من هم مثل همه ی آدم ها دوست دارم دیگران از من تصویر خوب داشته باشند این دلیلش یک ترس است برای این که عیب و ایرادها و گذشته ام را پنهان کنم کارهایی کرده ام.
در وبلاگ نویسی ام شاید به خاطر بدبینی که دارم که گمان بد در مورد آدم ها می کنم یا بی تجربگی و خامی اشتباهاتی کردم حتی شاید ظلم و بی انصافی در حق دیگران کردم که خودم خبر ندارم از نظر خودم درست عمل کردم اما بعد که نتایج را دیدم فهمیدم انگار یک جاهایی در محاسباتم اشتباه کردم.
همان طور که عنوان نوشته هایم را گذاشته ام سیاه مشق، چه در این وبلاگ چه در وبلاگ قبلی، چند سال اخیر برای من سیاه مشق بود خیلی چیزها یاد گرفتم اما در هدفی که داشتم شواهد نشان می دهد شکست خوردم. شاید یک دلیلش این بود که از راه های اشتباه وارد عمل شدم آن هم از خامی و عجله بود، درست است دم از عقلانیت می زنم اما خودم کارهای غیر عقلانی کردم.
از شما سپاسگزارم با اینکه این همه اشکالات من را میبینید هنوز من را دنبال می کنید اگر کمکی به شما کردم خوشحالم و اگر به اشتباه انداخته امتان شرمنده ام. خیر پیش.
من در تمام چند سال اخیر سعی کرده ام با وبلاگ نویسی کمک کنم به جامعه ام تا در مسیر بهتری قرار گیرد.
عده ای می گویند الان وقت این کار نیست مردم تحت فشار هستند حکومت به حرف کسی گوش نمی دهد.
جواب من اینست که بله دیگر ثابت شده است حکومت به حرف کسی گوش نمی دهد حتی قوانین خودش را اجرا نمی کند.
اما این را می دانم ما مردمی هستیم که وقتی همه چیزمان خوب است دچار کاهلی می شویم و اتفاقا در شرایط سخت و تحت فشار حواسمان جمع تر است و بیشتر فکر می کنیم بنابراین در این شرایط جامعه بیشتر به فکر تغییر خود خواهد بود.
حال اگر من در محاسباتم اشتباه کردم لطفا به من بگویید چون که من طی این چند سال دیدم که یک سری از موضوعاتی که مطرح کردم در جامعه جذب شد اما یک سری دیگر نه! فکر می کنم یک جایی یا اشتباه کرده ام یا اطلاع درستی از وضع جامعه نداشته ام!
وقتی در جام جهانی فوتبال ایران از انگلیس 6 به 2 باخت طرفداران حکومت گفتند ما دو تا گل به انگلیس زدیم، وقتی ایران از آمریکا 0 به 1 باخت گفتند ما فقط یک گل خوردیم، این می دانید مثل چی می ماند!؟
مثل این می ماند که من بیایم بروم به برای مثال به آقای حسن یزدانی بگویم بیا با من کشتی بگیر و او بخندد که نه بعد تحریکش کنم که اگر مردی بیا با من کشتی بگیر و او بالاخره عصبانی شود و بیاید با من مبارزه کند بعد من یک دقیقه مقاومت کنم اما بالاخره او را مرا ضربه فنی کند بعد من بروم به همه بگویم دیدید من یک دقیقه جلوی حسن یزدانی مقاومت کردم و ضربه نشدم این یعنی من خود دارم اعتراف می کنم حسن یزدانی از من سرتر است و من رقیبی برای او نیستم!؟
اینکه در در روان من نوعی چه می گذرد که چنین کاری می کنم و بعد چنین اعترافی می کنم را روانشناسان و روانپزشکان باید اعلام تحلیل کنند اما من اگر باشم خودم را این طور کوچک نمی کنم و برای بزرگ تر از خودم شاخ و شانه نمی کشم چون اعتراف به ضعیف تر بودن برایم این قدر سخت نیست و می دانم باخت افتضاح در برابر یک نفر با مهارت تر از من یعنی شکست من و خودم را تحقیر نمی کنم.
