باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

خیانت در عشق

امروز یه چیزی خوندم که می گفت اگر برای تنهایی خودت عاشق من شدی تو خیانتکاری! اگر ادعای عشق داریم واقعا باید طرفمون رو دوست داشته باشیم نه اینکه به خاطر خلاء های خودمون از قبیل تنهایی، کمبود محبت، پول، سکس و ... طرف رو بخوایم و بهش علاقمند شده باشیم چون نیازهامون رو برآورده می کنه!

این جوری بخوای حساب کنی من همیشه خودخواهانه عاشق شدم چون دنبال محبت بودم و نه اینکه مهر اون آدم تو دلم نبوده اما این قدر نبوده که به خاطرش از خودم بگذرم!

خلاصه که عمری خودم رو سر کار گذاشتم اصلا نمی دونم من که از عروسی بدم میاد چرا عاشق شدم؟! اقتضا جوانی بود یا هر چی که نمی دونم دیگه! به هر حال فریب خوردم یعنی خودم، خودم رو فریب دادم و گند زدم به زندگیم، حالا هم کم کم دارم خوب میشم و امیدوارم اشتباهات گذشته رو تکرار نکنم!

واقعیتش اینه که من دیدم آدم هایی که یکی رو می خوان چه جور میشن و این طرف های منم هیچ کدوم منو اون قدرا نمی خواستن، سرم کلاه نمیره!

محبت ورای عقل و منطق

امروز صبح حالم خوب نبود احساس می کردم دارم سنگ و صخره میشم رفتم برای خواهرم که دانشجو در اروپاست وویس گذاشتم بهش گفتم چرا باید به یه آدم بد که از عمد بدی می کنه ترحم کرد و البته چیزهای دیگه ای هم گفتم و باعث شد فکرم باز بشه، یاد حضرت مسیح افتادم و شیوه ای که در پیش گرفته بود به نظرم اومد ایشون ورای عقل و منطق فکر می کرده در واقع فکر نمی کرده چون فکر دو دو تا چهار تا می کنه باید از این دو دو تا چهار تا گذشت حساب و کتاب رو باید کنار گذاشت!

وقتی می بینم اسیر خودم هستم و هر کار می کنم واسه ی نفع خودمه از خودم ناامید میشم، نمی دونم چگونه میشه که به ورای خودم بروم به ورای نفع و ضرر خودم، البته من بیمارم و حال ناخوشم هم باعث این هست که فقط به فکر خودم باشم وگرنه جوون تر که بودم این طور نبودم شاید ایثار خیلی کردم اما الان نمی تونم ایثار کنم چون بعد خودم می مونم تو هچل و هیچکسم به دادم نمی رسه!؟

شاید یه روز دل به دریا زدم و ورای عقل رفتم من یه بار ریسک وحشتناکی کردم و چوبشم خوردم و هنوز درگیرشم خوب چیزی که بهتر نشده اقلا یه بار دیگه ریسک کنم روی جونم! ها؟

خلاصه که درگیر کلنجارهای ذهنی هستم اما قلبم از حالت سنگ دراومد می دونید به قول مسیح آدم بد بیشتر نیازمند به محبت و شفقت هست حالا که ورای عقل و منطق رفتم می فهمم چی میگه، توضیحش سخته شهودیه! تازگی چیزهایی می فهمم که با زبان نمی تونم توضیحش بدم، درک می کنم اما زبانی و استدلالی نیست چشمیه یا همون شهودیه!

من و بخشش و محبت

گاهی فکر می کنم وقتی نمی توانم والدینم را ببخشم و دیگر کینه هایی که از بعضی آدم ها دارم و قلبم را مجروح کرده است را کنا بگذارم چگونه می خواهم کسی باشم که به نیازمندان کمک می کند؟! اگر از آن ها هم کینه داشته بودم همان طوری که بقیه باهاشون رفتار می کردند رفتار می کردم!

