باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

برای اون هایی که وبلاگ هاشون رو پاک می کنند

بچه ها اگر مزاحم دارید میان فحش میدن یا هر چی ... اصلا توجه نکنید تاییدم نکنید خودشون خنک میشند میرند!

اگر بقیه حرفاتون رو درست درک نمی کنند بدونید تنها نیستید تو دنیای واقعی آدما حرف های آدم رو درست درک نمی کنند چه برسه تو مجازی که میشه لحن رو اشتباه کرد یا اصلا شما رو نمی شناسند خوب معلومه سوتفاهم پیش میاد!

اگر دیگه نتوشتنتون نمیاد باید بدونید این حال گذراست چند روز شاید این طور باشید بعدش هم موضوع پیدا می کنید هم دل و دماغ!

لطفا وبلاگ هاتون رو پاک نکنید بزارید چراغ اینجا روشن باشه ما همه تنهاییم بهم کمک می کنیم تا وضعمون عوض بشه!

شما نمی دونید چقدر این وبلاگ به من کمک کرد هر فکری که تو سرم پرسه می زد از قدیم تا جدید، اینجا بازگو کردم، هنوزم یه چیزایی هست که خیلی خصوصیه، روم نمیشه بگم مربوط به پستوی جامعه است اما حرف حقه!

خداناباوران

حتما کسانی را دیده اید که تمام تلاش خود را می کنند ثابت کنند خدایی نیست، به نظر من که کاری به کار این ها نباید داشت تا وقتی که نقشه ای برای خداباوران بکشند چون که حرف های این آدم ها خدایی خدا را از بین نمی برد و در ضمن آن هایی که ایمانشان ضعیف هست را از دور خدا دور می کنند، پس کاری به کارشان نداشتن بهترین کار است!

چرت و پرت

نمی دونم چرا بعضی نوشته ها و حرف های بقیه به نظرم چرت و پرت میاد، مثلا همین کتاب آگاهی یه جاهاییش واقعا جفنگ میگه البته به نظر من!

این سال ها خیلی با کتاب هایی  برخورد کردم که به نظرم چرت و پرت تو نوشته هاشون بوده از طرفی یه سری نوشته هاشون به قدری درست و عاقلانه بوده که آدم رو به حیرت می انداخته مثلا کتاب های اشو یا کریشنامورتی یا محمد جعفر مصفا و ...

تجربه به من میگه هر چی به نظرم چرت و پرت میاد برم توش، چون که اون جا چیزی هست که اندیشه ی من رو بسط میده، دنیای جدیدی رو به من باز می کنه که الان درکی ازش ندارم برای همین به نظرم چرت و پرت میاد اما خوب سخته وارد شدن و فهمیدن زیر و بم یه سری موضوعات!

دیگه گفتم فکرامو باهاتون به اشتراک بگذارم شاید شما نظری داشته باشید که به کارم بیاد!

تسلیم و رضا و شکرگزاری

از دیروز تلگرامم پر شده از مطالب مربوط به شکرگزاری!

من از دنیا حالم بهم می خوره بعد کائنات میگه باید شکرگزار باشی و تسلیم باشی و رضا بدی به همه ی این اتفاقات!

خیلی سخته بخوای رضا به داده بدی و از پیشانی گره بگشایی ولی چاره چیه؟!

خدا ما را ثبت نام کرده توی یه مدرسه شبانه روزی معنوی، زوری هم هست اگه با پای خودت درسا رو گوش ندی و انجام ندی کشون کشون و با کتک و کشیدن گوش مجبورت می کنند درسا رو پاس کنی!

منم که افتادم رو دنده ی لج، یه بلای حسابی آخرش سرم میاد ولی من فعلا از خدا شاکی هستم می دونم به عنوان بنده حق ندارم شاکی باشم اما ازش شاکی هستم چون این هنوز اولشه خیلی بلاهای دیگه قرار سرمون بیاد، احتیاج دارم یکی باهام حرف بزنه، یکی که حرفای تکراری قبلی رو تکرار نکنه، حرفای جدید بزنه، مردم از بی کسی و بی همنفسی تو این دنیا!؟


بعد نوشت: آروم گرفتم، رفتم یه دوشم گرفتم!

من چگونه ام؟

به نظرتون من آدم ضعیفی هستم یا ضعف هایی دارم؟!

البته هر کسی یه ضعف هایی داره ولی لطفا راستشو بگید!

دیشب یه خواب عجیب دیدم فکر کنم ناخودآگاهم خودش داره قبول می کنه که راه زندگیم دقیقا کجاست و باید از این دودلی دربیام!؟

تو زندگی خیلی چیزها یاد گرفتم ولی هنوز می دونم بیشترش مونده و خیلی چیزها باید یاد بگیرم و این همه حرف زدن هم لازم نیست!؟

می دونم اصلا از حرفام سردرنمیارید!؟ خخخخخ