امروز در گوگل مونس تنهایی را جستجو می کردم عکس یک خانم را آورد که نسبتا مسن بود ولی آرامشی عمیق در ایشان بود و من کمی شعر مولانا را خواندم و به خودم فکر کردم، احساسم عوض شد دیگر گذشته را و آدم ها را رها کردم، دیگر از رفتارهای خواهر کوچکم ناراحت و عصبانی نیستم کما اینکه چند روز است رفتارش تغییر کرده است و از دست پدر و مادرم عصبانی نیستم، احساس بد نسبت به آدم هایی که از بچگی تا جوانی، آزارم دادند و بدی بهم کردند ندارم من هم رفتار درستی با آن ها نداشتم من حلال می کنم از آن ها هم می خواهم حلال کنند و ببخشندم می خواهم از گذشته سبک شوم و باری بر دوشم نباشد و زندگی جدیدی را شروع کنم، آسیب هایی که دیده بودم برطرف شد و دیگر باید تنها باشم!
بعدنوشت: عجله کردم برای این هنوز آماده نیستم منظورم حلال کردن تمام اونایی که آزارم دادن و بهم بدی کردند، شاید تا چند روز آینده به این درجه برسم!
من از تنهایی خود دلتنگم
چرا گویی که از سنگم؟!
در انتظاری جانکاهم
در آرزویی جانفرسنگم!
#ماهش
این روزها در حال دل کندن از آدم ها هستم!
دیروز حس تنهایی را پذیرفتم و پذیرفتم که باید خودم را دوست داشته باشم!
می خواهم به خودم عشق بورزم!
فهمیدم به مه مغزی مبتلا هستم!
ذهنم خسته است ونیاز به بازیابی دارد!
می خواهم از بدنم مراقبت کنم!
عقل سالم در بدن سالم است!
فهمیده ام سیاست باعث غفلتم می شود!
می دانم کسانی هستند که از من بهتر کنش سیاسی انجام می دهند!
کار را باید به اهلش سپرد!
من کتاب های معنوی می خوانم!
حالم با آن ها بهتر است!
فیلترینگ هم که شدید شده است!
دیگر نمی شود وبگردی کرد!
فصل بهار است است از سپیده دم تا غروب پرنده ها آواز می خوانند!
می خواهم صدایشان را گوش دهم!
برای مردمم دعا می کنم!
برای کشورم دعا می کنم!
جاوید ایران!
امروز فهمیدم احساس تنهایی می کنم چون رابطه ی خوبی با خودم ندارم، فکر می کنم نوشتن در مورد باورهایی که در مورد خودم دارم و نوع حرف زدنم با خودم خیلی می تونه کمک کننده باشه، اینکه خودم رو سرزنش نکنم و با خودم مهربان باشم و خودپذیریم رو بیشتر کنم و بدنم رو حس کنم و به طبیعت برم می تونه کمک کنه، چند تا لینک مفیدم می گذارم اگر دوست داشتید بخونید.