باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

من بی قرارم!

واقعا نمی دونم چرا هر وقت عاشق میشم این قدر بی قرار میشم می خوام زودتر بهش نزدیک بشم اصلا این مقدمات اولیه رو دوست ندارم و ترجیح میدم تمومش کنم تا وایسم این مراحل اولیه بگذره، برای همین هر دفعه دیدم طرفم داره بازی درمیاره من تمومش کردم حوصله ندارم از همین اول شروع کرده به سیاست بازی، من با آدم باسیاست نمی تونم کنار بیام، یه نفر بی شیله پیله می خوام که رفیق باشه که مثل آینه صاف باشه!

حالا امروزم بی قرار شدم آخه چرا باید این قدر هجران بکشم زود بهم برسیم دیگه!؟ بابا قدرش رو می دونم!؟ معما شده!؟

دنیای بچگی

عمه یک نوشته گذاشته که فسقلی گفته اونو خدا به عمه اینا هدیه داده!؟

چقدر دنیای بچگی خوب بود، از همه چی بی خبر بودی فقط بازی می کردی!؟

این قدر دوست دارم مثل بچگی ها غرق بازی بشم و اون خوشی ها رو باز تجربه کنم!؟

هر چی که بزرگ تر میشی زندگی سخت تر میشه!؟

هر چی تجربه و عقلت بیشتر میشه زندگی سنگین تر میشه!؟

آزادی یعنی بچگی که هیچ وظیفه و مسئولیتی نداشتی و فقط خودت بودی خودت!؟

من دیگه فکر کنم خیلی تنبل شدم این فکرها رو می کنم!؟

البته اصلا دوست ندارم دوباره بچه بشم، فقط اون حال و هوا رو می خوام!؟

همین!؟

شکست

نوع نگاه ما به شکست،
اهمیت فوق‌العاده‌ای در مسیر موفقیت‌مان خواهد داشت.
همه‌ی ما روزی شکست را تجربه کرده‌ایم
و باز هم تجربه خواهیم کرد.
شکست بعضی را فلج میکند، و بعضی را برمی‌انگیزاند...

#آلکس_فرگوسن


آقای فرگوسن راست میگه، من فکر می کنم حالا که شکست خوردم دیگه همه چی تموم شده و مثل اولش نمیشه، اگه بازیکن فوتبال بودم با اولین مصدومیت بازی رو کنار می گذاشتم یعنی بین افرادی بودم که این طور بودند از اولم بهم گفتن نکن بشین و این حرفا!؟

دیروز یه مستند داشت نشون میداد یه قسمتش در مورد تیمور لنگ بوده توی یه جنگی تیر به پاش می خوره و لنگ میشه اما با همون لنگی دنیا رو فتح می کنه!؟ حالا بگذریم این آدم ها معمولا موتور محرکشون حرص و آز و طمعشون هست و برای من این چیزا رنگ باخته اما بازم خیلی توانا بوده، 

اون وقت من نشستم تو خونه میگم نمیشه نمی تونم!؟

بازی های بچه گانه!

ایران اینترنشنال داره با یه استودیو جدید تو لندن بر می گرده، حتما قصدشون اینه که دهن کجی کنن به جمهوری اسلامی!

ولی من از بچگی یاد گرفتم خودم رو قاطی بازی های بچگانه این طوری نکنم، تهش خوب نیست و فقط وجهه و آبروی آدم رو میبره، من که می خندم به هر کس که می خواد لجم رو دربیاره یا باهام بجنگه!

بی خیالی دنیای خوبیه، اون طرف هم یه مدت انگولک می کنه بعد که میبینه واکنش نشون نمیدی خودش میره، بعضی ها که مریضند از قصد می خوان یه کاری کنن باهاشون دربیفتی، لذت می برن!؟

بگذریم که بعضیا این قدر مریضند که محلشون هم نمی کنی میرن برات حرف درمیارن و تهمت می زنند متاسفانه مردمم باور می کنند ولی بی خیال ما هم خدایی داریم، عاقبت هر کی رو سر جاش می شونه!؟

ولی من یاد گرفتم تو دعوا بی طرف باشم یه موقعی مثلا می خواستم طرف حق رو بگیرم اما بعد فهمیدم هر دو طرف دعوا مقصرند، طرف حقی وجود نداره، تازه با اینکه هیچ طرف رو نگرفتم باز میان گله می کنند و طلبکارند که چرا طرف ما رو نگرفتی؟!

بچه ان، بچه!؟ خیلی بچه!؟ از موهای سفیدشونم خجالت نمی کشند؟! به جای اینکه الگو باشند؟! بعد میگن چرا کوچکترا به بزرگترا احترام نمی گذارند، شما بزرگی نشون ندادید خوب!؟

بازی قدرت و ثروت

یادم هست موقع انتخابات 88 با بابابزرگم بحثم شد من می گفتم چرا باید یک نفر کم سواد با یک نفر باسواد یک اندازه حق رای داشته باشند ( اون موقع ها فکر می کردم سواد، درک و شعور میاره ) ایشونم گفتن تو داری دموکراسی رو با این حرفت رد می کنی!

بعد خود پدربزرگم رفته بود همه ی کارگرها و کارمند های شرکت و کارخانه را جمع کرده بود راضی شون کرده بود به موسوی رای بدند منم بهش گفتم اینا به شما میگن باشه یه پولی ازت می گیرن اما میرن به احمدی نژاد رای می دند! همچین عصبانی شد! خخخخ ولی آخرش حرف من درست دراومد! من هنوز باورم اینه که اون سال مردم رای دادند! خوب تعداد اونایی که وعده وعیدهای احمدی نژاد رو باور کردند بیشتر بود قشرهای بالای جامعه طرفدار موسوی بودند! 

شایدم من ساده ام و بازی های سیاست برام غیر قابل باوره و به ذهنم نمیرسه!