مثلا الان اسرائیلی ها از حماسی ها زخم خوردند و دارند با آن ها می جنگند و اگر بتوانند همه ی فلسطینی ها و ایرانی ها و لبنانی ها و ... را خواهند کشت، خوب من دلم می سوزد برای مردم غزه اما با خودم می گویم اگر من هم از آن ها زخم خورده بودم باز هم دلم برایشان می سوخت؟! یا خوشحالم میشدم که بیچارگیشان را ببینم؟! 

واقعا نمی دانم و قضاوت خیلی سخت است به خصوص که بخواهی کسی را بر اساس عیبش قضاوت کنی و خودت همان عیب را داشته باشی یک آدم منصف هیچ وقت چنین کاری نمی کند، برای همین آدم به این نتیجه می رسد خشونت بد است اما در دنیای قدرت و زور هر که خشن تر باشد وضعش بهتر است اگر بخواهی مهربان باشی همه ش ضربه می خوری! گرفتار یک تناقض بزرگیم! مهربان باشیم و از دیگران بگذریم و آن ها باز آزارمان دهند یا خشن باشیم و حقمان را ازشان بگیریم چون وقتی ازت بترسند دیگر آزارمان نمی دهند البته بعضی ها مارموز هستند و غیرمستقیم آزارهایشان را ادامه می دهند و جوری زهرشان را می ریزند که نفهمی چی شد!؟

خلاصه که می گویند راه حل وضع موجود عشق و محبت هست و آدم هایی که محبت ندیدند دست به خشونت و فاجعه می زنند اما وقتی محبت می کنی می بینی فقط داری از خودت مایه می گذاری و دیگران پرتوقع تر هم می شوند و مثل انگل می خواهند بهت بچسبند و خونت را بمکند و هر روز به جای اینکه حالت بهتر شود زیر بار بیشتری می روی پس ناگهان همه چیز را رها می کنی تا خودت را نجات دهی!

آموزش و آزادی و اختیار

در آزمایشات روانشناسی ثابت شده است هر چه آموزش و پرورش با آزادی و اختیار بیشتری برای دانش آموز توام باشد دانش آموز در یادگیری و نهادینه کردن پیام های آموزشی موفق تر است هر چه کنترل و اجبار و سرزنش و توبیخ بیشتر باشد دانش آموزان کم رغبت تر به کار هستند و از زیر کار در می روند  و تنبلی می کنند این در مدیریت در محل کار هم ثابت شده است البته این مستلزم این است که معلم یا مدیر خود از مشکلات روانشناختی رنج نبرد و دلی واقعا از مهر داشته باشد در جامعه ی ما که اکثرا بغض دارند انجام این کار خیلی سخت خواهد بود لازم است انسان های بالغ درستکار به کار گمارده شوند!

مسلمانی یعنی، ایمان یعنی!

مسلمانی یعنی تسلیم بودن!
یعنی ایمان به خداوند یکتا!
یعنی ایمان به روز رستاخیز!
ایمان یعنی نوری در قلب!
ایمان یعنی محبتی در جان!
ایمان یعنی بدانی خداوند از رگ گردن به تو نزدیک تر است!
ایمان یعنی بخواهی که بپرستی!
ایمان یعنی از شگفتی های طبیعت و کائنات به شگفت آیی!
ایمان یعنی شوق و ذوق برای کار خیر!
ایمان یعنی پرهیز از شر!
ایمان یعنی وقتی شرایط طبق میلت نبود راضی باشی و تسلیم باشی!
ایمان یعنی در برابر تقدیر چون و چرا نکنی!
ایمان یعنی به خاطر خدا دلی را نرنجانی!
ایمان یعنی به خاطر خدا وقتی عصبانی هستی سکوت کنی!
ایمان یعنی آزارت به کسی نرسد!
ایمان یعنی به خاطر خدا محبت کنی!
ایمان خیلی معانی دارد!
خیلی کارها می توانی بکنی!
خودت باید بیابی!
خود خدا راهنماییت می کند که چه باید بکنی!
ایمان یعنی مطمئن باشی خدا هوایت را دارد، می بیندت و می شنوت و هدایتت می کند!
ایمان بیار ای عزیز!

#ماهش