من خیلی از اوقات به زنان در افغانستان فکر می کنم اینکه چرا باید این محدودیت ها را داشته باشند و چرا طالبان این قدر سر دشمنی با زن ها دارد!؟
اما هر چه فکر می کنم هیچ راهی به ذهنم نمی رسد آدم می سوزد وقتی می بیند دیگر در مدرسه و دانشگاه دختران نمی توانند حضور داشته باشد و واکنش معمول به این اتفاق خشم است اما می دانیم که این گونه حکومت ها با اعتقاداتی که دارند اگر خشن رفتار کنیم خشن تر با ما رفتار می کنند! اگر حرفی بزنیم که عصبانی شوند بیشتر لج می کنند!
راستی چرا مردان این طور هستند!؟ اگر ازشان انتقاد شود و آن انتقاد کننده زن هم باشد دیگر واویلا!؟
بزرگان گفته اند: نقد و انتقادپذیری موجب تعالی روح و شخصیت انسان می شود چرا که برای رسیدن به کمال ابتدا باید عیوب و ضعف های خود را برطرف کنیم اما بیشتر مردم خود را بی عیب می دانند!؟
از امام علی نیز نقل شده است که برگزیده ترین مردم در نظر تو باید کسی باشد که عیب های زندگی ات را به تو هدیه می کند.
البته نقد کردن خود یک مهارت است و نباید با بی احترامی صورت بگیرد منتها ما عادت داریم این قدر تحمل می کنیم بعد منفجرانه انتقاد می کنیم و دودش در چشم خودمان می رود!
به نظرتون زندان چه شکلیه!؟ چقدر آدم می تونه توش تاب بیاره!؟ من که نمی تونم نه فقط چون سخته چون که من باید یه ساعاتی در روز تنها باشم و تو زندان نمیشه سلول ها چند نفرست!؟
به نظرتون سربازی چطوریه؟! البته بستگی داره کجا بیفتی ولی یکی از دایی های من لب مرز ایران و افغانستان افتاده بود تو دهه شصت خیلی روزای سختی رو گذرونده بود!؟ من که نمی تونم!؟ از زندان بدتره سربازی!؟
یه جا خوندم ارثیه آقایون برای این بیشتر از خانم هاست چون میرفتن برای جنگ حالا سوال پیش میاد مگه غنیمت جنگی بدست نمی آوردن ربطش به ارث چیه؟!
اینکه می گن دو شاهد زن باشه تو دادگاه هم فکر کنم برای این هست که اغلب آقایون شناخت درستی از خانم ها ندارند برای این بوده که راست و دروغ حرف شاهدها رو بفهمند!؟ البته به نظر من!
اینا رو نوشتم صرفا واسه خالی کردن ذهن و اینکه بدونم دنبال کننده ها نظرشون چیه!؟ اگه حوصله و وقت داشتید ممنونم میشم برام بنویسید!
دیروز عصبانی بودم گفتم بازی بکش بکش نصب کنم گشتم یه بازی پیدا کردم به اسم kill shot خفن بود تک تیرانداز بودی ولی من واقعا استعداد این جور بازی ها رو ندارم خیلی هول میشم! تو دنیای واقعی نمی دونم چه واکنشی نشون بدم!؟
خلاصه چند مرحله رفتم اون حرصم خالی شد بعد دیدم داره پیچیده میشه پاکش کردم!؟ از نظر مغزی جواب نمیدادم!؟ خخخخ
یه بازی هم بود چند روز داشتمش اونم سخت شده بود به اسم assassin اونم دیگه پاکش کردم اونم کاماندویی و نینجایی بود ولی بچه گانه بود نوشته بودم در موردش از پشت خنجر زدن بود.
یه بازی هم نصب کردم خیلی گوگولی مگولی بود به اسم باغ نگار دوسش داشتم خوب بود اما گوشیم داغ میشد منم گفتم از بالای یه بازی می زنی گوشی رو می پوکونی آخرش! اونم پاک کردم.
خلاصه که دیگه بازی ها هم فاز نمیده فقط طبیعت الان موسی کو تقی پشت پنجره م داره می خونه قشنگه فکر کنم سردشه یه چیزی می خواد بگه! یه حالتیه! دنیای حیواناتم خیلی قشنگه اگه بری تو بحرش!
چرا عشق تبدیل به نفرت می شود؟!
چون تو انتظاراتی داری که طرف مقابل نمی تواند به آن ها پاسخ بگوید!
چون روابطت در کودکی با والدین و سرپرستانت ناایمن بوده است!
زیرا اساسا عاشق نبودی برای لذتی که عشق بهت می دهد عاشق می شوی!
زیرا در اعماق وجودت باور داری دوست داشتنی نیستی و خود را لایق عشق نمی دانی!
زیرا از رابطه ی عاشقانه و شکست رابطه ی عاشقانه می ترسی!
می گویند بزرگترین جنایت ها به اسم عشق صورت گرفته است و البته مذهب!
این بار باید توبه کنم که دیگر عاشق نشوم!
اولش قشنگ است!
بقیه ش درد و رنج است!؟
در سماع عاشقان زد فر و تابش بر اثیر
گر سماع منکران اندرنگیرد گو مگیر
قسمت حقست قومی در میان آفتاب
پای کوبانند و قومی در میان زمهریر
قسمت حقست قومی در میان آب شور
تلخ و غمگینند و قومی در میان شهد و شیر
نوبت الفقر فخری تا قیامت میزنند
تو که داری میخور و میده شب و روز ای فقیر
فقر را در نور یزدان جو مجو اندر پلاس
هر برهنه مرد بودی مرد بودی نیز سیر
بانگ مرغان میرسد بر میفشانی پر و بال
لیک اگر خواهی بپری پای را برکش ز قیر
عقل تو دربند جان و طبع تو دربند نان
مغزها اندر خمار و دستها اندر خمیر
عارفا گر کاهلی آمد قران کاهلان
جاء نصرالله آمد ابشروا جاء البشیر
گرمی خود را دگر جا خرج کردی ای جوان
هر کی آن جا گرم باشد این طرف باشد زحیر
گرمیی با سردیی و سردیی با گرمیی
چونک آن جا گرم بودی سردی این جا ناگزیر
لیک نومیدی رها کن گرمی حق بیحدست
پیش این خورشید گرمی ذرهای باشد سعیر
همچو مغناطیس میکش طالبان را بیزبان
بس بود بسیار گفتی ای نذیر بینظیر
مولانا