امروز یه کلیپ روی یوتیوب دیدم آقای حامد بهداد داشت از آقای فریدون جیرانی گله می کرد چون آقای جیرانی بهشون گفته بود تو بازیت دیوونه بازی در میاری!
می دونید ما همه مون این کار رو می کنیم یه حرفی می زنیم مثلا بامزگی کنیم یا از روی سبک سری یه حرفی می زنیم قصد آدم توهین نیست اما خوب اگر طرف مقابل به توهین بگیره چی؟!
از کارهای بدی که حال میده و لذت داره همین گفتن شر و ورهای این جوریه!؟ نمی دونم پشتش چیه آیا واقعا قصدی که حتی برای خودمون معلوم نیست پشتش هست که طرف رو تخریب کنیم یا نه!؟
روان انسان خیلی پیچیده است به خصوص ما ایرانیا که اکثرا تو محیط سرکوب بزرگ شدیم تو بچگی از این خوردیم از اون خوردیم خودت تو کار خودت می مونی!
منم از این کارا کردم اتفاقا با کسایی این کارا رو می کنی که دوسشون داری و روت بازه اگه احساس غریبگی کنی خودتو جمع می کنی و از این حرفا نمی زنی!؟
می بینید چقدر راحت به اونی که برات عزیزتره زخم و صدمه می زنی!؟ بعد میگی چی شد چرا ناراحت شد و رفت!؟
بعدنوشت: من که از نوجوانی یاد گرفتم هر حرفی رو به دل نگیرم و کم توقعیم نشه، آدم های این دوره و زمونه این شکلین دیگه راحت هر اظهار نظری می کنند!
امروز خاله م روی گروه خانواده مامانم یه چیزی گفت که لج منو دربیاره منم اون و تمام خانواده ی مامانم رو شستم و پهن کردم بعدم لفت دادم از گروه!
اولش خیلی حس خوبی داشتم که جوابشو دادم آخه از بچگی به ما گفتن جواب ندین منم بچه ی خوب جواب هیشکی رو نمی دادم و فکر کنم همینم افسرده ام کرده بود چون خودخوری می کردم ولی حالا هم که جواب دادم الان احساس پشیمونی دارم، فکر می کنم خدا از دستم ناراحته یا گناه به گردنمه یا خدا مجازاتم می کنه اما اون بود که شروع کرد یک کاره برگشته زر میزنه، اصلا نمی دونم مشکلش با من چیه؟! چند ساله باهام چپ افتاده قبلا هم روی گروه ها باهاش دعوام شده و می دونم الان برم ازش عذرخواهی کنم بر می گرده کلی حرف بارم می کنه کلی منت می زاره! پس این کار رو نمی کنم!
می دونید من دقت کردم بعضی گناه ها رو آدم مثل آب خوردن انجام میده و ککشم نمی گزه!؟ اما بعضی گناه ها هست که شاید اصلا گناهم نباشه حق داشته باشی ولی از اول احساس گناه در رابطه باهاش بهت دادن و آدم این جوری میشه!؟
خلاصه که اینو نوشتم هم تخلیه بشم هم کشف کنم چی درونمه که این طور میشم؟! همه ش تربیته و وجدان اجدادی و البته فشاری که رو زن ها و دخترها میاره جامعه!؟
بعدنوشت: پست قبل در مورد من های آزرده ام نوشتم واقعیت این است که از همان بچگی بیشتر خانواده ی مادرم با حرف هایشان من را آزار می دادند و هنوز هم این عادت را دارند و من هم همیشه به خنده در می کردم اما روح و روانم را خراش می دادند به نظرم لازم بود برای یک بار جلوشون دربیام تا حد و حدودشون رو بفهمند، من دیگه طاقت آزار بیشتر نداره روانم!
بعدنوشت بعدی: مثل اینکه آزرده کردن با زبان در همه خانواده های ایرانی هست و چیز معمولیه متاسفانه، فقط من بودم که زبانم رو حفظ می کردم که از وقتی با اون دوستم ازش گفته بودم دوست شدم منم شروع کردم به آزار رسوندن به آدم ها از یه نظر خوبه دیگه خودخوری نمی کنی ولی از یه نظرهایی بده مثلا من همیشه مورچه ها رو دوست داشتم الان می بینمشون میان دور و برم می کشمشون انگار خودخواه تر و یه مدل بی اعصاب شدم و دل نرمم رو از دست دادم فکرم نمی کنم برگرده!
