تازگی چشمام باز شده، تازه فهمیدم من تو حال خودم بودم و ناغافل آدم ها چه بلاها سرم آوردند، حتی پدر و مادرم!
دیگه به هیچ آدمی نزدیک نمیشم، اصلا مهم نیست کی باشه، نه ذوست میشم نه ازدواج می کنم، به خطرش نمی ارزه!
همین جوریش منو صد بار کشتن!؟
یه نکته فقط هست، دهه هشتادیا را می بینم، نمی دونم چرا دلم می خواد یه فس کتکشون بزنم، این در حالی هست که من هیچ وقت کتک نخوردم که کتک زدن بلد باشم، با خودم میگم شاید بقیه هم همین حس رو به من داشتند این قدر بلا سرم آوردند، بلاها همه روانی و انرزیکی بوده، ای کاش بهم می گفبن از چی من بدشون میاد تا تغییرش می دادم اما شاید مثل من که نمی تونم تو دهه هشتادیا تشخیص بدم این چیه که من ازش بدم میاد باشه، تنها چیزی که هست باهاشون دعوام میشه مثل خواهرم که می زنیم به تیپ و تاپ هم ولی من کاریش ندارم چون خواهرمه اما اگه بچه م بود وضع فرق می کرد ولی اگه بخواد پر رو بازی دربیاره دارم براش!
رفته بودم که برم اما برگشتم!
رفتم که سکوت کنم اما نمیشه!
بچه ها به نظرم این جنایته که یکی رو به خودت امیدوار کنی، یکی رو عاشق کنی و بعد بذاری بری!
مرد و زنم نداره!
ولی خوب آدم پر شکه!
عشق چیز عجیبیه!
می تونه فقط یه هیجان زودگذر باشه یا حتی یک آتش سوزان و بی قراری!
ولی از کجا بفهمی کدومه؟
بعد نوشت: بچه ها اگه یه آدم به نظرتون خیلی آشنا باشه اما بعد عوض بشه جوری که دیگه به نظرتون آشنا نباشه، تکلیف چیه؟ خوب وقتی احساس نزدیکی نیست و نمی کنی نمیشه که به زور با چسب دو نفر رو بهم چسبوند!؟
یه نکته: کلا انکار خودم تغییر کردم چون آدم های زیادی بودند که قبلا دوستشون داشتم و محوشون میشدم اما الان اصلا برام جذابیت ندارند و به نظرم خیلی سطحی هستند!
چقدر بد هرگز کسی را با تمام وجود دوست نداشته ام، همیشه خیال کردم عاشقم بلکه فقط احساساتی زودگذر و تغییراتی هورمونی بوده اند!
چقدر بد، چقدر مایوس کننده!؟
پس چرا ردشان بر جسم و ذهنم می ماند؟!
هنوز هم دل نکندم، فکر می کنم آن ها هم نکنند!؟
شاید از من بیزارند، شاید فکر انتقامند اما آن ها هم عاشق نبودند!
اگر عاشق بودند پایشان می ایستادم، یک زن دیگر چه می خواهد؟
مردها حاضرند دلقک بازی دربیاورند تا جلبت کنند اما نگاهشان از بالا به پایین و ابزاری به زن است، این خود نشان می دهد عاشق نیستند و خوب چه کسی چنین چیزی را دوست دارد؟ اگر با خودشان چنین کنند چه حسی پیدا می کنند؟!
مردها، زن ها را نمی شناسند نمی دانند روح یک زن چه می خواهد شاید هم از قصد دریغ می کنند اما به ضرر خودشان می شود چون زن ها همان طور با آن ها رفتار می کنند، آخرش همدیگر را از دست می دهند!
به خدا این چیزی که به جای عشق به ما گفتن عشقه، عشق نیست، تملک و خودخواهی هست!
عشق طرفش رو آزاد می گذاره، عشق بهت بال و پر میده، نه اینکه بکوبدت، خردت کنه، ریزت کنه، تحقیرت کنه، باهات بازی کنه!
عشق باعث رشده نه نابودی طرف!؟
بعدم حتما دیدید دو طرف بعد یه مدت از هم خسته میشند، از هم دلزده میشند، این خودش نشون میده که احساس بینشون عشق نبوده هوس بوده!
از همه ی اون هایی که تو سال ها از این حس ها به من داشتند خواهش می کنم من رو رها کنند، از فکر من بیان بیرون، این همه سال بهم نرسیدن بعدم نخواهند رسید!
خودمم سعی می کنم دلم رو نجات بدم از دست اون حس ها و هواها!؟ به خدا اگه بهم رسیده بودیم صد باره جدا شده بودیم!؟
بعد نوشت: من خسته ام، من فقط می خواستم زندگی کنم خوشبخت باشم ولی نشد، چرا با من دشمنی می کنید آخه!؟ چی کارتون کردم؟!
تکه کتاب:
عشق نوعی میلاد است. اگر «پس از عشق» همان انسانی باشیم که «پیش از عشق» بودیم، به این معناست که به قدر کافی دوست نداشتهایم. اگر کسی را دوست داشته باشی، با معناترین کاری که میتوانی به خاطر او انجام بدهی، تغییر کردن است! باید چندان تغییر کنی که تو از تو بودن به در آیی.
ملت عشق _ الیف شافاک
#تیکه_کتاب
اغلب به نام عشق می خواهیم دیگران را خرد و خمیر کنیم و به شکل دلخواه خود در آوریم اما این عشق نیست،
تملکی خودخواهانه است که به جای رهایی و آزادی، اسارت می آورد.
#از_دولت_عشق
#کاترین_پاندر
امروز رفتم پیاده روی!
خیلی حوصله نداشتم یه مسیر کوتاه رو رفتم!
هوا عجب گرم شده؟!
برگشتنی از سوپرمارکت خرید داشتیم!
خرید کردم!
خوشمزه جاتم گرفتم!
جاتون خالی خوردم!
**********
امروز بوستان سعدی رو بالاخره تموم کردم!
پایانش خیلی قشنگ بود!
واقعا سعدی استاد به فکر انداختن آدمه!؟
به جاش کتاب درس حافظ دکتر محمد استعلامی رو شروع کردم!
میگه تعصب نداشته باشید رو حافظ!
کتاب رو خیلی ساله دارم!
دو جلده ولی هیچ وقت از اول تا آخر نشستم بخونمش!
یه غزلی رو نمی فهمیدم رفتم تو کتاب نگاه کردم!
روزانه یک غزل بخونم با مقدمه هاش، یه یک سال و نیمی طول می کشه!
************
دیگه از چی بگم؟
از دردم که درمان نشد؟!
از مردم شهر؟!
باز زلزله شده دیشب!؟
من که خواب بودم متوجه نشدم!
جنگم داره بالا می گیره!
برگ های جدیدی از تاریخ داره نوشته میشه!