باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

پافشاری روی موضع و لجاجت

ما وقتی بحث می کنیم و طرف مقابل نظر ما را قبول نمی کند به دلیل غرور و زخمی بودن کودک درونمان بر موضع خود پافشاری می کنیم یا حتی بدتر سر لج بر می داریم حتی اگر به ضرر خودمان باشد!

زندگی برای آدم های در جستجوی معنویت این گونه ست اگر مغرور باشی غرورت را می شکند حتی سرخورده ات می کند تا دست از غرور برداری تا کودک درون زخمیت را مداوا کنی!

اگر تسلیم باشی و فروتنی پیش بگیری اوضاع خوب می شود اما اگر مقاومت کنی و بخواهی هر طور شده غرورت را حفظ کنی و برای دیگران گردن کشی کنی غالبا بد خواهی دید و به جای دشمنی با دیگران باید از اینکه شخصی یا اتفاقی غرور ما را شکسته است و نگذاشته است به راه اشتباه خود ادامه دهیم خوشحال باشیم!

منیت و غرور گناه ابلیس بود که در برابر آدم سجده نکرد گفت من برترم و بهترم پس با این حساب هر کس خودش را برتر از دیگران می بیند و نظر و عقیده ی خودش را برتر می داند دنباله رو شیطان است اگر کمی انصاف داشته باشیم این طور برای دیگران تعیین تکلیف و تحکم نمی کنیم مگر ما کیستیم که همه ی نظراتمان درست باشد و دیگران باید عیننا آن را اجرا کنند؟!

من خیلی خودخواه بودم!

من وقتی جوان بودم خیلی خودخواه بودم و این خودخواهی باعث شد اتفاقاتی برایم بیفتد که شکسته شوم خوار و خفیف شوم تا از غرور و خودخواهیم کم شود!

اما الانم که حالم بهتر شده است دوباره روی خودخواه و مغرورم دارد قدرت می گیرد البته الان آگاه ترم می دانم چه چیز خودخواهی و خودپسندیست اما دلم می خواهد به آن ها عمل کنم گویا باز دارم کاری می کنم که بلا را به خود جذب کنم!

آدم هر چه می خواهد خودخواه نباشد نمی شود چون اکثر مردم خودخواه هستند و امری طبیعیست و در رابطه که با آن ها قرار می گیری خواه یا ناخواه رفتار آن ها روی تو هم اثر می گذارد، خیلی وقت ها رفتار خودخواهانه دیگران لج آدم را در می آورد و در تلافی آن ها تو هم خودخواه می شوی!؟

واقعا نمی دانم با خودم چه کار کنم!؟ مهربان و فروتن شده بودم ها یک نفر آمد و همه کاسه و کوزه های مرا بهم ریخت و باعث شد نفس خفته ی من بیدار شود و از آن زمان هی دارد می تازد!؟ بیشتر که شده کمتر نشده!؟


یه مقاله در مورد خودخواهی

مقاله ای دیگر

یک نقطه قوت

بچه که بودم توی تلویزیون هنرمندان باسابقه و صاحب سبک رو نشون می داد که خیلی مردمی بودند و به بقیه ی مردم فخر نمی فروختند و خودشون رو بالاتر از مردم نمی دونستند من هم از این اخلاقشون خوشم اومد و سعی کردم توی زندگی خوی مهربان  و قروتن داشته باشم!

در خانواده مادری این جوری نبود که بخوان از عمد خودشون رو بالاتر از بقیه نشون بدند اما ناخودآگاه گاهی یه رفتارهایی داشتند که نشون می داد خودشون قبول دارن برتری دارن البته شاید منم همین طور باشم چون کلا از بچگیم حس می کردم با بقیه ی آدم ها فرق دارم و این تفاوت هم برام دلچسب بود تا اینکه توی سنی به این نتیجه رسیدم معمولی باشم که البته هر کارم کردم نشد!

بگذریم اگر واقعا بتونی علی رقم تفاوت و برتری که داری به اون هایی که ازت پایین ترند فخر نفروشی و دچار عجب و غرور نشی این یک نقطه ی قوت تو زندگیت به حساب میاد و آدم فروتن کلا دلچسب تره البته فروتن واقعی نه کسی که از سر غرور، فروتنی رو انتخاب می کنه!