باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

قضاوت کردن من

بهتون گفتم از بچگی فکر می کردم بیشتر آدم ها بدند! امروز یه کم در گوگل گشتم و فهمیدم قضاوت کردن از بعد کودک انسان می آید و اتفاقا این چیزی که می گفت که وقتی استرس دارید کودکتون فعال میشه در من درسته و در مقاله گفت باید والدتون رو قوی تر کنید والا من از آخر نفهمیدم به چی میگن بالغ به چی میگن والد!؟ اینا رو دیدم برعکسم استفاده می کنند ولی خودم فهمیدم چی رو باید تقویت کنم و البته نباید خسته بشم و همه چی رو ول کنم و برگردم سر خونه ی اول و بچه بازی دربیارم!؟ این تمرین ها واسه ی تمام عمره، اصلا اومدیم به کره ی زمین که همین چیزها رو یاد بگیریم و در خودمون رشد بدیم!؟

لینک میگناhttps://www.migna.ir/news/41124/%D9%82%D8%B6%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D8%B9%D8%AC%D9%88%D9%84%D8%A7%D9%86%D9%87-%D8%AD%D8%A7%D8%B5%D9%84-%D9%81%D8%B9%D8%A7%D9%84-%D8%A8%D9%88%D8%AF%D9%86-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9-%D8%AF%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%AA%D8%A7%D9%86

لینک بیتوتهhttps://www.beytoote.com/psychology/khanevde-m/people4-judgment-judgment.html?m=1 


بعدنوشت: یه مقاله وب سایت دیگه پیدا کردم که والد و بالغ و کودک رو توضیح میده و من قبلا درست فهمیده بودم این خانمه در میگنا اشتباه می کرد و تازه اینجا میگه شخصیت والد قضاوتگر هست!؟

لینکhttps://www.leilaamirinasab.com/personality-structure/


بعدنوشت بعدی: فکر می کنم قضاوت عجولانه در شرایط استرس زا مال شخصیت کودکه و قضاوتی که دیگران رو محکوم و سرزنش می کنه مال شخصیت والد هست!

جبران گذشته

واقعا نمی دونم چه جوری میشه صدماتی که به دیگران زدم رو جبران کنم؟! البته در واقع این صدماتی که زدم صدماتی بود که دیگران دیگری در طول زندگیم بهم زده بودند و من نمی دونستم حال من به خاطر رفتار اون ها بد هست وگرنه شاید از خودشون انتقام می گرفتم نه اینکه سر دیگرانی که هیچ تقصیر ندارن خودم رو خالی کنم البته من فکر می کردم این دیگرانی که بهم نزدیک شدن آدم های بدی هستند و شاید اون آدم هایی که بهم قبلا صدمه زده بودند فکر می کردند من آدم بدی هستم شایدم چیزهای دیگری باعث شده بهم صدمه بزنند اما اون آدم هایی هم که من بهشون صدمه زدم کم نیاوردن و صدمه ی بیشتری بهم زدن برای همین میگم آدم های بدی بودند و انتقامشون رو گرفتند و دوستیشونم دروغ بود و حالا من چرا باید ناراحت باشم و خودم رو نبخشم؟! 

جبرانشم این میشه که از این به بعد هوش و حواسم رو جمع می کنم و نمی گذارم هر کسی بهم نزدیک بشه و به خاطر تنهایی خودم به کسی نزدیک نمیشم!؟

اصلا اصل موضوع اینه که من از وقتی یادم میاد احساس تنهایی داشتم و به خاطر پر کردن این خلاء به یک سری آدم ها پناه بردم که اتفاقا اون ها هم آدم های بدی بودند، در واقع آدم های بد هستند که از خلاء دیگران سو استفاده می کنند و من ناراحتم چرا به آدم هایی که می خواستند از من سو استفاده کنم بدی کردم!؟ خوب این خیلی طبیعیه من از خودم دفاع کردم فقط شاید رفتارم مناسب نبوده یا بیشتر از حد بوده و واقعا نمی دونم رفتار منصفانه رو باید چه جوری تشخیص داد!؟

بچه که بودم می گفتم رفتار آینه ای با آدما دارم هر کس هر کاری کرد عین همون رو باهاش انجام میدم این هنوز تو کله ی من هست و خیلی وقت ها ناخودآگاه انجامش میدم، بزرگ تر که شدم فهمیدم باید آدم ها رو بخشید و از اشتباهاتشون گذشت اگر قرار باشه همه مثل آینه عمل کنند دیگه سنگ رو سنگ بند نمیاد که البته الان دقیقا همین طوره و همه بسیار بی رحمانه با هم رفتار می کنند که البته باعث میشه دل خودشون سیاه بشه، مجازات از این بالاتر و بدتر نداریم!

