باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

میگن گور باباش فحشه!

منظورم از اینکه گفتم گور بابای هر چی مرده این بود که دیگه هر چی مرد بود از چشمم افتاد یعنی دیگه گذاشتمشون کنار!؟ نمی خواستم فحش بدم، نمی دونستم فحشه!

دیشب که خوابم نمی برد به خودم می گفتم تو آخرش بازم عاشق میشی بعد به خودم میگفتم عمرا دیگه بار آخر بود!

یکی بهم گفت تا وقتی امید داشته باشی همینه باید ناامید بشی و من هنوز امید دارم، امید دارم یه مردی یا یه زنی پیدا بشه منو از تنهایی دربیاره اگه ناامید بشم ممکنه عوض بشم، سنگ بشم!؟

آخه خیلی خوشگله محبت بین آدم ها، فقط نمی دونم چرا من به هر کی محبت می کنم بعد باهام بد میشه، همیشه اون حس قشنگ رو می خواستم اما نشد که بشه!؟

دیشب خوابم نمی برد!

دیشب مثل هر شب رفتم بخوابم اما پهلوم می سوخت خوابم نمی برد نصف شب بهتر شد اما دیگه خوابم نمی برد نمی دونم منیک شده بودم چی بود!؟

هی می خواستم بیام بنویسم باز گفتم نه !؟ چند ساعتی اون وسط خوابم برد که از سحر باز بیدارم!؟

من یه خواب داشتم که حالم رو خوب می کرد اونم چند وقته ازم گرفته شده چرا شو نمی دونم!؟


پی نوشت: الانم یه چای با کشمش خوردم چسبید!


بعدنوشت: داشتم دیوونه میشدم ولی بهتر شدم!

یه کشف جدید کردم

دقت می کنم از بچگی با هر کی دوست بودم بچه ی آخر بوده البته گاهی با بچه های اولم دوست بودم ولی خیلی صمیمی نبودیم اما آخریا و یکی مونده به آخریا همیشه دوستام بودند بچه ی وسط اصلا نبوده اتفاقا اونایی که الکی باهام مشکل داشتن بچه ی وسط بودند! این نشان دهنده ی چیه؟


تا کشفیات بعدی خدانگهدار

گور بابای هر چی مرده!

دارم روی چند تا وبلاگ می بینم که دارن در غم هجران آقایون می سوزن و گریه می کنند!

منم دیروز حالم خوب نبود گریه هم کردم به یکی از دوستای مجازیم هم گفتم حالم خوب نیست خیلی بی تفاوت گفت می گذره!؟

بعد با خودم فکر کردم تو دنیایی که آدماش در زمانی که بهشون احتیاج داری تنهات می ذارن و فقط تو خوشی کنارت هستند آیا اصلا با احساس بودن و عشق  و محبت ممکنه؟!

اولش به خودم گفتم دیگه من احساس و محبت پای کسی نمی گذارم اما نمی دونم چرا نشد یعنی بعد نرم شدم!؟

نمی دونم به نظرم حق این آدم ها نیست باهاشون خوب باشی همه ولت می کنند و تنهات می گذارند حتی شوهر، حتی بچه!؟

من برای بعضی ها واقعا مادری کردم اما همچین بی تفاوت نسبت بهم هستند که با خودم میگم ای دست بشکن که نمک نداری!؟

خلاصه که مردا اصلا ارزش ندارن به خاطرشون بسوزیم، قول میدم الان داره یللی و تللی می کنه اصلا یاد من و شما هم نیست!؟

شعرهای عاشقانه رو ولش کنید جوری زندگی کنید که خودتون باشید وقتی خودتون بهتون میگه گور باباش دیگه لازم نیست حتما دچار سوز و گداز بشید، اون عشقی که اون ها رو دچار سوختن می کرد با این عشق ما خیلی فرق داره!؟

باور کنید از پریشب تا دیشب تنم میریخت بیرون مثل کهیر، منم آدمم منم دل دارم اما بیشتر از این رو نیستم!؟

معنایی عمیق تر

دیروز در مورد تسبیح کردن خداوند تحقیق کردم، تسبیح گفتن یعنی خدا رو به پاکی یاد کردن، یعنی خدا را مبرا دونستن از هر بدی!

تفاسیر متعددی در این زمینه بود می گفتند تسبیح رو همه ی موجودات انجام می دهند اما نماز خواندن مختص انسان است، حتما شنیدید که سیاره ها و ستاره ها در گردششون خدا رو تسبیح می گویند درختان با رشد کردنشون پرنده ها با آواز خواندنشون، البته اینا تعابیر شاعرانه ای هست و علمی و عقلی نمی شود اثباتشون کرد!

در جستجویی که کردم دیدم خداوند رو به بزرگی هم یاد کردن هم هست یعنی الله اکبر و سبحان الله گفتن هم که به پاکی یاد کردن است و الحمد لله هم میشود ستودن خدا!؟

اما من فکر می کنم این چیزها معنای عمیق تری دارد یعنی آدم به یه درجه ای می رسد که تسبیح کننده می شود یا به درجه ای می رسد که نمازگزار می شود و نمی دانم با ذکر گفتن چقدر این امر محقق می شود!؟

واقعا ما در خداپرستی چقدر بچه هستیم و چه کار بزرگی هست این کار!؟


بعدنوشت: یه نفر به اسم onlygod برام کامنت گذاشته بود تاییدشم کردم و جوابشو دادم اما الان تو نظرات نیست! تو زباله دونی هم نیست! نمی دونم بلاگ اسکای پاکش کرده یعنی؟! کامنت های قبلیشم پاک شده!؟ یکی داره تو کار من فضولی می کنه!؟ اینجا اصلا امن نیست!؟