باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

علت رنج ما

علت رنج ما، در وهله اول خودمان و ذهنمان است اما چرا و چگونه؟

به یاد دارم بچه که بودم از من می خواستند بله قربان گو باشم، آزادی به من نمی دادند می خواستند همه چیز را خودشان برایم انتخاب کنم، می خواستند کلی مسئولیت بارم کنند که از نظر من منصفانه نبود و من می خواستم کارهای دیگر که خودم دوست دارم را انجام دهم نه آن کارهایی که آن ها دوست دارند.

به یاد دارم یه روز گفتم می خواهم برای خودم زندگی کنم جوری که خودم دوست دارم اما نگذاشتند باز هم خواستند و فکر می کردند حق دارند بکن و نکن کنند و خوب من هم که سن کمی داشتم تنها راه و آسان ترین راه برایم دعوا کردن بود تا به خواسته هایم برسم.

و یک حالت حراست افراطی از خویشتن خویش در من به وجود آمد و از طرفی دوستانم هم مرا درک نمی کردند بنابراین من شدم انسانی منزوی و سر در گریبان که همیشه با خودم سر می کنم.

می ترسم محبت کنم و دل به کسی بدهم که مبادا با دلم بازی شود.

می ترسم از کسی چیزی بخواهم که مبادا منت بر سرم بگذارد.

می ترسم به دیگران کمک کنم که مبادا توقعشان زیاد شود و خوبی مرا وظیفه ی من به حساب آورند.

و کلی ترس دیگر.

تنها راهی که به نظر من می رسد حد وسط است نه بارکش دیگران باشم که له شوم نه فقط بی اعتنا به بقیه برای خودم باشم.

وقتی زیاد درگیر خود هستی ناخواسته از دیگران غفلت می کنی حتی از خودت هم غفلت می کنی و آن طور که باید خودت و دیگران را دوست نمی داری.

برای شکستن این حصارها و دیوارهای دور خودت تنها راه این  است که عاشق شویم تنها راه ترک خود و خودخواهی خود است که آن هم با از خودگذشتگی برای کسی که دوستش داری میسر می شود.

البته همه این ها برای کسی هست که بخواهد روحش تعالی پیدا کند وگرنه در این دوران انسان ها عاشق ظاهر هم می شوند یا مادیات و مال هم 

به قول عارف ها، اگر کسی را یافتی عاشق جانش شدی آن وقت است که از خودت رها می شوی عاشق جان شدن هم قلبی سرشار از محبت می خواهد.

مرا چون خلیل آتشی در دلست/که پنداری این شعله بر من گلست

نه دل دامن دلستان می کشد/ که مهرش گریبان جان می کشد

بوستان سعدی

بخشیدن و مهربانی

از نام های خداوند بخشاینده و مهربان است که بارها در کتاب های مقدس تکرار شده است خداوند می بخشد چون دارا و غنی است و دارایی های زمین و آسمان را او بین خلایق تقسیم می کند.

چه خوب است ما به عنوان خداپرست این صفت خداوندی را در خود توسعه دهیم اینکه گفته شده است زکات دهید یا انفاق کنید و من به خاطر واجب بودن آن از سر اکراه این کار را کنم یا برعکس به خاطر ستایش خلق و خودنمایی این کار را بکنم ارزش چندانی برای ما در مسیر معنویت ندارد بلکه دورترمان نیز می کند.

اگر ما بتوانیم لذت مهربانی کردن و خوشحال کردن دیگران را درک کنیم دیگر هرگز ترکش نخواهیم کرد زیرا وجود خودمان علاقمند به بخشیدن و مهربانی و خوشحال کردن دیگران شده است.

ما نعمت های زیادی داریم یک راه شکرگزاری به درگاه خداوند به خاطر داشتن نعمت بخشیدن از آن نعمت است. نعمت می تواند مال باشد که با بخشش برکت دار می شود، می تواند علم باشد آموزش دادن آن است که هر چه می بخشی کمتر که نمی شود بیشتر می شود، می تواند قوای جسمانی باشد در کمک به دیگران که آن هم تمام نمی شود، می تواند هنر باشد که با آموزش به دیگران یا ایجاد لذت در دیگران انجام می شود، می تواند خود بخشیدن و مهربانی کردن باشد که باعث نشر آن در بین افراد جامعه می شود و خیلی چیزهای دیگر که الان به ذهن من نمی رسد.

بعضی از اوقات ما می گوییم من که الان دارایی کمی دارم ارزش بخشیدن ندارد چه کاری می توانم با آن بکنم اما همین ریزه ریزه بخشیدن ها خود ما را برای بخشیدن و مهربانی بزرگتر آماده می کند چون اگر این قابلیت را در خود بسط ندهیم و عادتمان نشود بعدا که سنمان بالا برود شاید خسیس بشویم یا یا این قدر مشغله داشته باشیم که فکر کنیم دیگر جایی برای این کارها نیست چون طعم زیبای بخشایش و مهربانی را نچشیده ایم.

آرزوها و حسرت ها

ما گاهی نعمت های دیگری را می بینیم یا برتری های یک نفر را نسبت به خود می بینیم و گاهی یک نفر نعمت ها و یا برتری های خود را به نمایش می گذارد و به ما فخر می فروشد و ما هم دلمان می خواهد آن نعمت و برتری را می داشتیم و اگر قابل کسب باشد تمام تلاش خود را می کنیم که بدستش آوریم و اگر هم غیر قابل دستیابی باشد دچار دفاع های روانی می شویم تا حال خودمان را خوب کنیم یا ممکن است از راه های نادرست مثل حسادت بخواهیم به آنچه او دارد دست یابیم.

