باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

یه کشف جدید کردم

دقت می کنم از بچگی با هر کی دوست بودم بچه ی آخر بوده البته گاهی با بچه های اولم دوست بودم ولی خیلی صمیمی نبودیم اما آخریا و یکی مونده به آخریا همیشه دوستام بودند بچه ی وسط اصلا نبوده اتفاقا اونایی که الکی باهام مشکل داشتن بچه ی وسط بودند! این نشان دهنده ی چیه؟


تا کشفیات بعدی خدانگهدار

مکافات عمل

از وقتی که من چشم باز کردم تو این جامعه دیدم که مردان بر ضد زنان هستند و زنان رو شیطان می دونند، ما رو دچار یه حس بد به خودمون کردند ولی من هر چه بزرگ تر شدم دیدم مردان شیطان صفت تر هستند یعنی دنیا می خواست به من بگه حرف مردا رو اشتباه قبول کردی اون جوری که اونا میگن نیست!

حالا هم تصمیم گرفتم جای تمام تاریخ که مردا تو کتاب هاشون در مورد زن ها بد گفتند من هم در مورد مردها بد بگم هر چند مکافات کمی هست ولی دل خودم خنک میشه هر کس هم ناراحته نخونه و بره وبلاگ بزنه از مردها دفاع کنه تا بیشتر بزنن تو سرش، ما دیگه نمی زاریم کسی بزنه تو سرمون!


پی نوشت: البته من چند روز پیش عذرخواهی کردم و دیگه بد کسی رو نمیگم و بیشترین مکافات برای مردان اینه که دیگه زن ها عوض شدند و محبتشون رو دریغ می کنند از مردها و این بزرگترین تنبیه شون هست البته این قدر مغرورند که بازم پشیمون نمی شوند!

یادگاری های دلم

وقتی بچه بودم انیمیشن های زمان ما نشون می داد وقتی یکی بده و بهتون بدی می کنه، شما بهش خوبی کنید اون وقت اون یهو عوض میشه و خوب میشه اما این پیام انیمیشن ها دروغ بود!

بارها در دوران کودکی و نوجوانی سعی کردم با کسایی که بهم بدی می کردن خوب باشم و کارهای بدشون رو با بدی جواب ندم، ناراحتی هایی که ازشون کشیدم هنوز یادمه و تو دلم مونده، فکر نکنید آتش انتقام گرفتن دارم اما دلم باهاشون صاف نیست دیگه، از بابت همینم خودم ناراحتم چون یه نقطه ی سیاه رو دلم مونده!

متاسفانه دل پاک ما رو با انیمیشناشون گول زدند هنوزم همین تبلیغات رو می کنند و آدم هایی که ما در جواب بدیشون بهشون خوبی کردیم هر روز بدتر میشند ما هم دلمون خوشه خدایی داریم اونا نفهمیدن اما خدا می فهمه، چی کار میشه کرد؟!

طرز تلقی منفی در مورد خود

چند روز پیش یه جا خوندم، اینکه من میگم ناموفقم یا بی عرضه ام و نتونستم به اون چیزی که می خوام برسم، بیشتر از اینکه واقعیت داشته باشه، یک طرز تلقی منفی در مورد خود است که البته دو نتیجه دارد!

اول اینکه من وقتی از خودم ناراضی هستم، تلاش می کنم به اون درجه از موفقیت که مد نظرم هست برسم و این خوب هست!

اما وقتی این ناراضی بودن تبدیل می شود به عادت ذهن من آنگاه مثل یک سگ درنده میفته به جان من و مرا سرزنش می کند که پیامدش افسردگیست!

اینکه چه می شود این طوری می شود و ریشه ی این ناراضی بودن چه هست؟ من نمی دانم اما می دانم سالهاست که هم مرا به تلاش وا می دارد و البته باعث می شود از داشته های فعلی لذت نبرم و هم مرا از خودم ناامید می کند و البته دچار خشم از خودم می شوم و این ها همه عذاب است انگار من یک دستگاه شکنجه ی سرخود دارم!

واقعا نمی دانم با این صدای در سرم که مرا ملامت می کند چه کار کنم اما روان درمانی باعث شد قدرتش و شدت و دفعات حرف زدنش کمتر شود، هر چند که هنوز هست و باعث شرمندگی من از خودم و قضاوت دیگران هست!

تو رو خدا اول آموزش ببینید بعد بچه دار بشید، تو رو خدا اول مشکلات خودتون رو برطرف کنید بعد بچه دار بشید، بچه ی بیچاره چه گناهی کرده یه عمر رفتاری که شما باهاش کردید رو باید به دوش بکشه!؟

من و احساس

من که آدم بی احساسیم یعنی بلدم کنترلش کنم و خودم رو خونسرد نشون بدم!

البته در خودآگاه بی احساسم، در ناخودآگاه خیلی هم با احساسم و اون پشت برای خودش واکنش نشون میده اما من حسش نمی کنم!

می دونید من توی یه خانواده ای بودم که مامانم خیلی هیجانی بود و نمی تونست احساساتش رو کنترل کنه، از اون طرف بابام همه ش بهش سرکوفت می زد که تو چرا این طوری هستی و منم می خواستم منطقی باشم و مثل مامانم نباشم چون بابام جوری اعتماد به نفس داشت و حق به جانب بود که فکر می کردی حق با اونه و مامانم هم خیلی روی مخ بود، از طرف دیگه همبازی هام  پسر بودند و احساساتی بودن رو ضعف می دونستند منم که می خواستم ازشون کم نیارم طبق شیوه ی اونا عمل کردم، تازه وقتی دخترا بهم می گفتن بی احساس خوشمم میومد!

خلاصه که الان هم بی احساسم، هم بی عقل، خخخخخخخ، خیلی هم خوش می گذره، مشاورا خیلی تلاش کردند من به قلبم برسم ولی قلبم خودش نمی خواد، قایم شده، از من دلخوره، از همه ی دنیا دلخوره، میگه با من بد کردید، لیاقتم رو ندارید، البته اینو از روی بچگی نمیگه، قلب من دریاست، منتها دریای خونه، دلش می خواد تو خون خودش بغلطه، منم دیگه می زارم راحت باشه، کسی نمی تونه دردش رو دوا کنه، بیشتر خراب ترش می کنن!