باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

اعتقاد در زن و مرد

حتما مردها را موقعی که بحث اعتقادی می کنند دیده اید، حتما دیده اید که عصبانی می شوند و رگ گردنشان بیرون می زند، راستش اغلب مردها این طوری هستند و حتی درکشان برای من که نسبت به زنان دیگر یک مقدار عقلانی ترم سخت است!؟

زن ها معمولا سر قلبشان این طور موضع می گیرند البته من در این مقوله هم سر در نمی آورم و این طور نیستم!؟

من بین زمین و هوا هستم نه زن زنم نه مرد مردم، کلا من در همه چیز بین زمین و هوا هستم مثلا در مذهب، نه با مذهبی ها می جوشم نه با غیر مذهبی ها در آن واحد با هر دو هم خوبم ولی خودم را متعلق به هیچ کدام نمی دانم!؟

در مقوله ی سنت و مدرنیسم هم یک چیزهایی از سنت برداشته ام یک چیزهایی از مدرنیسم و خودم را متعلق به هیچ کدام نمی دانم در آن واحد متعلق به هر دو هستم!؟

این ها را گفتم که بگویم ای آقایان یا اندک خانم هایی که مثل ناموستان از اعتقاداتتان دفاع می کنید آخر کمی فکر کنید آن ها صرفا اعتقاد شما هستند نه خود شما یا ناموس شما، که گفته است باید این طور به آن ها بچسبید؟!

آدم گاهی اعتقادی پیدا می کند اما بعد تجربه ردش می کند، خوب سخت است قبول کنی عمری در اشتباه بودی اما این قدر خودتان را جدی نگیرید همه اشتباه می کنند، اگر عقیده یتان رد شده است خوشحال باشید خدا دوستتان داشته که بیدارتان کرده است اگر با همان عقیده ی اشتباه از دنیا می رفتید که بد تر بود!؟ 

وقتی کسی عقیده یمان را به چالش می کشد یا حتی ایمانمان را به چالش می کشد این یک امتحان است، امتحان این نیست که من بر عقیده ی خود پافشاری کنم، امتحان این است اگر عقیده ام رد شده است من بتوانم با استدلال جدید ثابتش کنم یا هم واقعا عقیده ام منسوخ شده است و من لازم است دنبال عقاید جدید باشم!؟

البته به نظر من عقیده داشتن کلا چیزیست که چشم آدم را کور می کند، بی عقیده بودن این امکان را به انسان می دهد که نظرات مختلف را امتحان کند و به کار ببندد و بهشان بیاندیشد البته احتمال خطا وجود دارد اما به نظرم می ارزد!؟

روز خلیج فارس

امروز روز خلیج فارس است قشنگ ترین دریایی که من دیدم وقتی زیر آفتاب می درخشد واقعا زیباست انسان را به مبدا خود متصل می کند بوی دریا و نسیم ملایمش هم بی نظیر است!

من امروز فهمیدم چقدر آهنگ در برایش خوانده شده است و نماهنگ درست شده است!

نمی دانم من سر در نمی آورم می گویند مردان برای عقیده و حفظ حریم و خاک خود هر کاری می کنند بهشان شجاعت می دهد همیشه وقتی از جنگ ایران و عراق می گویند به خودشان می بالند که یک وجب خاک را ندادند و چه جوانانی با عشق و شور برای این خاک حاضر شدند جان بدهند من از این کار سر در نمی آورم!

اما می گویند زنان برای یک شخص و عشقی که به او دارند حاضرند هر کاری بکنند مثلا مادری برای بچه اش یا خواهری برای برادرش حاضر است جان بدهد و جسارت و شجاعت پیدا می کند من قبلا این طوری بودم اما الان دیگر این هم برایم بی معنی شده است!

حتی جنون و عشق برای خدا هم برایم بی معنی شده است یعنی دلم خالیست بیشتر وقت ها نیست و از یک انسان بیدل چه توقعی می رود او حتی رابطه اش با خودش هم مبهم شده است!

بگذریم خلیج فارس را دریابید که اکوسیستمش به خاطر تغییرات اقلیمی در حال نابودیست و البته آلاینده هایی که به دریا ریخته می شود هم دریا را آلوده می کنند، برای جنوبی ها دریا جان است اما چرا آلوده اش می کنند و بهره برداری زیاد و غیراصولی از آن می کنند!؟

وقتی آب همین خلیج فارس را در امارات می بینی مثل آینه است این قدر شفاف و دل انگیز است که دوست داری بنشینی و تلالو نور آفتاب را درش تماشا کنی! چرا شعار می دهید اما قدر خانه را نمی دانید!؟

صداقت

من سعی کردم صادق باشم البته در جاهایی نبودم!

به نظرم در چنین جامعه ای صادق بودن ابلهانه است!؟

اما این ریسک را کردم!

تا ببینم چه نتیجه ای می دهد!؟

به نظر من هر چه عقایدت و جزئیات زندگیت پنهان تر باشد بیشتر امنیت داری!؟

متاسفم که دنیا این قدر برایم تیره و تار است اما برای من این طور است!؟

بدبینی کمکم می کند دیگر ضربه نخورم البته که فرصت های جدید را از دست می دهم اما برای من ضربه نخوردن اولویت دارد!

همین ها را که گفتم خودش ریسک است اگر کسی در این موارد چیزی در موردم بداند می آید و برایم نقشه ی شوم می کشد!

اما من باز ریسک کردم!

چون باید حرف می زدم!

مالیخولیا دست از سرم بر نمی دارد!

من خیلی ترس دارم!

در عمق وجودم!

یک تجربه تازه

چند روزیست به واسطه ی بلاگ اسکای با یک خانم جوان آشنا شده ام.

من و ایشان از نظر سیاسی در دو جبهه متضاد هستیم اما باز هم با هم دوست هستیم.

روزی که ایران به انگلیس باخت بحثمان شد و من فکر کردم دیگر دوستی مان تمام است اما چند روز بعد ایشان پیام داد و باز دوست شدیم.

اولین نکته این است که هر دوی ما تعصب روی عقاید خود نداریم.

دومین نکته این است که از شادی های کوچک که با هم داریم خوشحال می شویم و لذت می بریم و حس خوب داریم.

نکته ی سوم این است که در برابر هم صبر داریم.

و نکته ی چهارم هم این است که در شیوه ی گفتگویمان بر پایه ی احترام متقابل است و خالی از خودبینی است.

من می بینم چطور ایشان در مسائل دیگر که هم نظر هستیم چطور حرف می زند و خوب این باعث می شود فکر کنم حتما دلیلی دارد که پشت عقاید سیاسی مخالف من را محکم گرفته است.

بعد به این فکر کردم که در کشورهایی که دموکراسی نهادینه شده است چگونه مردمی که طرفدار احزاب مختلف هستند در کنار هم زندگی می کنند ولی ما نمی توانیم.

حتی در بین مسلمانان گفته شده است دختر و پسری که یکی شیعه و دیگری سنی است با هم ازدواج نکنند بهتر است!

حل اختلافات ما بسیار سخت است اما چرا؟!

امیدوارم مقاله ای رادیو زمانه که باید با فیلترشکن وارد سایتش شوید به نگرش کمک کند.

دوستی پایدار با توجه به گرایش های سیاسی متفاوتhttps://www.radiozamaneh.com/321760/