بشد از من که سرگرم شوم در کار دیگر
نگذارم دل از تو ز پی دلدار دیگر
چه کنم دست و دلم نرود بر کاری
شده ای آرزویم و منم و آن جهان سرشار دیگر
ماهش
بدرد مرده کفن را به سر گور برآید
اگر آن مرده ما را ز بت من خبر آید
چه کند مرده و زنده چو از او یابد چیزی
که اگر کوه ببیند بجهد پیشتر آید
ز ملامت نگریزم که ملامت ز تو آید
که ز تلخی تو جان را همه طعم شکر آید
بخور آن را که رسیدت مهل از بهر ذخیره
که تو بر جوی روانی چو بخوردی دگر آید
بنگر صنعت خوبش بشنو وحی قلوبش
همگی نور نظر شو همه ذوق از نظر آید
مبر امید که عمرم بشد و یار نیامد
بگه آید وی و بیگه نه همه در سحر آید
تو مراقب شو و آگه گه و بیگاه که ناگه
مثل کحل عزیزی شه ما در بصر آید
چو در این چشم درآید شود این چشم چو دریا
چو به دریا نگرد از همه آبش گهر آید
نه چنان گوهر مرده که نداند گهر خود
همه گویا همه جویا همگی جانور آید
تو چه دانی تو چه دانی که چه کانی و چه جانی
که خدا داند و بیند هنری کز بشر آید
تو سخن گفتن بیلب هله خو کن چو ترازو
که نماند لب و دندان چو ز دنیا گذر آید
مولانا
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست
منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست
شب تار است و ره وادی ایمن در پیش
آتش طور کجا موعد دیدار کجاست
هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد
در خرابات بگویید که هشیار کجاست
آن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکتهها هست بسی محرم اسرار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجاییم و ملامت گر بیکار کجاست
بازپرسید ز گیسوی شکن در شکنش
کاین دل غمزده سرگشته گرفتار کجاست
عقل دیوانه شد آن سلسله مشکین کو
دل ز ما گوشه گرفت ابروی دلدار کجاست
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست
خودم تنها تنها دلم چو شام بی فردا دلم
چو کشتی بی ناخدا به سینه ی دریا دلم
تو ای خدای مهربان تو ای پناه بی کسان
به سنگ غم مشکن دلم چو شیشه ی مینا دلم
عزیز بی فردای من تو در این شب آرزوها
بزن بر من شراره ها بزن بر سر آتش دلم
از این روزگار در این گیر و دار من ماندم و دلم
از این چشم من از این گوش من از این زبان من
ببر نام غیر خودت را ای وای دلم ای وای دلم
در این دریا سرگردان و نالان با چشم های اشکان
به سوی تو بعیدست برسم ای وای دلم ای وای دلم
ماهش
بازم اشکای چشمام مثل آب روونه
آدم با چه امیدی تو این دنیا بمونه
دیگه با چه غروری بگم خیلی صبورم
مگه میشه تو گریه بگم مست غرورم؟
صدام کن که دوباره بشم عاشق عاشق
بیام با یه اشاره بیام با یه اشاره
گمونم که دوباره ظاهر میشی دوباره
بر دل من می تابی از آن دورها کرانه
عزیزم نگفته بودی که باید بشم بیچاره
بیچارگی برای تو زیباترین آثاره
تو ای پیدای پنهانم، تو ای آرزوی محالم
بتاب بر من بتاب برمن که بی تو بی حالم
امان از این زمونه از این شعرای عاشقونه
تو هستی و من نیستم بگو دیگه چی می خوای دیوونه؟
ماهش