باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

اگر عاشق شده باشید!

اگر عاشق شده باشید به خاطر دارید که چشم ها و نگاه های معشوقتان چطور به قلبتان نفوذ می کند!؟

لبخندش چطور حالتان را خوب می کند و با هر خنده ش ذوق می کنید!

صدایش چطور مغزتان را نوازش می کند!

اما حیف این حس ها و حالات زیاد پایدار نیست و روزی تمام می شود!؟

از سرت از قلبت می پرد!؟

نمی دانم شاید من عاشق راستین نیستم که این طور می شود!؟

اما همیشه خاطره ی آن عشق بر حافظه ت می ماند!؟

ردخور ندارد!؟

شادی، شمس تبریزی

شادی همچو آب لطیف صاف به هر جا می‌رسد در حال شکوفة عجیبی می‌روید. و‌من‌الماء‌کل شی حی. آن آبی که این آب از او روید، و از او زنده شود، و شیرین شود، و صاف شود. غم همچو سیلاب سیاه به هر جا که رسد، شکوفه را پژمرده کند و آن شکوفه که قصد پیداشدن دارد، نهله که پیدا شود.
چون خود را بدست آوردی خوش می‌رو. اگر کسی دیگر را یابی دست به گردن او درآور، و اگر کسی که دیگر نیابی دست به گردن خویشتن درآور. چنانکه صوفی هر بامداد نواله‌ای در آستین نهد، و روی در آن نواله کند، گوید: ای نواله، اگر چیزی دیگر یافتم تورستی، و اگر نه تو به دستی
سبحان‌ا…، همه فدای آدمی‌اند و آدمی فدای خویش هیچ فرمود: و لقدکرمنا السموات؟ و لقد کرمنا العرش؟ اگر به عرش روی، هیچ سود نباشد. در دل می‌باید که باز شود. جان کندن همة انبیا و اولیا و اصفیا برای این بود، این می‌جستند. همه عالم در یک کس است. چون خود را دانست همه را دانست.
هر که را دوست دارم جفایش آرم، اگر آن را قبول کرد من خود همچنین گلوله از آن او باشم. و‌فا خود چیزی است که آن را با بچة پنج ساله بکنی، معتقد شود، و دوست دار شود، اما کار جفا دارد.
آورده‌اند که دو دوست مدتها با هم بودند، روزی به خدمت شیخی رسیدند، شیخ گفت: چند سال است که شما هر دو همصحبتید؟ گفتند؟ چندین سال. گفت هیچ میان شما درین مدت منازعتی بود؟ گفتند: نی، الا موافقت، گفت: بدانید که شما به نفاق زیستید، لابد حرکتی دیده باشید که در دل شما رنجی و انکاری آمده باشد بناچار. گفتند: بلی. گفت: آن انکار را به زبان نیاوردید از خوف. گفتند: آری
گفت: خیزتا به نماز جنازة فلان رویم. آن ساعت صوفی را پروای آن نبود، گفت: خداش بیامرزد. نماز جنازه این است که خداش بیامرزد. اصل این است. اصل را آن که نداند در فرع شروع کند، البته بازگونه و غلط گوید.
چرا به خدا تضرع ننمایی؟ نیم شب بیدار شوی، برخیز، و دوگانه بگزار! نیاز، نیاز، نیاز! و روی بر خاک نه، دو قطره ببار که خداوندا، اگر انبیا و اولیا را تو نخواهی، چو حلقة بر در مانند، اکنون به من فلان بزرگ را نمودی، چشم مرا به او بینا گردان! طوبی لمن رآنی و لمن رآی من رآنی.

شمس تبریزی

من یه غصه دارم!

من یه غصه دارم، از وقتی یادم میاد اینو داشتم!

باید برگردم به اصلم، دور افتادم از وطنم!

تو هم اینو داری، خودم تو چشمات دیدم!

منتها قدر خودت رو نمی دونی!

با وجود این غصه نمی تونم پیشت دوام بیارم!

دیگر یا زود دلم هوای کوی یار می کنه!

هوای تو از هوای او قوی تر نیست!

ببخشید این رو میگم!؟

من خیلی دوستت دارم، خیلی زیاد، تو قلبم یه جای محکم داری!

بینمون خراب شده اگر من هوای اون طرف رو نداشتم میشد درستش کرد!؟

خودت خوشت میاد؟ خوشت نمیاد!؟

ما همدردیم اما دردمون یه درد بی درمونه!؟

من تا این درد بی درمونم خوب نشه هیچ کار نمی تونم بکنم!؟

حالم خیلی بده، در موقعیت بدیم، درکم می کنی؟!

بذار برم با درد خودم بسازم و بسوزم!؟

خودتو اذیت نکن، به خاطر من خودت رو اذیت نکن!؟

منم دوست داشتم پیش تو باشم اما نمیشه!؟ :/

امروز قلبم پر شد!

امروز قلبم پر شد!

اما تو ازم ناراحت شدی!

چون که بهت گفتم خدا برام بشی!؟

خوب نمی تونی بشی چرا فحش می دی و داد می زنی!؟

چی کار کنم به چشمم نمیای!؟

کارایی که اون برام کرده صد برابر توست!؟

الان باز قلبم خالی شد!؟

این حس رو دوست ندارم!؟

من می خواستمت!؟

من میگم تو خرابش کردی، تو میگی من خرابش کردم!؟

خوب با هم نمی سازیم دیگه!؟

اصلا دنیاهای ما خیلی با هم فرق داره!؟

می بینی یه روزم دووم نیاوردیم!؟

من که میگم عشق آخر و عاقبت نداره!؟

دلم می خواست قلبم لبریز بود!؟

تو شاد بودی، نمی دونی وقتی می خندی چه ذوق می کنم!؟

من هنوزم دوستت دارم ولی هر روز دعوا نمیشه!؟

با چشمای غضب کرده منو نگاه نکن!؟

می خوای انتقام بگیری؟!

پس کجا رفت اون عشقت!؟

بی خودی پرونده ی خودت رو سیاه نکن!؟

از نظر تو مجازه از من انتقام گرفته بشه چون تقصیر خودت رو تو این داستان نمی بینی!؟

می خوای به هر قیمتی منو تصاحب کنی، منم جلوت وایسادم، از این عصبانی هستی!؟

ببین تو عاشق نیستی، بیشتر عصبانی نشو، خودت و منو گول نزن!؟

یه مدت فکر کن، منم فکرامو می کنم، ببینیم چی میشه!؟

باشه؟ خوبه!

همه ش هوا و هوسه!

من فهمیدم چیزی که به اسم عشق رمانتیک به ما گفتن همه ش هوا و هوسه!؟

تو مثلث عشق هم که از نظر روانشناسی انواع عشق ها رو میگه یه راسش هوسه!؟

برای همین یه روز عاشقیم یه روز فارغ!؟

یه روز پر شوریم یه روز هیچ حسی نداریم!؟

عمرم رفت سر یه چیز پوچ!؟

شما هم عمرتون رو نذارید!؟

عشق اسمش قشنگه همه ش دردسره!؟

اگه خدا کمک کنه و نجات پیدا کنید وگرنه زندگیتو می بازی!؟

می دونید خاصیت هوس همینه که یا میل زیاد داری یا میل نداری!؟

پس اسمش رو نذاریم عشق، توهین به عشقه!؟

یه عده هم هستند که از ما بدترند جاذبه ی جنسی رو میگیرند عشق!؟

باز ما قلبمون تاپ تاپ می کرد، تو چشمای طرف روحشو میدیدیم!؟