یک وب سایت دیگر هم در حوزه ی خودشناسی و روانشناسی و مهارت های ارتباطی پیدا کرده ام به نام ارتباط سبز!
چند مقاله اش را خواندم و به نظرم جالب آمد گفتم به اشتراک بگذارمش!
وب سایت ارتباط سبزhttps://ertebatesabz.com/
امروز بعد از مدت ها اومدم قرآن خوندم دو صفحه ترجمه بود ولی روی کلماتش دقت کردم همیشه روزنامه وار می خوندم اینم که یاد گرفتم این طوری بخونم انجیل باعثش شد اون رو هم سرسری می خوندم اما یه هفته شایدم بیشتر است فهمیدم باید با دقت هر جمله رو خوند!
درست هست که کتاب های مقدس خیلی جاها داستان تعریف می کنند و خوب فکر می کنی لازم نیست جزئیاتش رو بدونی اما الان فهمیدم اتفاقا باید با جزئیات بدونی!
و جالبیش اینجاست من از کتاب خوندن خسته شدم و هر رمانی رو باز می کنم هنوز نخونده حوصله ام سر می رود اما از کتاب های مقدس و شعر به آن حالت خسته نمی شوم و تازه عمیق تر و جزئی نگرتر هم شدم!
ما یک چیزهایی را از بچگی طور دیگری یاد گرفته بودیم منطق دنیای مدرن با منطق قرآن یا انجیل فرق دارد حتی این دو با هم در جزئیاتی فرق دارند و ما چه ساده می گفتیم همه ی دین ها اصولشون شبیه به هم هستند و در کلیت فرقی با هم ندارند اما همین جزئیاتی که به چشم نمی آید اگر خوب نگاه کنی کلی در همان کلیت باعث فرق می شود!
دیگه واقعا کم طاقت شدم الان تو اخبار خبر کشته شدن پسر عموی مادر کیان پیرفلک را شنیدم جلوی خودم را گرفتم گریه نکنم!؟
واقعا چقدر راحت آدم می کشند دستانم دارد می لرزد نمی توانم چیزی بگویم!؟
خسته ام از این همه جور و فساد،از این همه خبر مرگ، از خودم، از این آدم ها!؟
چه کار کنم حالم خوب شود؟!
بعد نوشت: رفتم در دفترچه ام برای خدا نوشتم باید به رضای خدا رضایت دهیم ما حکمت مسائل و رویدادها را نمی دانیم جای شهیدان هم در بهشت است شاید باید خوشحال باشیم وقتی کسی شهید می شود چون رستگار می شود!
بعد نوشت ۲: پلیس ایران گفته است که فردی که کشته شده است با ماشین یک پلیس را زیر گرفته کشته است اما خانواده ی مرحوم می گویند که او چنین کاری نکرده است حالا حرف کدام یک را باید باور کنیم؟!
یک وب سایت به نام توانگری پیدا کرده ام در مورد روانشناسی هست دوره های آنلاین و پکیج های آماده داره البته خیلی گرون هست اما من چند تا صوت از خانم ناهید معتمدی گوش کردم خیلی خوب بود گفتم بزارم اینجا شاید کسی علاقمند بود!
وب سایت توانگریhttps://tavangary.com/
وقتی نگاه می کنم به چهره های مشهوری که یک زمانی در اوج جوانی بودند و چند سالی از خودم بزرگ تر بودند و من چقدر دوستشان داشتم اما حالا در حال پیر شدن هستند یک احساس عجیبی پیدا می کنم غم نیست نمی دانم چیست!؟
البته جوان تر که بودم در خیلی ها آثار پیری را دیدم اما آن ها خیلی از من بزرگ تر بودند و آن زمان دلم نمی سوخت اما الان حالا که آثاری در خودم پیدا شده تازه حس آدم ها وقتی جوانیشان می رود را می فهمم!؟
من که از جوانی چیزی نفهمیدم همه ش به غم و غصه و افسردگی و دیوانگی و پریشانی رفت امیدوارم بقیه ش هم همین جوری بگذرد هیچی از زندگی نفهمم زودتر تمام شود!؟