میگن اگر به یه آدم توهین کنی چون روح خدایی داره انگار به خدا توهین کردی چه برسه به آزار و بدی اما من نمی فهمم خود خدا تو قرآن بهشون توهین می کنه با یه لحن انتقام جویانه ای ( البته ترجمه ش این طوریه ) در مورد بعضی آدم ها حرف می زنه، من که نمی فهمم اینا چه جوری با هم جمع میشه!
توی کانال های روانشناسی همه ش میگن زخم خورده است که زخم میزنه اما انگار یادشون نیست آدم ها چیزهایی دارن مثل بی رحمی و بدجنسی و ... خیلی وقت ها از عمد دیگران را می آزارارند می خوان که به یک نفر آسیب بزنند خوب این کجاش روح خدایی داره!
حالا میگن یک چنین آدمی فراموش کرده روح خدایی داره تو باید یادش بیاری که از کجا اومده تا این کارها را نکنه اما واقعا این کار یه شفقت بزرگ می خواد که واقعا عصبانی نشی واقعا دلت نخواد کسی بره جهنم اما ما منتظریم اون دنیا بشه و همه ی اونایی که بهمون بدی کردن تو جهنم ببینیم!
والا من مونده ام دیگه نمی دونم چه کار کنم گاهی میگم من همینم محدودیت های خودم رو دارم از یه حدی بیشتر نمی تونم خوب باشم اما بعد وسوسه میشم میگم چطور فلانی تونسته تو چرا نتونی؟!
بار گناهانم سنگین است و هر روز سنگین ترش می کنم با ندانم کاری!؟
یک آن احساساتی می شوم یا یک آن وسوسه می شوم و می آیم اینجا چیزهایی می نویسم که شایسته نیست!؟
نمی دانم چه نیرویی مرا به این حرکت ها وا می دارد ولی دیگر شرم دارم عذرخواهی بکنم چون چند بار عذرخواهی کردم و باز تکرار کردم!؟
از خدا خواستم جلوی گناه کردنم را بگیرد امیدوارم دیگر گناه نکنم و عذر می خواهم از همه ی کسانی که با کلامم بهشان توهین کردم یا مسخره شان کردم یا عصبانیتم را رویشان خالی کردم به خصوص مردان!؟
از این به بعد اگر این کارها را کردم جلوی مرا بگیرید بهم یادآوری کنید که باز دارم حرف نامربوط می زنم، حتی می توانید با من برخورد خشن کنید، باور کنید بیشتر وقت ها دست خودم نیست کمکم کنید از گذشته عبور کنم و هی رویدادهای گذشته را به آینده تعمیم ندهم، من هم می ترسم اتفاقات گذشته تکرار شوند برای همین این جوری می کنم و همه را از خودم میرانم!؟
دیگر در مسائل سیاسی هم نظر نمی دهم نظرات من همه چیز را بدتر می کند و خشم و کینه ام را کنار می گذارم من زندگی بدی نداشتم اتفاق وحشتناکی برایم نیفتاده است هر چه بوده تجربه بوده و کارمای خطاهای خودم و بی تجربگی های خودم و تقصیر کسی نیست من این وضع را دارم!؟
از همون بچگی وقتی یکی بهم توهین می کرد یا مسخره م می کرد بدم می اومد و هیچ وقت نمی تونم با این آدما خوش رفتاری کنم برای همین تصمیم گرفتم جوابشون رو ندم و بی محلی بهشون کنم یعنی فکر کنم مادربزرگم گفت این کار رو بکنم چون دعوا کردن تو خانواده ی ما کار قبیحی بود!
کتاب مقدس رو می خونی می بینی حضرت مسیح تو گوشش میزدن عصبانی نمیشده تازه اون طرف صورتش رو هم میاورده تا بزنن واقعا نمی دونم به کجا رسیده بوده که این کار رو می کرده!؟
منظورم اینه که واقعا دلی راضی به این اعمال باشی اینکه بخوای اداشو دربیاری راحته اما اثر نمی کنه و سنگین تر هست این کار رو نکنی چون نه تنها خودت رو خراب می کنی که حضرت مسیح رو هم خراب می کنی!؟
دیگه من مانده ام و ایگویی که خیلی قدرتمنده و نمیشه به این راحتی محوش کرد!؟
در ضمن هر عملی با ادا در آوردن اثر نمی کنه باید از ته دل و خالصانه باشه حتی یه صلوات فرستادن!