باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

سوگیری رسانه ها

من چندیست فهمیدم بدبینی من نسبت رسانه ها زیاده از حد بوده است چون که رسانه های به خاطر تعلقی که به جریان یا جامعه ای دارند به همان نسبت سوگیری نیز دارند البته پروپاگاندا وجود دارد به خصوص در کشورهایی مثل ایران که آزادی بیان وجود ندارد اما در کشورهایی که مطبوعات و رسانه ها آزاد هستند از این شیطنت ها کمتر روی می دهد!

بگذریم که گویا الان دارد در کنگو اتفاقاتی می افتد اما رسانه های فارسی زبان هیچ اطلاع رسانی نمی کنند و در فضای مجازی این موضوع منعکس شده است!

کلا وقتی از اعتماد یک نفر سواستفاده می شود باعث بدبینی او می شود و ترسی در وی شکل می گیرد که به همه با دیده ی شک می نگرد و کوچکترین چیزها را در ذهنش بزرگ می کند و نتایج نا به جا می گیرد که دور از واقعیت است البته باز هم می گویم خبرها را باید از چند منبع پیگیری کرد چون گاهی می بینی دقیقا اخبارشان و تحلیل هایشان برعکس هم است!

خاصیت یا ارتعاش

والا نمی دونم چرا یه عده علاقه دارن که وقتی من رو می بینن شروع کنند به درد و دل کردن!؟ یه خواهرم هم قدیما همین طور بود، جدیدا نمی دونم هنوز این طوره یا نه!؟

حتی در فضای مجازی که من رو نمی بینند میان و درد و دل می کنند اون روز آقاهه میگفت تو مهربون و باشخصیتی!؟ آخه دو خط چت کرده از کجا فهمیده؟! منم به نظرم اومد دروغگوست بلاکش کردم!؟

چند وقت پیش یه آقایی اومد پی ویم گفت چقدر معصومی!؟ خودش شکل اطلاعاتی ها بود، بعد از چند دقیقه یکی اومد گفت چقدر شیطونی!؟ آخه آدم کدومش رو باور کنه!؟

خلاصه که من هر چی میگذره بدبین ترم میشم با این کسایی که میان پی ویم!؟ والا نمی دونم ارتعاش من چه جوریه!؟

عدم تخصص

اگر ریا نباشد چند روز است موقع پخش اخبار ماهواره گریه ام می گیرد، دیگر واقعا نمی توانم اخبار نگاه کنم!

از طرفی آمدم چند مطلب از صاحب نظران در حوزه ی سیاست و علوم اجتماعی را خواندم و یا ویدئویشان را دیدم واقعا تخصص ندارم و هر کدامشان هم یک چیزی می گویند!

به این نتیجه رسیدم دهانم را ببندم و دنبال این مطالب را نگیرم چون خیلی اوضاع پیچیده شده و خود تحلیلگران هم در موضوع مانده اند!

عذاب وجدان هم نباید داشته باشم و احساس نکنم خیانت کرده ام چون من بدبینم و شاید حرفی بزنم که ذهن بقیه را هم بد کنم پس بهترین کمک من، سکوت است و رسیدگی به کارهای خودم!

صداقت

من سعی کردم صادق باشم البته در جاهایی نبودم!

به نظرم در چنین جامعه ای صادق بودن ابلهانه است!؟

اما این ریسک را کردم!

تا ببینم چه نتیجه ای می دهد!؟

به نظر من هر چه عقایدت و جزئیات زندگیت پنهان تر باشد بیشتر امنیت داری!؟

متاسفم که دنیا این قدر برایم تیره و تار است اما برای من این طور است!؟

بدبینی کمکم می کند دیگر ضربه نخورم البته که فرصت های جدید را از دست می دهم اما برای من ضربه نخوردن اولویت دارد!

همین ها را که گفتم خودش ریسک است اگر کسی در این موارد چیزی در موردم بداند می آید و برایم نقشه ی شوم می کشد!

اما من باز ریسک کردم!

چون باید حرف می زدم!

مالیخولیا دست از سرم بر نمی دارد!

من خیلی ترس دارم!

در عمق وجودم!

دوست دارم بنویسم

خیلی دوست دارم بنویسم اما نمی دانم در مورد چی!؟

شما اگر نوشتن من را دوست دارید موضوع بدید تا بنویسم

یادش بخیر یک زمانی زیاد آدم ها را جدی نمی گرفتم

اما خوردم از این موضوع

آدم هایی که اصلا فکرش را نمی کردم دمار از روزگارم در آوردن

حالا کوچک ترین حرف، کوچک ترین نگاه یا هر چیزی که مشکوکم کند بهمم می ریزد

دیگر نمی خواهم با آن آدم در ارتباط باشم

بله نمی دانم این دست گل کیست!

من یا آن ها که ما را تربیت کردند و هنوزم می خواهند کنترل کنند!؟

راستی چرا نمی گذارند با خیال راحت زندگی کنیم؟!

واقعا دردشان چیست؟!

اول جوونی بیمارمان کردند و جوونی مان را سوزادند!

دیگر چه می خواهید؟!