باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

وقتی زندگی تنگ می شود!

وقتی زندگی بهمان تنگ می شود یا به قولی سخت می گذرد چند عامل دارد:

عوامل بیرونی: که در کنترل ما نیستند اگر قدرت و فراست لازم را داریم برطرفشان کنیم خوب بسم الله اما اگر نداریم چاره اش پذیرش و تحمل و سازگاری با آن عوامل است.

عوامل درونی: اما عوامل درونی دست خودمان است در اختیار و  کنترل خود ماست و می توانیم تغییرش دهیم که خود چند دسته می شوند!

- ایمان: اگر ایمان به خدا نداریم یا ایمانمان کم است شرایط سخت شده است که به سوی خدا بازگردیم،‌ پس لازم است رابطه ی خود را به خدایمان تقویت کنیم!

- اخلاق: شاید اخلاقی داریم که باعث درد و رنج ما می شود و لازم است آن را پیدا کنیم و برطرف کنیم!

- عادت: شاید عادت های مخربی داریم که لازم است شناسایی شوند و با عادت های خوب جایگزین شوند!

- تفکرات و باورای خودمان: شاید در ذهن تفکرات  منفی و باورهای مخرب  داریم که باعث می شود موقعیت های ناخوشایند را جذب کنیم در این صورت لازم است ذهن خود را اصلاح کنیم!

این تمام تجربه ی من از سال ها تحقیق و مطالعه روی خودم بوده است امیدوارم مفید باشد.

فقر

بی بی سی فارسی داشت محله های افغان ها تو پاکستان رو نشون میداد خیلی وحشتناک بود بعد میگفت چقدر بزهکاری توسط این افراد صورت می گیره اونم خیلی وحشتناکه!؟

واقعا اختلاف طبقاتی تو دنیا موج می زنه و منطقه ی ما هم که خیلی وضع خرابه!

من وقتی این صحنه ها رو می بینم با خودم میگم اصلا نمی تونم این جوری زندگی کنم، می میرم!؟

و اینکه از خودم هم بدم میاد چون که من در نعمت بودم و کم کسری نداشتم اما اون ها در تنگنا هستند و حتی ملزومات اولیه ی زندگی رو هم ندارند!؟

بگذریم که من الان چند ساله مریضم و از بچگی سختی های دیگه ای رو کشیدم و آخم نگفتم و شاید اون ها نعمت هایی دارند که من ندارم اما من کسانی رو دیدم که شرایط سختی های منم داشتند و فقر هم داشتند!؟

و متاسفانه با نگاه مادی جامعه دارد به این افراد احترام هم گذاشته نمیشه و مثل انسان باهاشون رفتار نمیشه و خوب اینکه بزهکار بشند یا معتاد بشند خیلی طبیعی هست!؟

هیچکسم فکر نمی کنه که این بچه ای که در فقر بزرگ میشه و همه ش کتک می خوره بعد بزهکار بشه یا معتاد بشه بارش بر کل جامعه است هم احتمال داره خطر برای کسی درست کنه که خودش هزینه است و هم سالم کردنش کلی هزینه برای اجتماع داره!؟

اگر دلتون برای این افراد نمی سوزه لااقل فکر هزینه هایی باشید که دولت مجبوره بکنه البته در منطقه ی ما دولت ها خودشون رو راحت می کنند هیچ هزینه ای نمی کنند آخرشم طرف رو اعدام می کنند!؟

زندگی چیست؟!

آقای علیرضا افتخاری همیشه می خوند: زندگی چیست؟ خون دل  خوردن، زیر دیوار آرزو مردن! 

ما بچه بودیم نمی فهمیدیم چی میگه اما حالا یه جورایی می دونم گویا دیگه وارد میانسالی شدم و خیلی چیزها رو با پوست و گوشت و استخونم فهمیدم!

خوب انگار قاعده ی دنیا همینه، نمیشه که واسه من استثنا قائل بشه اما من هنوز راحتی رو می خوام میگن این راحتی رو ترجیح دادن واسه اینه که هنوز کودکی و کودک درونت حقیقت زند گی رو قبول نکرده هنوز تو عالم بچگی هست!

بعضی بچه ها هستند واسه درس تحت فشار قرار می گیرند کلی استرس می کشند ولی من این طور نبودم از طرفی باهوش بودم از طرفی هم والدینم می دونستند بهم فشار بیارند جواب برعکس می دم کلا هم درس خوندن دخترا خیلی براشون مهم نبود اتفاقا دخترا بهتر درس خوندند و خوب به راحتی درس خوندم و بالا اومدم سختی نکشیدم! سختی رو از وقتی کشیدم که رفتم سر کار!

خلاصه روی مرزم بین جوانی و میانسالی نوسان می کنم و در کش و قوسم از طرفی می خوام راحت باشم از طرفی هم می خوام رشد کنم!


پی نوشت: اصل آهنگ مال یه خواننده ی افغانستانی هست به نام احمد ظاهر، ریمیکسشم هست حال و هواش فرق داره قشنگه

زندگی

چیزی که من فهمیدم این هست که زندگی سخت و زمخته و خوب ما از اول اشتباه کردیم دنبال آرامش و آسایش و موفقیت و این چیزها رفتیم!

در این گوشه ی دنیا آرزوهات رو باید محدود کنی خواسته هات باید متناسب با توانایی هات و میزان تلاش و ریسک پذیریت باشند و البته امکانات هم خیلی مهم هستند!

از دنیا نباید توقع زیادی داشت و البته دنیا وفا ندارد به قول شاعر عروس هزار داماد هست همه خواهانش هستند رقابت زیاد هست و خیلی ها پارتی دارند یا کارهای خلاف اخلاق می کنند تا بهش برسند خوب چه فایده، گیرم که همه رو بردی خودتو باختی!

آره فقط خواستم بگم زندگی سخت و زمخته و باید جسارت این رو داشته باشیم باهاش روبرو بشیم که تاب بیاریم فقط همین!

شکوه و شکایت

این که با خدا دوست بشی و انس بگیری خیلی خوبه اما کافی نیست!

این که بتونی توی سختی و مشقاتی که برات اتفاق میفته هنوز این رابطه رو حفظ کنی و پشت به خدا نکنی اصل داستانه

اگر با کوچکترین زخمی که بهت می رسه زبون شکوه و شکایت رو باز کنی و یادت بره شکرگزار باشی یعنی دوست داشتنت اون قدرا نیست

البته همه ی اینا مرتبه داره و هر کسی ممکن هست بلغزه اشتباه کنه توبه و پشیمونی برای همینه یعنی ممکن هست من رو به شکایت بیارم یا حتی به خدا پشت کنم اما دوباره می تونم برم سمتش و جبران کنم اشتباهاتم رو!

قرار نیست من اول خط مثل اونی باشم که پله صدمه

چند روز پیش توی یکی از وبلاگا نوشته بود امام باقر بچه ش فوت می کنه بعد با روی خندان میاد پیش اصحابش اونا هم تعجب می کنن میگن چطور ممکنه ایشونم میگه ما امامان تو مصائب این طوری هستیم!

حالا اگه عکس اون آقایی که اینو نوشته بود می دیدید ترشرو و عبوس بود!؟

یه نکته اینجا هست که من گفتم چند خط قبل، امام باقر رو پله ی صدم بوده این چیزا رو معنا نداره واسه آدم هایی که تو پله ی یازدهم هستن تعریف کنید چون از پسش برنمیان بعد ناامید میشن یه عده هم که دست به تظاهر می زنن که بگن ما هم بله!

نکنید این کارا رو با خدا و دوستاش، جهنم رو می خرید برای خودتون!