باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

لذت یاد گرفتن

می گویند نسل جدید درس نمی خوانند چون بیشتر نسل قبلی ها که درس خوانده اند بیکارند یا یک کار غیرمرتبط با با رشته ی تحصیلیشان می کنند!

باید بگویم به نظر من مشکل از درس خواندن نیست مشکل از مدرک گرا بودن جامعه ی ایرانیست ما درس نمی خوانیم که باسواد شویم و فکر و عقلمان رشد کند درس می خوانیم که مدرک بگیریم و از هم عقب نیفتیم!

باید بگویم به نظر من درس خواندن و علم آموزی و یاد گرفتن یکی از خوشمزه ترین لذت هاست منتها علمی که دوست داری نه هر کتابی و هر علمی که حوصله ات را سر می برد و سر از آن در نمی آوری!

من که هنوز دوست دارم یاد بگیرم هر روز چیز تازه یاد می گیرم از همین وب، ما که درس خواندیم سرخورده شدیم اگر درس نخوانی چه به روزت خواهد آمد وقتی می بینی دیگران درس خوانند و به تو فخر می فروشند و از تو آگاه ترند بیشتر پیش خودت سرافکنده خواهی شد مطمئن باشید سنتان که بالاتر برود متوجه خواهید شد!

در آخر هم باید بگویم آدم برای دل خودش درس می خواند کنجکاویش را ارضا می کند و برای اینکه بفهمد درکش بالا برود چراغی در ذهنش روشن شود که راهنمای زندگیش باشد و به خود متکی باشد! 

بعدنوشت: شاید بعضی ها کار فکری دوست نداشته باشند اهل هنر یا فن باشند و کارهای دستی دوست داشته باشند یاد گرفتن آن کارها و انجام دادن پروژه های گوناگون هم لذت خاصی دارد من که در این زمینه هم استعداد دارم و طعمش را چشیده ام!

ایاز

دیروز یک کلیپ دیدم داستان ایاز و سلطان محمود رو می گفت که ایاز لباس قدیم و چوبدستیش رو یه جا گذاشته بوده هر روز تنش می کرده توی آینه نگاه می کرده تا یادش باشه از کجا به کجا رسیده، میگفت مسئولین ما هم باید این کار رو بکنن!

اما دوره ی این داستان ها و نصیحت ها گذشته، الان عصر قانون و علم هست، علم به ما میگه چگونه جامعه رو بسازیم و قانون جلوی خطای آدم ها رو باید بگیره اگر نمی گیره پس اشکال داره، هیچ جای دنیا نمیان طرف رو به وجدان خودش بسپارند بلکه بهش نظارت می کنند منتها ما همه چیمون یا علی مددی هست!

تازه تو تاریخ سلطان محمود خیلی حاکم خوبی نبوده با منطق الان ما خیلی خون ریز بوده!

تازه تو مثنوی معنوی مولانا چند جا داستان های ایاز و سلطان محمود رو میگه، ایاز و سلطان محمود عاشق هم بودن حالا چطور میشه یه شاه عاشق غلامش بشه و غلامم این طور ذوب در شاه باشه خدا داند! 

اما دیگه امروز و آدم های نسل های جدید نمی تونن این طوری باشند، دنیای سنت داره میمیره البته از چیزای خوبش میشه استفاده کرد اما دنیا تغییر کرده و تربیت ها تغییر کرده آدم ها جور دیگه ای به زندگی نگاه می کنند الان خود من هی می خوام به این نصایح عمل کنم اما تمیشه با طبع من نمی خونه هر کس باید نسبت به طبع و روح و روانش روش زندگی خودش رو بسازه و پیدا کنه، تقلید کردن از گذشتگان یا غربی ها و دیگر فرهنگ ها جواب نمیده این همه سال انجام دادیم نشد دیگه!

واقعیت دنیا

الان بی بی سی فارسی داشت بوفالوها رو در قطب شمال نشون می داد اول بهار بود و چند تا بچه بوفالو تازه چند ساعت بود دنیا اومده بودند، یه خرس گریزلی اومد حمله کرد و یه بچه رو گرفت و خورد! عمر بچه بوفالو فقط چند ساعت بود!؟

واقعیتش رو بخواید واقعیت دنیا همینه، باید قوی باشی، دنیا جای ضعیف ها نیست و اینکه ماها خیلی هامون به خاطر پیشرفت بهداشت و پزشکی و فناوری به این سن رسیدیم وگرنه زودتر می مردیم، خود من در دوران جنینی می مردم اگه زنده ام به خاطر علمه و درد و رنج کشیدن جز جدانشدنی زندگی هست حتی برای حیوونا و گیاهان هم همین طوره!

حالا یه چیزی یه کلیپ وایرال شده از صحبت های آقای خیابانی و آقای خداداد عزیزی، آقای خیابانی میگن که کسی بهتون بدی کرد ازش بگذرید و بهش محبت کنید تا اصلاح بشه و آقای عزیزی میگن این حرفا مال قدیمه یکی اگر زد تو گوشت تو هم بزن تو گوشش وگرنه تو گوش بابات و داداشت هم می زنه!

خوب من با خودم فکر کردم دیدم من همیشه کسی بهم بدی کرده بهش خوبی کردم بعضی ها فهمیدن و رفتارشون رو تغییر دادن اما بیشتریا بیشتر بدی کردن تا وقتی که جلوشون دراومدم واقعیت اینه اکثر افراد شعور ندارن روی خوش بهشون نشون بدی سو استفاده می کنن ولی به قول معروف به خاطر چهارتا بی نماز در مسجد رو که نمی بندند حالا چهارتا نه صدتا!