متاسفانه دادگاه های معترضین شروع شده است و از آن ها اعتراف گرفته اند بعضی هایشان اعتراف به قتل کردند. قتل بسیجیان، حکومت اعلام کرده 40 نفر از نیروهایش کشته شده اند یعنی حداقل 40 اعدام در پیش داریم البته خبرها رسیده است که بعضی ها را در سکوت اعدام کرده اند.
من در جایگاهی نیستم بخواهم بحث کنم که اعدام کردن مجازات درستی هست یا نیست این به عهده ی حقوقدانان است.
اما توجه شما را جلب می کنم به یک مسئله طرفداران حکومت می گویند شما هنوز گیر آبانید سه سال گذشته در مورد هواپیمای اوکراین هم که می گویند اتفاق بوده است.
در وهله ی اول باید بگویم این گونه حرف زدن شما بیشتر داغ دیگران را تازه می کند و خشم آن ها را افزایش می دهد.
در وهله ی دوم چرا از نظر شما خون طرفدارهای شما از خون معترضین رنگین تر است چرا کسانی که معترضین را چه این مدت و چه در زمان آبان کشته اند مجازات نمی کنید اما با این سرعت دادگاه برای دادخواهی نیروهای خودتان تشکیل می دهید؟! این عدالت است!؟
در وهله ی سوم هم خیلی اتفاق عالی افتاد که کمیته ی حقیقت یاب قرار است تشکیل شود از یک سازمان بی طرف چون متاسفانه هر دو طرف در حال جلوه دادن حقیقت به نفع خود هستند. حکومت مردمی را که کشته مسلح توصیف می کند و مردم ادعا می کنند مسلح نیستند. از آلمان متشکر هستیم و تمام کشورهای دیگر که رایشان باعث تشکیل کمیته شد همچنین فعالین حقوق بشر.
از نظر این وطن وقتی وطن می شود که قانون و عقلانیت و عدالت بر آن حاکم شود وگرنه داستان ایران همین طور ادامه خواهد داشت فقط بازیگران آن عوض می شوند. نمی شود حکومت هر موقع خواست برای بستن دهان مردم چند نفر را مجازات کند و هر که را خواست تبرئه کند.
یادم هست وقتی بچه بودم مجری های تلویزیون در مورد روح فوتبال و روح ورزش حرف می زنند. بعد خوندم فوتبال امروزه یک مذهب هست!؟
انتقادها به این جام جهانی زیاد شده است که چرا به مسائل و مشکلات جهان پرداخته نمی شود با این حال بازی ها رنگ و بوی سیاسی گرفته است کنشگران دست به کارهای گوناگون می زنند.
فوتبال حرفه ای یک تجارت و صنعت است خارج از مسائل سیاسی و اجتماعی، روح فوتبال فراموش شده است اینکه از هر چیزی صنعت می سازند خودش جای بررسی دارد!
من نمی دانم کار درستی هست که فوتبال یا هر ورزش دیگری را تبدیل به صنعت کنیم یا وسیله ای برای کنش اجتماعی و سیاسی!؟
ولی فوتبال به عنوان یک ورزش دسته جمعی و گروهی واقعا روح دارد قواعد خودش را دارد هر چند حالا علمی شده است و انگار بازیکن ها را متحدالشکل می کنند منظورم از نظر استیل بدنی است قبلا این طور نبود.
شاید امشب بازی ایران و آمریکا را نگاه کنم این بازی در جنگ پیش آمده موثر است شاید در تاریخ نتیجه و هر کنشی در آن ثبت شود.
از نظر من فوتبال یک بازی قشنگ است برای تمرین زندگی اما تیم ملی و بازی اش البته که فرق دارد می تواند ما را بهم نزدیک تر کند.
صرفا می خواستم چیزی بنویسم و می دانم نوشته ام منسجم نیست گاهی این جوری از آب در می آید!