باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

دوست داشتن واقعی

یادم هست خیلی سال پیش با یک آقایی در چت آشنا شدم که زال بود، خیلی هم به نظر عصبی می رسید اما با من خوب بود، یه مدت چت می کردیم بر خلاف بیشتر آقایون حرف های خاک بر سری نمی زد، هنوزم تو اینستاگرام دارمش، چند وقت پیش هم با هم حرف زدیم!

حالا اینا رو گفتم که بگم برای بعضی آدم ها نمیشه همین طوری باهاشون ارتباط داشته باشی مگر اینکه واقعا دوسش داشته باشی چون با این آدم ها به اندازه ی کافی بازی شده از همون بچگی متفاوت بودن و بابتش خیلی اذیت شدن و کنارشون بودن خیلی سخته!

من این سال ها تو نت با خیلی ها چت کردم آدم های جورواجور، تجربیات خاصی کسب کردم آدم هایی رو دیدم که اختلال روانی داشتن یا ناتوانی جسمی داشتن، چند روز پیش یکی از دوستان اینترنتیم گفت با آقایی آشنا شده که اسکیزوفرنی داره خیلی موفق بوده اما دچار این بیماری شده و حالا تنهاست، میگفت می تونم باهاش خوشبخت بشم؟ منم بهش گفتم اگر واقعا دوسش داری و رفتارهای غیرعادیش رو می تونی تحمل کنی این کار رو انجام بده وگرنه خودت رو به دردسر ننداز! دو تا فیلمم بهش معرفی کردم که ببینه!

البته برای آدم معمولی و نرمال هم لازمه که واقعا دوسش داشته باشی تا کنارش باشی ما خیلی وقت ها اولش فکر می کنیم یه نفر رو دوست داریم اما بعد که آشناتر میشی می بینی یه اخلاق هایی داره که خوشت نمیاد و می کشی عقب! در واقع دوست داشتنت واقعی نبوده، خوبه به این نکات توجه کنیم!

کودک کار

روز یادآوری حمایت از کودکان کار است!

با خودم فکر کردم اگر جای یکی از این بچه ها بودم چه میشد؟!

آن موقع چقدر خشمگین بودم!؟

فکر کن از بچگی توی خیابون ها ویلون باشی!؟

با هر کس و ناکسی هم برخورد داشته باشی!؟

هزار تا بلا سرت بیاد، هی کتک بخوری، باید کتک زدن رو هم یاد بگیری!؟

هیچ وقت نتونی درس بخونی!

اصلا کسی بهت اهمیت نده!؟

اون موقع چه احساسی داری؟!

شاید خیلی چیزهای دیگه هم باشه که من ازش بی خبرم!

ولی این بچه ها تو محیط هایی بزرگ میشن که واقعا آلوده است!؟

با فرهنگی که شاید اصلا نشه اسمش رو گذاشت فرهنگ!؟

در مقایسه با این افراد من خیلی خوشبخت بودم!

درسته خاطرات ناخوشایند داشتم اما دیگه فراموشم شده!

هر کسی تو زندگیش سختی داره!؟

بعضی ها بلاها و سختی ها از پا درشون میاره!؟

ولی واسه من درس زندگی بوده و بزرگم کرده!؟

دیگه ناراحت از گذشته نیستم!؟

یوسفم برادراش انداختنش تو چاه، بعد غلام شد بعد زندانی شد کلی بلا سرش اومد تا آخرش رستگار شد!؟

