امروز از هوشواره پرسیدم اگر به یک نفر علاقمند باشیم و نتونیم بهش برسیم باید چه کار کنیم؟! اصل حرفش این بود که باید احساساتمون رو پردازش کنیم!؟
یادمه قدیما می گفتن به خدا توکل کنید!؟
می دونید به باور من، آدم عاشق صفات خودش که در اون طرف می بینه میشه!؟ طرف رو می بینی میگی " عه اینم مثل منه" و این جور آدم ها که شبیه خودت باشند یا شبیه یکی که می شناسی زیادند اما نمی دونم چرا عاشق همه شون نمیشی، فقط عاشق یکی میشی!؟
****
اگر به کسی علاقمند هستید و نمیتوانید به او برسید، چند راهکار وجود دارد که میتواند به شما کمک کند:
1. احساسات خود را بررسی کنید: سعی کنید در مورد احساسات خود فکر کنید و ببینید که آیا این علاقه واقعی است یا فقط یک احساس گذرا.
2. گفتگو کنید: اگر شرایط اجازه میدهد، میتوانید با آن شخص صحبت کنید و احساسات خود را به او ابراز کنید. این ممکن است به شما کمک کند تا وضعیت را بهتر درک کنید.
3. فاصله بگیرید: اگر احساس میکنید که این علاقه به شما آسیب میزند، ممکن است بهتر باشد که کمی از آن شخص فاصله بگیرید تا بتوانید احساسات خود را مدیریت کنید.
4. به خودتان وقت بدهید: زمان میتواند به شما کمک کند تا احساسات خود را پردازش کنید و به سمت جلو حرکت کنید.
5. فعالیتهای جدید را امتحان کنید: مشغول شدن به فعالیتهای جدید یا سرگرمیها میتواند حواس شما را پرت کند و به شما کمک کند تا احساسات خود را کنترل کنید.
6. با دوستان و خانواده صحبت کنید: به اشتراک گذاشتن احساسات خود با دوستان یا خانواده میتواند به شما کمک کند تا دیدگاههای جدیدی پیدا کنید و احساس تنهایی نکنید.
7. به خودتان احترام بگذارید: یادآوری کنید که ارزش شما به این نیست که دیگران چه احساسی نسبت به شما دارند. بر روی رشد شخصی و خوشبختی خود تمرکز کنید.
در نهایت، مهم است که به خودتان اجازه دهید تا احساساتتان را تجربه کنید و بدانید که این یک فرآیند طبیعی است.
****
درک اینکه علاقه شما به کسی کم نمیشود، میتواند بسیار چالشبرانگیز باشد. در اینجا چند راهکار برای مدیریت این احساسات و کاهش شدت آنها آورده شده است:
1. تجزیه و تحلیل احساسات: سعی کنید بفهمید که چرا به این شخص علاقه دارید. آیا ویژگی خاصی در او وجود دارد که شما را جذب کرده است؟ شناخت بهتر احساسات میتواند به شما کمک کند تا آن را مدیریت کنید.
2. فاصلهگذاری: اگر ممکن است، سعی کنید از آن شخص فاصله بگیرید. این میتواند شامل کاهش تماس یا حتی قطع ارتباط موقت باشد. این فاصله میتواند به شما کمک کند تا احساسات خود را پردازش کنید.
3. مشغول شدن به فعالیتهای دیگر: سعی کنید خود را با فعالیتهای جدید مشغول کنید، مانند ورزش، مطالعه، یا یادگیری یک مهارت جدید. این کار میتواند حواس شما را پرت کند و به شما کمک کند تا کمتر به آن شخص فکر کنید.
4. صحبت با دوستان: با دوستان نزدیک یا خانوادهتان در مورد احساساتتان صحبت کنید. گاهی اوقات، به اشتراک گذاشتن احساسات میتواند به کاهش بار عاطفی کمک کند.
