همین طور که سمیرا جون فهمیده من از بچگی حس می کردم یه بار اندازه ی تمام دنیا روی دوش منه! یه زمانی داشت پشتم رو می شکست اما چند ساله سبک تر شده ولی هنوز من احساس وظیفه در مقابل جهان می کنم! نمی دونم این حس از کجا اومده اما الان بعد از چند سال فهمیدم درایت کافی برای به انجام رسوندنش ندارم!
از طرفی دیروز آقای معروفی داشتن انواع منطق رمان رو می گفتن، یه منطق، منطق دیوانگان بود یعنی کسی که دیوانه است اما فکر می کنه خودش عاقله و بقیه دیوونه ان!
یه آقایی دیروز کامنت گذاشتن و من در جوابشون گفتم به نظرم همه چی پوچ و شوخی و احمقانه شده، بعد که فکر کردم دیدم شاید از دیوانگیم این طور شدم! یعنی حالم این قدر بده؟! واقعا این قدر دیوونه شدم و خودم حالیم نیست؟! آخه یه بخش از عقلم هنوز سرجاشه وگرنه این موضوعات رو نمی فهمیدم اما واقعا نمی دونم چمه و چرا این طور شدم از آینده ی خودم می ترسم!
روی اینتستاگرام کسایی که من فالوشون دارم اکثرا حالشون خوب نیست حتی اون که هر روز مدیتیشن می کنه و می خواد به بقیه انگیزه بده چندان شاد و سرزنده نیست بگذریم که یه عده شوآف می کنن و همه چیز رو خوب نشون میدن و شادی ها و خوشی هاشون رو می ذارن که گفتم شوآفه و اون ها هم حالشون خوب نیست،!
امروز با خودم فکر کردم شاید حال من از همه بهتره و خودم خبر ندارم اتفاقی که امروز افتاد یا بهتر بگم نیفتاد اون حالت کسلی و ملولی بود که من فکر می کردم به خاطر گناه میاد سراغم یعنی اوشو هم یه بار به یکی از مراجعه کننده هاش گفته بود که از گناهه اما من دیشب با خاله م دعوا کردم باید این اتفاق میفتاد اما خیلی سرزنده ام اتفاقا فقط خیلی امروز گرسته ام و تاثیر داروهای لاغری یک دفعه چند روزه رفته و من امتحان کردم عناب می خوردم جلو اشتهام رو می گرفت اما امروز نگرفت و از دیروزم عرق رازیانه رو شروع کردم که هم استروژن داره هم کلی ویتامین و هم واسه لاغری خوبه دیروز بدنم خیلی بعد از اینکه خوردمش بازم می خواست و چند بار با فاصله خوردم اما امروز فقط یک لیوان خوردم البته ته لیوان یه کم عرق ریختم و بقیه ش رو آب ریختم و خوردم به هر حال شکلات خوردم و شیر و گروسان و گرستنگیم برطرف شد! باید هی برم دکتر تا این مشکل من که ده ساله برام پیش اومده برطرف بشه وگرنه از چاقی بیماری های دیگه می گیرم!
داشتم از حال آدم ها می گفتم هر روز ویدئو میاد از آدم هایی که دارن اعتراض می کنن و دیروز یه برنامه اتفاقی یه تیکه شو دیدم می گفت ما باید خشممون رو به روش سالم ابراز کنیم مثلا آقاهه چون خشم داشته رفته بود وکیل حقوق بشر شده بود که با فعالیت در این حوزه خودش رو تسکین بده منم اتفاقا چند روز پیش به مامانم گفتم خیریه های فامیلا نمیشه من برم به عنوان کمک؟۱ گفت می پرسم تو فامیل مامانم چند تا دخترای فامیل های دورترمون هستن هم سن و سال منند اتفاقا هر وقت مامانم رو می بینن احوالم رو می پرسند بچه بودیم با هم بازی می کردیم ولی دیگه خیلی فاصله بینمون افتاد اصلا به نظرم تو فاز هم نیستیم ولی مامانم میگه با اونا برم دوست شم و رفت و آمد کنم شاید تستش کردم!