البته من فکر کنم از خیلی ها بهتر عمل کردم چون من می خواستم مزه ی درد کارای آدما رو بهشون بچشونم همون بچه هم که بودم برای اینکه آدم ها بفهمند رفتارشون چقدر زشت و آزاردهنده ست باهاشون رفتار آیینه ای داشتم وگرنه من آدم آسیب رسوندن به کسی نیستم چون از بچگی خیلی آسیب دیدم و مزه شو چشیدم دوست ندارم دیگران چیزی که من تجربه کردم رو تجربه کنن و الانم که خیلی شرمنده ام به خاطر اینه که این اعتقادم رو خودم الکی الکی زیر پا گذاشتم!؟

خیلی فلسفه بافی کردم این حرفا جبران اون صدمات نمیشه و اینکه بخوام دیگران منو ببخشند هم به نظرم توقع بی جا هست من خودم اون آدم هایی که بهم آسیب زدن رو هنوز نتونستم کامل ببخشم چه توقعی دارم دیگران منو ببخشند!؟ چون واقعا این زخم ها جبران نمیشه و به جان آدم می مونه و آدم رو ضعیف می کنه!

میگن کار خیر کنی این کارات پاک میشه البته و البته همه چیز در دنیا در نهایتش خیره حتی شر ولی من فکر کنم خود خدا اگر بخواد شرها رو به خیر تبدیل می کنه وگرنه که الکی الکی انرژی منفی به مثبت تبدیل نمیشه!

خوب دیگه بسه حرف زدن فایده نداره باید کاری کرد و من الان هیچ ایده ای ندارم تا وقتی هم در قید خودم هستم و می خوام کاری کنم که اشتباه خودم رو پاک کنم هیچ اشتباهی پاک نمیشه چون به نیت خودخواهانه خودم دارم کاری انجام میدهم اون چیزی که واقعا خیره رو نمی بینم!؟

از خودم بدم میاد!

از خودم بدم میاد چون که کسی که دوستم داره رو باید ول کنم، از اینکه سر دو راهی گیر کردم و نمی دونم کدوم سمت برم!

از اینکه مثل بچه ها دروغ میگم، از اینکه نمی تونم مثل یه آدم بالغ و مستقل باشم!

راستش اینکه بگم از خودمم بدم میاد در این موضوعات دروغه بلکه شاید یه شرم دارم یه حسرت شاید گله از خودم دارم!؟

اصلا ولش کنید من آدم درستی نیستم خیلی پستم خیلی کارهای بد در طول زندگیم کردم و اون موقع فکر می کردم حق دارم! هنوزم تو موقعیت قرار می گیرم همون عادت ها رو انجام میدم و حق رو به خودم میدم!

حالا شاید بگید همه همین طورن آره همه همین طورن اما من از اول فکر می کردم با همه فرق دارم و خیلی ادعام میشد!؟ اه


بعدنوشت: نقص های شخصیتی دارم که خودم باورم نمیشه و اگه یکی بهم بگه بهم بر می خوره اما واقعیت من همینه! واقعا هیچی نیستم بیخود از بچگی فکر می کردم خیلی خاصم و خیلی خیلی های دیگه! :/ دلم می خواد گریه کنم! :/

صبر با مردم

امروز فهمیدم از صفات مومن این هست که با مردم با صبر و مدارا رفتار می کنه و اشتباهاتشون چشم پوشی می کنه!

متاسفانه در جوامع امروزی ما خودبین هستیم و از دیگران توقع داریم در حقمون اشتباهی نکنند اما در عوض خودمون اگر اشتباه کنیم توقع داریم دیگران ما را ببخشند!