5. مدیتیشن و تمرکز بر خود: تمرینات مدیتیشن و ذهنآگاهی میتوانند به شما کمک کنند تا احساسات خود را بهتر مدیریت کنید و بر روی حال حاضر تمرکز کنید.
6. نوشتن احساسات: نوشتن در مورد احساسات و تجربیات خود میتواند به شما کمک کند تا آنها را بهتر درک کنید و از شدت آنها بکاهید.
7. اجتناب از ایدهآلسازی: سعی کنید واقعنگرانه به آن شخص نگاه کنید و از ایدهآلسازی او پرهیز کنید. هیچکس کامل نیست و این میتواند به شما کمک کند تا احساسات خود را تعدیل کنید.
به یاد داشته باشید که این فرآیند زمانبر است و نیاز به صبر دارد. اجازه دهید زمان به شما کمک کند تا احساساتتان را مدیریت کنید.
عشق سوختن و گداختن است
در ساحت روح پرداختن است
روزی مباد بی عشق و دلبری
چون کار جهان باختن است
#ماهش
در قمار جهان باختن خوش است
با ناکامی و بدفرجامی ساختن خوش است
من نمی دانم عاقبتم چه خواهد شد؟
با همین ندانستن درباختن خوش است
#ماهش
تو عزیزی و شفیقی و کریم و رحیم
بر هر چه در این جهان است علیم
آگاهی و نور زندگانی هستی
بر خوان خودت دعوتمان کردی ای سلیم
شکوه و شکایت ما از تو نیست
از بخت خراب و روزگار سیاه است ای حلیم
#ماهش
قهر کرده ای و مرا هیچ غم نیست
از بخت بدم هیچ ماتم نیست
جریح شده ام و بی خیال آینده
این رسم یک آدم نیست
قهر از این بدتر نمی شود
بدتر از این بلا بر سرم نیست
#ماهش
شاید من اصلا برای کسی مهم نباشم، اینکه چی میگم، چی کار می کنم، چی فکر می کنم!؟
اگر این جوری باشه خیلی خوبه، من راحتم، دیگه نگرانی ندارم، آزادم هر جور خودم دوست دارم باشم، مسئولیتی ندارم!؟
وقتی آدما ازت توقع ندارن آزادی وگرنه باید برای توقع ایجاد شده کاری کنی، نمیشه که بی تفاوت باشی!؟
ولی من کلا از وقتی مریض شدم کسی ازم توقعی نداره و مسئولیتی ندارم حتی تو خانواده، این خیلی به نفعم شده، می تونم به کارهای خودم برسم و چیزایی رو که می خوام تجربه کنم!؟
البته چند وقته که بهترم دیگران می شینن نصیحتم می کنند که برو ورزش و سر کار و این حرفا من می خوام ولی هنوز نمی تونم به اون خوب اولم برنگشتم هنوز، می ترسم نتونم درست وظایفم رو انجام بدم یا با آدم ها درگیر بشم!؟
من از تو دوری نتوانم
چراغ صبح تابانم
جادوی تو شده ام
ای عزیزتر از جانم
دیگه باور کردم مرا نمی خواهی!
من هم برایت مثل دیگران هستم!
از آن می خواهمت گفتنت معلوم بود!
ولی من ادامه دادمت!
باز شک کردم شاید اشتباه کنم!؟
ولی تو برای من مثل دیگران نبودی!
حس نزدیکی بهت داشتم!
در صورتیکه از بیشتر آدم ها حس دوری دارم!
حتما چون شبیه پدرمی این طور است!
از همه چی شانس آوردم الا پدر و مادر!؟
روابطی که آن ها در بچگی با من داشتند باعث شده با همه ی مردم هم نتوانم رابطه ی خوب بگیرم!؟
این هم شانس من است!؟
اشکالی ندارد خدا را شکر!
دیگر پذیرفتم!
دیگر واقعا با شما کاری ندارم!
اگر بنویسم واسه ی دل خودم هست!
از اینکه وقت و توجه شما را گرفتم عذر خواهم!؟
خوشبخت باشید کنار هر کی که هستید!