در هر گروهی وحدت داشتن رمز پیروزی و دوام آن گروه است اما اگر گروه دچار تفرقه شود از درون می پاشد.
در ایران امروز و میان مسلمانان و همین طور تمام انسان ها عواملی رسوخ کرده اند که بین مردم جدایی بیندازند و مردم را از هم متنفر کنند.
در شرایط کنونی برای جلوگیری از جنگ میان ایرانیان یا مسلمانان یا جنگ جهانی مردم دنیا لازم است بهم نزدیک شوند و از جدایی پرهیز کنند.
چیزی که ما ایرانیان را بهم نزدیک می کند ایرانی بودن و دوستی وطن است.
چیزی که مسلمانان را بهم نزدیک می کند قرآن و رسول و پرهیزگاری ماست.
چیزی که انسان ها را بهم نزدیک می کند این است که همه ی ما انسانیم، جسم و ذهن و روح داریم و اختیار داریم تا با همنوع خود مهربان باشیم البته نه فقط همنوع خود بلکه تمام موجودات، چیزی که روح ما را تغذیه می کند محبت است و بدون محبت کردن ما موجوداتی خشن و ماشینی می شویم.
برای نزدیک شدن بهم کافیست کمی از غرورمان فاصله بگیریم همدلی کنیم و درد هم را بفهمیم و این کار را از خانه های خود شروع کنیم.
انگار نفرت در بین انسان ها خیلی زیاده و با حرف زدن هم کسی متحول نمیشه!؟
یک جنگ دوباره در خاورمیانه راه افتاده و همین روز اول کلی کشته و زخمی از دو طرف داشته!؟
چند روز پیش داشتم فکر می کردم چگونه یک نفر اسلحه ای می سازه که دیگران را تکه تکه میکنه؟! چقدر نفرت درش وجود داره؟!
من آدم خالی از نفرت نیستم قطعا در طول عمرم بدی به دیگران کردم اما این حجم از نفرت و خشونت خیلی عجیب است؟!
مردم دنیا به خصوص مسلمان ها هم نمی خواهند از شر شیطان و خودشان به خدا پناه ببرند و از کارهای بدشان دست بکشند و به خدا ایمان بیاورند!؟
چه میشه کرد مشیت الهی این است، خدا می گذارد گناهکاران تا ته گناه بروند و البته اسباب رستگاری نیکان شوند!؟
آن دسته از مردم جهان که ایمان دارند و نیکی می کنند هم پاداش این انتخاب خود را می بینند، شاید جهان زیباتری بعد از این جنگ ها داشته باشیم و بالاخره انسان بفهمد با جنگیدن نمی تواند به خوشبختی و سعادت برسد!؟
یه مشاور بهم گفت عشق و نفرت دو روی یه سکه ان، اوشو هم این رو میگه، چیزی که بده بی تفاوتی هست، بین عشق و نفرت ممکن است مدام شیفت کنید اما وقتی بی تفاوت بشید انگار که مرده و اینه که بده!؟
آدما رو به بی تفاوتی از خودتون نکشونین، تا یه جایی می تونن تحملتون کنن، بعد می زارنتون کنار!؟
الان باز پشیمان شدم
می خوام نوشته هام رو پاک کنم
یعنی این قدر بدم که می خوام یکی رو بکشم!؟
نمی دونم این چیه تو من که یهو فوران می کنه!؟
بعدنوشت: الان باز پر نفرتم، نمی تونم ببخشم، حقش نیست بخشیده بشه!؟ وقتی من این جوریم وای به حال آدم بدا!؟
دیشب بالاخره خوابم برد اگه گفتید خواب کیا رو دیدم؟! رامبد جوان و نگار جواهریان!؟ خخخخخخ
خوابم چرت و پرت بود و استرسشم زیاد بود اما مشکل اصلی اینه که الان که بیدار شدم قلبم هنوز یه طوریه!؟ نمی تونم بگم پر نفرته ولی پر احساسات متضاده!؟
نمی دونم چرا فکر می کنم همه ی این جنبش زن زندگی آزادی برای این بود که منو گیر بندازن!؟ از بس وبلاگ نوشتم توهم مهم و معروف بودن برم داشته!؟
آخه حرفایی که من توی وب زدم بعد از طریق بقیه به گوشم میرسه!؟ نمی دونم اینایی که خاموش می خونن میرن پخش می کنن یا دست به دست میشه و چی!؟
ولی راستش ترسم برم داشته!؟ ممکنه برام نقشه های ناجور بکشند!؟ از اینا هر چی بگی برمیاد!؟
آخیش آروم شدم!؟ متاسفانه همراز ندارم!؟ مجبورم این حرفای دشمن شاد کن رو اینجا بزنم!؟
پی نوشت: قلبم انگار تیر خورده، یه حس این جوری دارم!