و پریشان شده بر ایشان گرد آمدند و تقویت کردند تا ملک از تصرف این به در رفت و بر آنان مقرر شد.

پادشاهی کو روا دارد ستم بر زیر دست 

دوستدارش روز سختی دشمن زور آورست

با رعیت صلح کن وز جنگ خصم ایمن نشین 

زان که شاهنشاه عادل را رعیت لشکرست


گلستان سعدی