باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

من جدید، برگشتم!

دیروز و امروز خیلی فکر کردم من تو تختم فکر می کنم شاید هم وسط فکر کردن خوابم ببرد اما باز بیدار می شوم و فکر می کنم!

دیگر عذاب وجدان آنچنانی برای اوضاع جامعه ندارم دیگر با خودم فکر نمی کنم من باید یک کاری انجام دهم! دنیا صاحب دارد خودش به موقع همه چیز را مرتب می کند الان زمان بی نظمیست!

پدرم دیروز کلی سرزنشم کرد بابت اینکه گوشه اتاقم هستم و همه ش خوابم! می گوید من قضاوت نمی کنم و توقع ندارم اما کلی قضاوتم کرد و توقعات بی پایه اش را بهم گفت من هم برای اولین بار در کمال خونسردی جوابش را کامل دادم اما سر حرفش ایستاد!

من می دانم مادرم پشت سر من می رود حرف می زند و خرابم می کند و آبرویم را می برد اما دیگر مهم نیست آن ها شصت سال را گذشته اند دیگر تغییر نمی کنند من امروز پذیرفتماشان، با همین اخلاق هایشان و البته دیگر تصمیم گرفتم برای خوشایند خودم زندگی کنم من هم اهمیتی به ناراحت بودن آن ها از خودم نمی دهم! آن ها هم من را همین طوری بپذیرند!؟

از دیشب افتادم روی یک سری آهنگ های شادمهر دیگر موسیقی سنتی بهم فاز نمی دهد خوشحالم فکر می کنم حالم بهتر است حداقل امروز بهتر است شاید تازه خودم را پیدا کردم خانم رضوان به من گفت خودت را مقصر ندان و از خودت دفاع کن من هم برای اولین بار دیروز این کار را کردم الان حسم بهتر است کلا متفاوت شده ام! دیگر می دانم آدم ها چقدر بی انصاف هستند  تقصیرات و گناه های خودشان را به گردن دیگران می اندازند و من باید خیلی محکم تر باشم و از خودم دفاع کنم هیچ کس به کسی که خودش را پایمال می کند احترام نمی گذارد و پایمالش می کند حتی پدر و مادرت!

تصمیم جدید من

من تصمیم گرفتم از این به بعد یک جور دیگر باشم!

همیشه می خواستم خوب باشم و مواظب بودم کوچک ترین کار خطایی نکنم یا حرفی نزنم کسی برنجد!

اما حالا می خواهم راستش را بگویم حتی به قیمت این که کسی برنجد!

اصلا می خواهم گناه کنم، خطا کنم، دیگر بس است!

الان دیگر مطمئنم رشد معنوی انسان به این چیزها نیست!

تازه من از خدا می ترسیدم که گناه نمی کردم اما دیگر نمی ترسم می خواهم جلویش بایستم!

این همه سال از خشونت اجتناب کردم فقط خودم را افسرده کردم!

آدم هایی که دیگران را آزار می دهند زنده و سلامت راست راست راه می روند و من باید گوشه ی خانه مریض باشم!

دیگر احتیاط نمی کنم، آسه نمی روم آسه نمی آیم!

من با وجود بعضی چیزها که گناه بوده است و من دانسته و ندانسته انجام داده ام تا اینجا آمده ام اگر قهر خدا بود نمی گذاشت!

می خواهم ثابت کنم که گناه برای این گناه است که به خودت ظلم می کنی و ضرر می رسانی وگرنه گناهی وجود ندارد!

البته این را بگویم قرار نیست دیوانه شوم و هر کاری بکنم! حسابش را کرده ام می دانم چه می کنم! بی ادب می شوم!

یک دفعه حالی شدم!

امشب!

شب یک روز عجیب!

یک دفعه یک حالی شدم!؟

من حاضرم جانم را فدایت کنم!؟

من حاضرم هر چه دارم در پایت ریزم!؟

من حاضرم هر گناهی که تو بگویی انجام دهم!؟

نه برای اینکه به وصالت برسم!؟

برای اینکه تو بت منی!؟

حتی اگر بدترین آدم روی زمین باشی!؟

حتی اگر منافق باشی؟!

حتی اگر همدست دشمنان من باشی!؟

حتی اگر دام باشی!؟

می خواهمت!؟

برای لحظه!؟

فدایت می شوم!؟

خون من بریز!؟

توکل

این روزها حالمان خوب نیست و تنها راهی که داریم توکل است به خدای متعال.

توکل که هم خانواده اش کلمه وکیل است یک حالت است که در قلب به وجود می آید و قلبی درک می شود.

از پیامبر نقل قول شده است که پای شترت را ببیند و به خدا توکل کن 

حال می توان این گفته را این طور معنی کرد

کاری که از دستت بر می آید و عقل حکم می کند انجام بده و حوادث و اتفاقات و نگرانی را کنار بگذار و به این توکل کن خدایی هست که مراقب و مواظب من است و می داند چه بهتر است حتی اگر آنچه رخ می دهد در ظاهر ناگوار باشد خداوند به سمت خوبی مرا هدایت خواهد کرد.

هدایت کردن مثل جریان الکتریسیته در مدار یا هدایت آب در رودخانه یا فرمان وسائل نقلیه

توکل یعنی با اینکه من می ترسم اما از مشکلات فرار نمی کنم و با امید به هدایت خدا به درون آن ها می روم یا شیرجه می زنم و می دانم آنچه لازم است بدانم و بدان عمل کنم توسط خداوند به من با واسطه یا بی واسطه ابلاغ می شود.

توکل یعنی به جای اینکه بنشینم و با خود فکر حالا چه خواهد شد قلبم را قوی و قرص می کنم به امید اینکه آینده را خداوند می داند و هر چه رقم بزند به صلاح اکثر ماست.

توکل یعنی اگر گناهی کرده ام می دانم اگر پشیمان شوم و به سوی خداوند بازگردم او مرا قبول می کند و گناهانم را می بخشد و می پوشاند و جزای گناه جز برای بیداری من نیست تا رویه های اشتباه گذشته ام را اصلاح کنم.

امیدوارم توانسته باشم درکی که از توکل را در این کلمات برسانم.

ایضا می گویند آخرین حربه شیطان این است که امید به خداوند و امید به بخشش و رحمت او را از انسان می گیرد و او را ناامید از خداوند می کند.