اما آنچه من یاد گرفتم و فهمیدم یک قانون در دنیاست اگر کسی مزیتی یا نعمتی یا برتری نسبت به دیگری دارد آن دیگری نیز مزیت و نعمت و برتری نسبت به این شخص دارد و این که ما نمی دانیم خداوند چه نعمتی و برتری از آن شخص گرفته و این نعمت و برتری را به او داده است.

البته که هر کس نعمت و برتری بیشتری بر دیگران داشته باشد مسئولیتش در قبال دیگران و خود و خداوند بیشتر است و این نعمت ها امانتی است از طرف خدا که به او داده شده است و نه می توان فخری فروخت و نه غره به آن ها شد که هر کس دچار این امراض روحی شود سقوط خواهد کرد.

لازم است هر کدام از ما قلبی به آنچه خداوند به ما عطا کرده است راضی باشیم و داشته های خود را ببینیم و شکرگزار آن ها بوده و چشم و حسرت به داشته های دیگران نداشته باشیم و دست از رقابت و رقابت جویی برداریم و زندگیمان را با حسرت خوردن تلخ و تلف نکنیم.

اگر کسی نعمتی را بخواهد باید تلاش کند و از خداوند بخواهد به او هم همانند دیگری این نعمت را بدهد خدا را چه دیدید شاید شما بعد از کشیدن سختی های راه کسب آن نعمت چیزی بیشتر نیز کسب کردید.

خداوند در سوره نسا آیه 32 (ترجمه الهی قمشه ای) می فرماید:

آرزو (و توقّع بیجا) در فضیلت و مزیّتی که خدا به آن بعضی را بر بعضی برتری داده مکنید؛ که هر یک از مرد و زن از آنچه اکتساب کنند بهره‌مند شوند. و هر چه می‌خواهید از فضل خدا درخواست کنید (نه از خلق) که خدا به همه چیز داناست.

رضای خدا، رضای خلق خدا

انسان در مراحلی از زندگی اش بین دو راهی ها یا چند راهی ها گیر می افتد. بین این که مردم اعم از خانواده و دوستان و همکاران و غریبه ترها را راضی نگه دارد یا کاری را بکند که خوشایند آن ها نیست اما خوشایند پروردگار است.

گاهی هم رضای خداوند در گرو رضای مردم است گاهی هم رضای خداوند در دوری از مردم است این مردم هستند که مشخص می کنند چگونه؟

این گونه که اگر مردم بنده های خداوند باشند رضای آن ها از من برای خداوند مهم است اما اگر همین مردم از خدا دور باشند در بر خلاف رفتار پسندیده نزد خدا رفتار کنند رضای خدا در مدارا با این افراد است نه نزدیکی و رضایت آن ها.

در ضمن شرکی وجود دارد که آن برتر دانستن رضای مردم به رضای خداست گویا رضای مردم از ارجحیت بیشتری از خداوند برای من نوعی بر خوردار است یا انجام دادن کاری برای ستایش شدن از طرف مردم نیز نوعی شرک است.

در هر صورت تشخیص درست و نادرست و تحلیل و بررسی موقعیت و تصمیم گیری بر عهده ی هر شخص است و این کار در مراحلی از زندگی بسیار پیچیده خواهد بود بنابراین لازم است در تصمیم گیری ها از خداوند یاری بجوییم تا به راه خطا نرویم.

توکل

این روزها حالمان خوب نیست و تنها راهی که داریم توکل است به خدای متعال.

توکل که هم خانواده اش کلمه وکیل است یک حالت است که در قلب به وجود می آید و قلبی درک می شود.

از پیامبر نقل قول شده است که پای شترت را ببیند و به خدا توکل کن 

حال می توان این گفته را این طور معنی کرد

کاری که از دستت بر می آید و عقل حکم می کند انجام بده و حوادث و اتفاقات و نگرانی را کنار بگذار و به این توکل کن خدایی هست که مراقب و مواظب من است و می داند چه بهتر است حتی اگر آنچه رخ می دهد در ظاهر ناگوار باشد خداوند به سمت خوبی مرا هدایت خواهد کرد.

هدایت کردن مثل جریان الکتریسیته در مدار یا هدایت آب در رودخانه یا فرمان وسائل نقلیه

توکل یعنی با اینکه من می ترسم اما از مشکلات فرار نمی کنم و با امید به هدایت خدا به درون آن ها می روم یا شیرجه می زنم و می دانم آنچه لازم است بدانم و بدان عمل کنم توسط خداوند به من با واسطه یا بی واسطه ابلاغ می شود.

توکل یعنی به جای اینکه بنشینم و با خود فکر حالا چه خواهد شد قلبم را قوی و قرص می کنم به امید اینکه آینده را خداوند می داند و هر چه رقم بزند به صلاح اکثر ماست.

توکل یعنی اگر گناهی کرده ام می دانم اگر پشیمان شوم و به سوی خداوند بازگردم او مرا قبول می کند و گناهانم را می بخشد و می پوشاند و جزای گناه جز برای بیداری من نیست تا رویه های اشتباه گذشته ام را اصلاح کنم.

امیدوارم توانسته باشم درکی که از توکل را در این کلمات برسانم.

ایضا می گویند آخرین حربه شیطان این است که امید به خداوند و امید به بخشش و رحمت او را از انسان می گیرد و او را ناامید از خداوند می کند.