خلاصه که رفت و آمد با آدم های درست و حسابی و مهربون از هر تراپی و مدیتیشنی بهتره منتها من می گم یه اخلاق بدی دارم اولش رابطه ام خوبه اما بعد که آدم ها رو می شناسم و اخلاق های بدشون می بینم از چشمم میفتن اتوماتیک ازشون فاصله می گیرم الان که خیلی بدببنیم هم بیشتر شده فکر می کنم همه ی آدم ها ِغرض دارن!
بعدنوشت: امروز یه مقاله خوندم اینکه همه ش گرسنه ام می تونه از استرس باشه و دلیل جسمی نداشته باشه، واقعا نباید اخبار ببینم و به سیاست فکر کنم فقط هیجانیم می کنه!
بعدنوشت بعدی: الان که ساعت تقریبا 4 و نیم بعد از ظهر هست اون حس غم و در خودفرورفتگی و بی حوصلگی یک دفعه سراغم اومد!
من یه زخم بزرگ قلبم داره برای همین خشمگینم و نمی تونم ببخشم! اول باید قلبم رو درمان کنم تا حال دلم خوب بشه!
تازه فهمیدم یه زخم نیست چند تا زخمه!؟
زخم روی زخم جمع شده و من رو از پا انداخته!؟
امروز حالم خوب نیست!
شب ها نمی تونم درست بخوابم!
از نصف شب بیدارم!
پشیمون شدم از نوشته ی دیروزم!
امروز چند تا کلیپ از وضع مردم در سیستان و بلوچستان از آقایان خادم و پرستویی دیدم!
وضع مردم خیلی خراب بود!
سیلم که اومده!
من واقعا مستاصلم!
باز هم وقتی حالم بده میرم چیزی می خورم!
و هی چاق میشم و حالم بدتر میشه!
از دیشب گرفتم بشینم و توی دفترم چیزایی که می خوام و نمی خوام رو بنویسم!
چیزایی که دوست دارم و دوست ندارم!
چرا این جوریم؟!
می خوام به عمق ذهنم برم!
شاید فرجی شد!
اگر روزها روزه بگیری و شب ها نماز شب بخوانی اما در این اعمال حضور قلب و ذهن نداشته باشی و حالات پرستشگری و سپاسگزاری خداوند را نداشته باشی خیلی کند جلو خواهی رفت و شاید اصلا اثر نکند!
گاهی در حال خودت هستی مثلا در تاکسی و یک نفر حرفی می زند که روی تو عمیقا اثر می گذارد و چشمانت خیس میشود و در خودت فرو می روی و خداوند را ستایش می کنی این لحظه بسیار اثر بخش تر است!
اگر سعی کنیم محبت خدا را در دل بپرورانیم و نیت خود را در انجام اعمالمان خالص کنیم و حال درونیمان این باشد که از هیبت خدا بترسیم و از روی این ترس و محبت با نیت پرستش و شکرگزاری خدا در بیست و چهار ساعت کارهای مختلف را انجام دهیم آنگاه در جهت کمال در حرکت هستیم!
حال من گفتم بیست و چهار ساعت اما منظورم این نبودکار و زندگیمان را ول کنیم بلکه در همان حال که کارهایمان را می کنیم متوجه حضور خدا در تمام لحظات باشیم مثلا راننده تاکسی هستیم مراقب رفتار خود با مسافرانمان باشیم حرف هایی که در تاکسی می زنیم آگاهانه باشد منصف باشیم و ...
سعی کنید وقتی حال های روحانی سراغمان می آید آهی می کشیم یا اشکی می آید یا حالت سجده به روحمان می آید از دیگران که ناآگاه هستند پنهان کنیم این گونه بهتر جواب می دهد و دچار ریا هم نمی شویم!
گفتم حال سجده، اگر سجده را جشیده باشید می دانید چقدر لذتبخش و آرامشبخش است و انسان در آن حالت چطور از انرژی های منفی تخلیه می شود و در برابر خداوند خاضع و خاشع می شود و می دانید خیلی از اوقات نشسته هستید یا ایستاده اما چیزی می بینید یا می شنوید که همان حال به شما دست می دهد سجده نمی کنید اما انگار سجده هستید کم کم این حال می تواند در تمام لحظاتتان رخ دهد و دیگر لازم نیست نماز ظاهری بخوانید یا زیاد نماز بخوانید!
به قول مولانا از زبان خداوند می فرماید:
ما برون را ننگریم و قال را / ما درون را بنگریم و حال را