به هر حال وقتی به یه عملی اعتقاد داری و گفته شده پسندیده است بهش عمل می کنی طرفتم خداست نه خلق خدا، خلق خدا از خدا هم ناراضین اصلا میگن خدا وجود نداره، خوب اگر قرار باشه همه ش رفتارت رو با دیگران تنظیم کنی خودت رو از دست میدی دیگه نمی دونی کی هستی و میشی بازیچه ی دست دیگران، فکر کنم من چون درون گرایم این طور فکر می کنم، اینم نظر شخصی من بود!


بعدنوشت: این رو هم می دونم صداقت به خرج دادن و گفتن درونیات آدم کار درستی نیست چون بیشتر آدما اون قدر کوچک و حقیرن که از صداقتت بر ضد خودت استفاده می کنند ولی من فعلا به خدا اعتماد کردم و این ریسک رو کردم تا ببینم چی میشه!

دفاع از دین

امروز داشتم صحیفه سجادیه می خوندم، داشت خدا رو ستایش می کرد، می گفت من در صلب پدرم بودم، بعد رفتم در رحم مادرم رشد کردم، پاره گوشت شدم و ...! خوب این اعتقادات رو ما می دونیم در علم این جور نیست، آدم وقتی این چیزها رو در کتاب های دینی می بینه با خودش میگه از کجا معلوم بقیه حرفاشون و اعتقاداتشون همین جور نباشه؟!

برای همین من از نوجوانی تصمیم گرفتم اصرار روی درستی اعتقادات دینی نداشته باشم با کسی هم بحث نمی کنم، از کجا بدونم کدوم درسته؟! آدم در طول زندگی هر چی رشد و بلوغ پیدا کنه یه حقایقی براش مسجل میشه، لازم نیست از اول ایمان صد در صدی داشته باشی، احتمالش هست درست باشه احتمالش هست نادرست باشه، میریم جلو تا خدا خودش حقیقت رو نشونمون بده، شاید بعضیا بترسن، خیلی ها دوست ندارن این طور باشند دیگه اونا اگر می خوان خودشون رو گول بزنن خودشون می دونند ولی ما در دنیایی زندگی می کنیم هیچی قطعی نیست، صد سال بود میگفتن جهان با انفجار بزرگ به وجود آمده حالا داره رد میشه، یا همین ژنتیک و رشد و تولد انسان هر روز یه چیز جدید کشف میشه، اون وقت کسی نیست بگه شما از شگفتی عالم متحیر نمیشید چسبیدید به یک سری اعتقادات قدیمی!؟

یا مثلا خیلی جالبه این شبکه ی کلمه، به زور می خواد ثابت کنه شیعه ها مشرکن، از اون ور شیعه ها بهش پیام میدن می خوان ثابت کنن اینا مقرضن و گمراه!؟ مسلمان با مسلمان در میفته همو مسخره می کنن و تهمت به هم می زنن برای هم قرآن می خونن بعد میگن جل الخالق انگار این کتاب الان نازل شده ! بابا شما دارید 1400 سال در جا می زنید هنوز گیر همون چند تا آیه اید!؟  هیچ نوآوری نکردید، هر کسی هم یه حرف نو زد سرش رو کردید زیر آب! دنیا کجا رفته مسلمونا هنوز در حال زد و خورد با هم هستند! روزگار دین ها تموم شده روزگاری که بشر این قدر بالغ و آگاه نبود تموم شده البته هنوزم در حال جنگه، خاورمیانه هنوز گرفتار جنگ مذاهب و ادیانه البته الان دیگه دین ها و مذاهب دستاویز عوام فریبی هستند بازیچه ی سیاست و قدرت شدند و خیلی ها هم گول می خورند بعضی ها طرفدار تیم فوتبالن بعضیا هم طرفدار یه دین هر دو همان قدر کودکانه فکر می کنند!

خدا رو شکر ما که چندان گول نخوردیم، خدا حافظ باشه، خدا خودش راه و چاه رو نشون میده ولی کیه که حواسش باشه!؟

حقیقت بندگی

شیخ بهایی از امام صادق نقل می کند که اگر بخواهیم عالم شویم باید به حقیقت بندگی دست پیدا کنیم علم چیزی جز نوری که خدا به قلب انسان می تاباند نیست!

حقیقت بندگی هم سه چیز است:

اول اینکه چیزی که خداوند به بنده عنایت کرده است بنده برای خود نداند، زیرا بنده مالک چیزی نیست، بندگان مال ها را برای خداوند می دانند و به فرمان خداوند استفاده می کنند.

دوم اینکه بنده تدبیر کار خود نکند.

سوم اینکه به آنچه خداوند فرمان داده است مشغول شود و از آنچه پروردگار مانع شده است دوری کند.

اگر بنده آنچه پروردگار عنایت کرده است را از آن خود نداند، بخشش آن در راه پروردگار سهل می گردد و وقتی بنده کار خود را به خداوند واگذارد سختی های دنیا بر وی سهل می شود و اگر بنده آنچه خداوند فرمان داده پرداخت کند و از نهی شده ها مانع شود، در این صورت در دنیا خودنمایی و فخر فروشی نمی کند و اگر خداوند بنده ای را با این سه مورد گرانقدر گرداند، دنیا، شیطان و مردم برای وی حقیر می شوند و دنیا را برای فزونی و فخر نمی خواهد و بزرگی و شرفی که نزد مردم است، نمی خواهد و روزهای عمر خود را تباه نمی سازد و این پرهیزکاریست.


پی نوشت: من فکر می کنم سپردن تدبیر کارها به خدا همان چیزیست که در عرفان به آن قدری بودن می گویند!