باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

به خودمان نمی توانیم دروغ بگوییم!؟

همه ی ما در زندگی مرتکب خطا و گناه شده ایم، این خطا و گناه در وهله ی اول روح و روان و جسم خودمان را تحت تاثیر قرار می دهد!

وقتی خطا یا گناهی می کنیم اول پیش خودمان زیر سوال می رویم و شرمنده ی خودمان می شوییم چون نتوانسته ایم به نفس خود حرمت داده و سیاهش کرده ایم!

این زرنگی نیست که بتوانیم از بقیه با هر روشی جلو بزنیم بلکه این خفت است، چطور می توانیم در آینه به عمق چشم خود نگاه کنیم و یاد نیاریم چه کارهای خطایی کرده ایم و به وجدان خودمان دروغ بگوییم؟!

گاهی فکر می کنیم طرف مقابل آدم بدیست پس می توانیم هر طور با او رفتار کنیم اما غافلیم که رفتار ما روی خودمان اثر می گذارد و بعد دچار کارمای اعمال خود می شویم!

در ثانی اگر بخواهیم رشد کنیم و به کمال نفس خود برسیم این در حالی ممکن است که ما نیات و افکار و گفتار و کردار نیک داشته باشیم!

نیکی کردن و اخلاقی زیستن احترام به خودمان است، اگر خودمان را دوست بداریم سعی در حرمت نهادن به نفس خود می کنیم و در آینده هم از عملکرد خود خشنود هستیم و به خود افتخار می کنیم و ارتعاشمان را نیز بالا می بریم!

این گناه یا آن گناه

عکسهایی پخش شده است از خانم سفیر سوئیس که رفتند به حرم حضرت معصومه و با حجاب هم هستند، جالب تر این است که خانم را چادر سیاه بر سرش کردند و آقای همراه ایشان با کت و شلوار و کروات بدون مشکل وارد حرم شده است!؟

قبلا به ما می گفتند اهل کتاب چون گوشت خوک می خورند و شراب می نوشند و طهارت نمی کنند نجس هستند حتی نمی توانند وارد مسجد شوند چه برسد به حرم!؟ فتوای جدید داده شده است!؟

چرا فقط مشکل پوشش زن هاست!؟ مردها هر طور باشند اشکال ندارد!؟ اگر یک بازیگری برهنه شود جرم نابخشودنی کرده است اما شما هر بلایی سر بقیه بیاورید و هر دزدی و کلاهبرداری بکنید پاک هستید!؟

به نظر من می آید که بعضی ها، بعضی گناهان را برای این بزرگ می کنند چون گناهان خودشان کوچک شود و چه پیش وجدان خودشان چه پیش بقیه پاک به نظر بیایند!؟

حالا به من بگویید دیوانه ی واقعی کیست!؟ البته شما که خودتان را عقل کل و حق به جانب می دانید عمرا قبول کنید دیوانه اید!؟ اما از نظر من یکی که دیوانه اید و دیوانه بودنتان ثابت شده است!؟

این نوشته را در کمال بی ادبی و تندروی نوشتم که دلم خنک شود اگر به حضرات بر خورد چه خوب!؟ بگذار یک دفعه هم به شما بر بخورد!؟

من جدید، برگشتم!

دیروز و امروز خیلی فکر کردم من تو تختم فکر می کنم شاید هم وسط فکر کردن خوابم ببرد اما باز بیدار می شوم و فکر می کنم!

دیگر عذاب وجدان آنچنانی برای اوضاع جامعه ندارم دیگر با خودم فکر نمی کنم من باید یک کاری انجام دهم! دنیا صاحب دارد خودش به موقع همه چیز را مرتب می کند الان زمان بی نظمیست!

پدرم دیروز کلی سرزنشم کرد بابت اینکه گوشه اتاقم هستم و همه ش خوابم! می گوید من قضاوت نمی کنم و توقع ندارم اما کلی قضاوتم کرد و توقعات بی پایه اش را بهم گفت من هم برای اولین بار در کمال خونسردی جوابش را کامل دادم اما سر حرفش ایستاد!

من می دانم مادرم پشت سر من می رود حرف می زند و خرابم می کند و آبرویم را می برد اما دیگر مهم نیست آن ها شصت سال را گذشته اند دیگر تغییر نمی کنند من امروز پذیرفتماشان، با همین اخلاق هایشان و البته دیگر تصمیم گرفتم برای خوشایند خودم زندگی کنم من هم اهمیتی به ناراحت بودن آن ها از خودم نمی دهم! آن ها هم من را همین طوری بپذیرند!؟

از دیشب افتادم روی یک سری آهنگ های شادمهر دیگر موسیقی سنتی بهم فاز نمی دهد خوشحالم فکر می کنم حالم بهتر است حداقل امروز بهتر است شاید تازه خودم را پیدا کردم خانم رضوان به من گفت خودت را مقصر ندان و از خودت دفاع کن من هم برای اولین بار دیروز این کار را کردم الان حسم بهتر است کلا متفاوت شده ام! دیگر می دانم آدم ها چقدر بی انصاف هستند  تقصیرات و گناه های خودشان را به گردن دیگران می اندازند و من باید خیلی محکم تر باشم و از خودم دفاع کنم هیچ کس به کسی که خودش را پایمال می کند احترام نمی گذارد و پایمالش می کند حتی پدر و مادرت!

تصمیم جدید من

من تصمیم گرفتم از این به بعد یک جور دیگر باشم!

همیشه می خواستم خوب باشم و مواظب بودم کوچک ترین کار خطایی نکنم یا حرفی نزنم کسی برنجد!

اما حالا می خواهم راستش را بگویم حتی به قیمت این که کسی برنجد!

اصلا می خواهم گناه کنم، خطا کنم، دیگر بس است!

الان دیگر مطمئنم رشد معنوی انسان به این چیزها نیست!

تازه من از خدا می ترسیدم که گناه نمی کردم اما دیگر نمی ترسم می خواهم جلویش بایستم!

این همه سال از خشونت اجتناب کردم فقط خودم را افسرده کردم!

آدم هایی که دیگران را آزار می دهند زنده و سلامت راست راست راه می روند و من باید گوشه ی خانه مریض باشم!

دیگر احتیاط نمی کنم، آسه نمی روم آسه نمی آیم!

من با وجود بعضی چیزها که گناه بوده است و من دانسته و ندانسته انجام داده ام تا اینجا آمده ام اگر قهر خدا بود نمی گذاشت!

می خواهم ثابت کنم که گناه برای این گناه است که به خودت ظلم می کنی و ضرر می رسانی وگرنه گناهی وجود ندارد!

البته این را بگویم قرار نیست دیوانه شوم و هر کاری بکنم! حسابش را کرده ام می دانم چه می کنم! بی ادب می شوم!

یک دفعه حالی شدم!

امشب!

شب یک روز عجیب!

یک دفعه یک حالی شدم!؟

من حاضرم جانم را فدایت کنم!؟

من حاضرم هر چه دارم در پایت ریزم!؟

من حاضرم هر گناهی که تو بگویی انجام دهم!؟

نه برای اینکه به وصالت برسم!؟

برای اینکه تو بت منی!؟

حتی اگر بدترین آدم روی زمین باشی!؟

حتی اگر منافق باشی؟!

حتی اگر همدست دشمنان من باشی!؟

حتی اگر دام باشی!؟

می خواهمت!؟

برای لحظه!؟

فدایت می شوم!؟

خون من بریز!؟