باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

حوصله ها کم شده

نمی دونم چه اتفاقی افتاده اما حوصله ها کم شده و شتاب بیشتر شده، من خودم میرم رو یوتیوب سخنرانی ببینم ولی یه کم که طرف میاد توضیحات اضافه میده یا خارج موضوع میره می بندمش حوصله شو ندارم، تازه اونایی رو هم که گوش میدم همه ش منتظرم زودتر تموم بشه، هی ثانیه شمار رو نگاه می کنم با خودم میگم بدو بدو!؟

اینا رو گفتم که بهتون بگم من وبلاگ ها رو عضوم، هر نوشته ای بنویسید برام میاد منتها اگر کنجکاوم نکنه نمیام بخونمش یا اگر بی خودی طولانی باشه و خودمم سعی می کنم کوتاه بگم و توضیحات اضافه ندم!

می دونم این شرایط بی حوصلگی و شتاب خیلی بده اما دست خودم نیست مغزم خودش می خواد حالا چی شده که این طور شده فکر کنم تاثیرات شبکه های اجتماعی به خصوص اینستاگرام هست با اینکه خیلی کم اونجا رو سر می زنم اما تاثیرش رو گذاشته باید برم تو طبیعت!

تنبلی و کسالت و گناه

من چندیست خیلی احساس بی حوصلگی و کسالت دارم چه در امورات زندگی چه در امورات عبادی!

هر چی صبر کردم یه اتفاقی بیفته و حال من رو دگرگون کنه نشد که نشد نمی دونم چه گناهی کردم که این طور شدم!؟

گاهی انرژی بهم بر می گرده اما وقتی هم بر می گرده ذوق و شوقی نیست، انگار خوردن و خوابیدن خیلی بهم ساخته!؟

نمی دونم چه کار کنم؟! دلم می خواد به زندگی برگردم اما به دلخوشی چی؟۱

دلایل خوب برای احساس های بد

دلایل خوب برای احساس های بد، نام یک کتاب روانشناسی است که امروز با آن آشنا شدم، منظورش این است که شاید ما در ناخودآگاه خود دلایل خوبی برای اضطراب، افسردگی، پرخوری، بی حوصلگی و ... داریم!

نسخه ی الکترونیک کتاب را گیر آوردم اما فکر نمی کنم بخوانمش چون که آنچه باید می گرفتم را از روی جلدش گرفتم!

واقعا همین طور است من برای مواجه نشدن با حقیقت احساس های منفی دارم چون نمی خواهم زیر بار حقیقت بروم و بار زندگیم را به دوش بکشم و با مشکلات دست و پنجه نرم کنم، ازشان فرار می کنم و حاصلش این احساسات منفی هست، باید شجاعت لازم در روبرو شدن با سختی ها را پیدا کنم و نترسم از آن چیزهایی که یک عمر ما را با آن ها ترسانده اند!

بی حوصلگی و ناراحتی

بعضی اوقات که بی حوصله هستیم دلیلش اینست که ناراحت هستیم یا خسته ایم یا حتی تنها هستیم، در این شرایط لازم است سریع اقدام کنیم و حال خودمان را عوض کنیم.

در اینجا اگر در  شبکه های اجتماعی صفحات و کانال های حال خوب کن مثل طبیعتگردی، مراقبه، شعر و آهنگ داریم می توانیم سراغ آن ها برویم وگرنه اصلا نباید سمت شبکه های اجتماعی رفت چون وقتی می بینی تمام دوستانت عکس و فیلم از لحظات خوبشان گذاشتند بیشتر ناراحتی ما تشدید می شود، پس چه باید کرد؟

یک آهنگ ملایم بگذارید، کمی اشعار شاعر محبوبتان را ورق بزنید، آب بنوشید، نفس عمیق بکشید، نفس شکمی بکشید، نماز بخوانید، ذکر بگویید، دوش بگیرید، به طبیعت بروید، نقاشی کنید، خودتان را در آغوش بگیرید و ببوسید و ...

گاهی برعکس است اگر کاری کنید که ضربان قلبتان بالا برود و عرق کنید حالتان بهتر می شود، پس یک آهنگ شاد بگذارید و برقصید، تند بدوید، در جا پروانه بزنید، به بالشتتان مشت بزنید، بروید بیرون از سبزی فروشی و میوه فروشی خرید کنید، داد بزنید ( البته در بالشت ) و ...

بستگی دارد کودک درونتان چه بخواهد، بگردید و چیزهایی که حالتان را خوب می کند را پیدا کنید!

البته گاهی عمیق شدن در احساس درد و رنج و فکر کردن به خودتان و نوشتن افکارتان باعث پیدا شدن چیزهایی درونتان می شود، یعنی خودشناسی کردن و عمیق شدن اما همیشه نمی شود عمیق شد گاهی فقط لازم است با محرک بیرونی حال خودمان را خوب کنیم!

بی حوصلگی و ملال

بی حوصلگی می تواند دلایل متعددی داشته باشد از جمله یکی از این دلایل ملال است. ما اگر از کاری لذت نبریم و مجبور باشیم انجامش دهیم دچار بی حوصلگی و ملال می شویم!

امروز یک مطلب خواندم که میگفت این به دلیل ضعف اراده است!

ما در دنیایی بوده ایم که هر وقت حوصله یمان سر رفته یا حوصله ی یک کاری را نداشته ایم سراغ گوشی و اینترنت رفته ایم و البته آن هم حالمان را خوب کرده است اما کارهایمان مانده است، بعد دقیقه ی نود به کارهایمان پرداخته ایم و استرس و اضطراب زیادی هم گرفته ایم!

چرا کارهایمان را به تعویق می اندازیم و اهمال کاری می کنیم؟! چون که نمی خواهیم سختی بکشیم یا طعم درد و رنج کاری که مجبوریم انجام دهیم اما دوستش نداریم را بچشیم یا بدبینیم و می گوییم حالا تهش می خواهد چه شود!؟ آخرش به هیچ جایی نمی رسم!؟ به نوعی ترس از شکست داریم و به خاطر ترس از شکست اصلا اقدام نمی کنیم!؟

حال اگر یک آدمی را داشتیم که بهمان روحیه می داد و تشویقمان می کرد آن کارها را انجام می دادیم، درست است؟ 

پس بیاییم خودمان به خودمان روحیه بدهیم و خودمان، خودمان را تشویق کنیم، خنده دار نیست، به جای سرزنش کردن خود این بار کاری کنیم که دلمان خوش شود، دستی بر سر خود بکشیم و با مهربانی کودک درون خود را محبت نماییم، امتحانش مجانیست!