روانشناسان غربی معتقدند اکثر مردم حتی خوب و بد رو درست تشخیص نمی دهند عرفای ما می گویند بیشتر مردم فقط تقلید می کنند یعنی نگاه می کنند پدر و مادرشان چه رفتاری داشتند یا فوقش معلمانشان همان را پی می گیرند!؟

من که خودم از اول بچگیم ادعام میشد خودم درستی و نادرستی رفتارم رو انتخاب می کنم حالا می بینم چقدر شبیه پدر و مادرم رفتار می کنم!؟

متاسفانه در جامعه ی ما سنت شده که اگر کسی خوبی در حق کسی می کنه اون کس باید ممنون اون شخص باشه در صورتیکه اتفاقا خوبی کردن و مهربونی کردن در چشم خیلی ها عادی هست خوبی ها رو حتی نمی بینیم اما با دیدن یک بدی بهمون برمی خوره!

تازه وقتی یکی بهمون خوبی می کنه هی بیشتر ازش می خوایم بدون اینکه فکر کنیم شاید اون طرف مشکلات خودش رو داره بعضیا که حتی فکر می کنن گاو گیر آوردن می خوان بدوشنش!؟

خیلی سخته در جامعه ای که هر کس به فکر نفع و سود خودش هست تو بخوای از این قالب بیرون بیای و به فکر روح و روان دیگران باشی و بخوای روحیه ی دیگران را بشناسی تا درست باهاشون رفتار کنی ولی من فکر کنم باید بزرگ بشم و دیگه از خودبینی جوانی دربیام و به دیگران امکان خطا کردن بدم و از دستشون خشمگین نشم!؟

نمیشه!

دیشب گفتم از عاشق شدن ناراحت نیستم اما یه اتفاقی افتاد عصبانیم کرد و تا همین الان دلچرکینم کرد!

آدم های این دوره و زمونه چرا این شکلی هستند؟! هر کار باهاشون می کنی بازم برات نقشه می کشن، می خوان بندازنت تو دام، تا فرصت گیرشون میاد بهت بدی می کنن و کلاه سرت می گذارند!؟

من خیلی راه ها رو امتحان کردم دوست شدم باهاشون آسیب زدن، سگ شدم باهاشون آسیب زدن، مهر ورزیدم بهشون آسیب زدن!؟ 

مشکلتون با من چیه؟! من که کاری به کسی ندارم تازه خوبی هم در حقتون می کنم!؟

تازه حالا که همه توهمی هم شدن بهت چیزایی می بندن که تو اصلا این جوری نیستی!؟ البته این مال الان نیست از بچگیم این طور بود!؟ خانواده ام توهمی بودن من بچه بودم فکر می کردم احمقن، بعد که خودم از این بیماری ها گرفتم و مطالعه کردم فهمیدم اونا هم از بچگیم مریض بودن!؟

من خودم انتخاب می کنم به کی خوبی کنم با کی ارتباط داشته باشم اگر ببینم قدر خوبیم رو نمی دونن دریغ می کنم و اون آدم رو می گذارم کنار چون حوصله ی دردسر ندارم، از آدم های سواستفاده گر هم خوشم نمیاد نمی دونم چرا به جای اینکه ممنونم باشند پرروگیری درمیارن!؟ آدما واقعا مشکل دارن!؟

این سال ها هم تحت تاثیر عرفان های مدرن بودم که بعد فهمیدم بیشترشون دروغه و همون عرفان مولوی از همه درست تره اما اون چیزی که خودت بخونی نه این هایی که به  اسم روشنفکر سخنرانی می کنن چیز زیادی هم حالیشون نیست بیشتر می خوان خودنمایی کنن و معرکه گیری کنن و یه پولی به جیب بزنن!

معرکه گیر فهمیدم زیاده، این خواننده ها، مجریا، بلاگرا، روشنفکرا، آخوندا و ... همه معرکه گیرن دوست دارن مردم رو دور خودشون جمع کنن نمایش بدن یه پولی گیرشون بیاد! این وسط حرف های خوبم می زنن اما خودشون از قیافه شون معلومه آدمای جالبی نیستن پیر که میشن بیشتر معلوم میشه رفتاراشون تو صورتشون منعکس میشه!

ولی زندگی دنیا این قدر ارزش نداره براش این کارها رو می کنید پاکی خودتون رو از دست میدین به جاش چی به دست میارید؟! هیچ چیز باارزش تر از پاکی بچگی نیست!

می دونم به من می خندین یا میگید برو بابا، دلاتون سنگ شده خودتون خبر ندارید ولی من برای خودتون میگم وگرنه برای من چه فرقی می کنه شما پاک باشید یا نباشید!؟

به خدا زندگی اون جور نیست که از اول به ما گفتن، دنیا یه جور دیگه کار می کنه، وقتی می فهمید که دیره!؟