هر کسی رو نگاه کنی زندگیش بالا و پایین داره!؟

زندگی هیچ کس یه خط صاف نیست یا همیشه در اوج نیست!؟

شاید من خیلی رویایی بودم و البته آرمان گرا!؟

گذشته درگذشته، ازش باید بیام بیرون!؟

زندگی خیلی خوشی ها برام داشته اما ذهن من اون ها رو عادی می بینه!؟

شایدم حرص میزنه برای خوشی های بیشتر!؟

و ناخوشی ها رو از خودم می رونم!؟

یه خاطره ی بد رو تو ذهنم بزرگش می کنم!؟

به قول مولانا باید خشم و کینه و کبر و حسد و حرص و طمع رو بریزم دور!؟

حداقل هوشیار باشم کی اینا فعال میشند و درگیرشون نشم!؟

من خیلی ساده این چیزها رو گرفته بودم!؟

در صورتیکه به هزار شکل خودشون درمیارن و فریبت میدن!؟

خودشون زیبا و منطقی جلوه میدن!؟

اصلا نمی فهمی که چیه!؟ 

امروز یه چیزی خوندم میگفت مردم دنیای مدرن خودپسند هستند اصلا یکی از نشانه های دنیای مدرن هست!؟

اصلا همین حمایت از کودکان کار رو از روی همین خودپسندی انجام میدیم!؟

چون تبلیغ میشه که کار خوبیه و من می خوام کار خوب کنم انجامش میدم!؟

دیگه گرفتاریم به جای درمان خودپسندی و چیزهای دیگه فرهنگسازی می کنن یا جریمه می کنن یا کارهای دیگه!؟

دنیای فناوری

این جور که دنیای فناوری داره میره جلو، خیلی ترسناک شده دستگاه های جدیدم اومدن ولی من خیلی خوشم نمیاد من یه ساعت هوشمند داشتم از اولین ها بود اصلا باهاش احساس راحتی نمی کردم از ویژگی های زیادش هم فقط چند تاش رو استفاده می کردم یه زمانی خیلی دوست داشتم تمام گجت های به روز رو داشته باشم اما از یه جایی دیگه برام جالب نبود اصلا نسبت به دستگاه های الکترونیکی حساسیت پیدا کردم زیاد نمی تونم کنار خودم نگه دارم حتی تلویزیون گاهی اعصابم رو خرد می کنه نمی دونم سنم رفته بالا یا مغزم یه جوری شده اما به نظرم این قدر غرق در فناوری بشی خوب نیست!

دیروز کنفرانس اپل بوده کلی امکانات جدید رو معرفی کرده که خلاصه شو من دیدم لینک ویدئوشو می گذارم لینکhttps://www.aparat.com/v/dgdb4sr

بار گناهان

بار گناهانم سنگین است و هر روز سنگین ترش می کنم با ندانم کاری!؟

یک آن احساساتی می شوم یا یک آن وسوسه می شوم و می آیم اینجا چیزهایی می نویسم که شایسته نیست!؟

نمی دانم چه نیرویی مرا به این حرکت ها وا می دارد ولی دیگر شرم دارم عذرخواهی بکنم چون چند بار عذرخواهی کردم و باز تکرار کردم!؟

از خدا خواستم جلوی گناه کردنم را بگیرد امیدوارم دیگر گناه نکنم و عذر می خواهم از همه ی کسانی که با کلامم بهشان توهین کردم یا مسخره شان کردم یا عصبانیتم را رویشان خالی کردم به خصوص مردان!؟

از این به بعد اگر این کارها را کردم جلوی مرا بگیرید بهم یادآوری کنید که باز دارم حرف نامربوط می زنم، حتی می توانید با من برخورد خشن کنید، باور کنید بیشتر وقت ها دست خودم نیست کمکم کنید از گذشته عبور کنم و هی رویدادهای گذشته را به آینده تعمیم ندهم، من هم می ترسم اتفاقات گذشته تکرار شوند برای همین این جوری می کنم و همه را از خودم میرانم!؟

دیگر در مسائل سیاسی هم نظر نمی دهم نظرات من همه چیز را بدتر می کند و خشم و کینه ام را کنار می گذارم من زندگی بدی نداشتم اتفاق وحشتناکی برایم نیفتاده است هر چه بوده تجربه بوده و کارمای خطاهای خودم و بی تجربگی های خودم و تقصیر کسی نیست من این وضع را دارم!؟