متاسفانه بعضی ها فکر می کنند وقتی میان به یکی ابراز علاقه می کنند اون طرف حتما باید قبول کنه و اگر این کار رو نکنه بهش میگن ظالم و این حرفا!
اولا کدام عاشقی می تونه به معشوقش بگه ظالم؟!
دوما اون که فایده نداره یه نفر رو تحت فشار بزاری بهت بله بگه! این اسمش عاشقی نیست اسمش زوره!؟
سوما وقتی من به کس دیگه ای متعهد هستم نمی تونم به اون فرد خیانت کنم و با شما هم بله!؟ اصلا به چنین کسی چطور می تونید اعتماد کنید؟!
آدم فکر می کنه که سرنوشتشون چی میشه من بهشون پشت کنم و بی مهری کنم!؟ اما بعد با خودت میگی طرف که بچه نیست باید این قدر بزرگ باشه که اومده تو بازی عاشقی!؟
بعدم من مسئول زندگی بقیه نیستم، این قدر عذاب وجدان به من تزریق نکنید همین کارتون هم نشون میده عاشق نیستید می خواید به زور به خواستتون برسید!؟
خلاصه که دست از سر من بردارید برید پی زندگیتون! آخرش برای خودتون بد میشه با احساسات یکی بازی می کنید!؟
شما که ازدواج کردید آیا چشماتون روی واقعیت های زندگی باز شده؟
من فکر می کنم من هنوز دنیا رو کودکانه می بینم و البته تو خانواده بسته ای هم بودم خیلی مراوده با افراد مختلف نداشتم!
چند سال اخیر سعی کردم معاشرت هام رو بیشتر کنم، خوب بود نمیگم خوب نبود اما کافی نبود!
دوست داشتم دایره ی دوستام زیاد بود اما از طرفی زیاد حوصله ی آدما رو ندارم، تنهایی رو از یه لحاظ هایی ترجیح میدم اما تو تنهایی آدم رشد نمی کنه!
دیگه واقعا از کتاب خوندن خسته شدم اما کار دیگه ای ندارم سر کارم نمی تونم برم!
واقعا نمی دونم چرا هر وقت عاشق میشم این قدر بی قرار میشم می خوام زودتر بهش نزدیک بشم اصلا این مقدمات اولیه رو دوست ندارم و ترجیح میدم تمومش کنم تا وایسم این مراحل اولیه بگذره، برای همین هر دفعه دیدم طرفم داره بازی درمیاره من تمومش کردم حوصله ندارم از همین اول شروع کرده به سیاست بازی، من با آدم باسیاست نمی تونم کنار بیام، یه نفر بی شیله پیله می خوام که رفیق باشه که مثل آینه صاف باشه!
حالا امروزم بی قرار شدم آخه چرا باید این قدر هجران بکشم زود بهم برسیم دیگه!؟ بابا قدرش رو می دونم!؟ معما شده!؟
ای آنکه بی قرارم کردی
بگذار خانه خرابت باشم
بگذار خراب شوم و تو آبادم کنی
ای زندگی تن و توانم همه تو
جانی و دلی و ای دل و جانم همه تو
روزگار هجران ما می گذرد
آن روز که بیایی چه خوش می گذرد
بی تاب توام، ای همه ی زندگیم
بی هوش توام، ای همه ی تابندگیم
در هجر تو من پاک شوم
آری پاک از همه آلودگیم
شوق منی تو، شور منی تو
ای زندگیم، ای همه پایندگیم
رحمی کن بر این دل زخمی
بیا بیا از خود به من ده سهمی
ای یار من، ای یار من، ای یار غمخوار من
ای همدم و همراز من، ای مونس گفتار من
تو همدردی و همجانی، تو یار این بی یاری
تنها مگذارم دیگر، ای آنکه با من می تابی
ماهش