باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

آیا این عدالت است؟

آیا این عدالت است با کسی که با ما دشمنی می کند جوری برخورد کنیم که بترسد دیگر با ما دشمنی کند یعنی به اصطلاح زهر چشم ازش بگیریم؟

از کجا می دانید اگر کسی بدی می کند بعدا هم بدی کند؟ شاید از کارش پشیمان شود و توبه کند! شاید هم برعکس کینه به دل بگیرد و بر ضد ما دشمنی بزرگتری بکند! 

برای همین گفته اند چشم در برابر چشم، شما نمی توانید اگر یک نفر با مشت به چشم شما زد دست آن را هم قطع کنید که پیشگیری کرده باشید از مشت زدن های بعدی! این تعدی از انسانیت، عدالت و قانون و قانون الهیست!

در ضمن که اگر بخواهیم بر مبنای اخلاق مسیحی جلو برویم باید فرد را بخشید لینک مرجعم را می گذارم البته با قندشکن باز می شود اما لطفا این قدر نفرت را در جهان بیشتر نکنید حتی در جنگیدن عادل باشید!

لینکhttps://www.gotquestions.org/Farsi/Farsi-forgive-others.html 

حال و احوال

سلام بچه ها چطورید؟

روز خوبی رو داشتید؟

راستی سمیرا جون تو هم مثل من کار نمی کنی روزهاتو چطوری می گذرونی؟

گیل پیشی مثل اینکه امروز رفته سر کار، امیدوارم موفق باشه!

محیا جان به گیل پیشی سر میزنه اما به من نه!؟

عمه اقدس که سرش شلوغه، برای اونم آرزوی موفقیت می کنم!

غزه جنگه، قراره صلح بشه، امیدوارم بشه!

امیدوارم سیاستمدارها اوضاع رو سامون بدند و کار دست آدم های کاربلد و پاک بیفته!

هوا سرد شده! بخاری روشن کردیم!

راهی که به این میوه فروشی میره خیلی شلوغه، پر از گدا و دست فروش و زباله گرده!

با خودم گفتم از این به بعد کوچه های پشتی برم خرید، جلو چشم نیازمندان دست پر نباشم!

کمک که نمی تونم بهشون کنم حداقل داغ دلشون رو تازه نکنم، خدا رو خوش نمیاد!

اوضاع خیلی خرابه، آب گل آلوده و یه عده در حال ماهی گرفتن هستند و جالبه مردم هم هنوز بهشون اعتماد می کنند و میرن دنبالشون!؟

در عجبم از این دنیا!؟ :/

روزنوشت شعرانه

امروز قبل از ظهر رفتم پیاده بیرون!

خرید لباس داشتم و سوپر مارکتم رفتم!

هوا گرم بود،

انگار نه انگار پاییزه!

***********

این دو روز تو اپ بازار گشتم

نرم افزار شعر پیدا کردم

دیوان فیض کاشانی و عراقی

کلا یه شرکت هست همه شاعرا رو براشون اپ زده

قبلا عطار و صائب رو ازش داشتم

رفتم امتیازم دادم و کامنتم نوشتم!

کلی شعر خوندم!

شعر روزانه هم داره واسه هر شاعر!

خیلی خوبند، ذوق دارم!

************

محیا هم رفت!

وبلاگش رو پاک کرده!

فکر کنم این دفعه واقعا رفت!

نمی دونم ما درکش نکردیم یا چیز دیگه بود!

************

یه گروه رو تلگرام پیدا کردم مخصوص بانوان

مدیراشم مشهدیند!

کلی اونجا از دیروز دارم راهنمایی می کنم بچه ها رو

بیشتریا متاهلند البته

دیروز به یکی خیانت شده بود

امروزم موضوعات دیگه

البته تهش بهشون میگم برن پیش مشاور

ولی جو گرم و خوب و مثبتی داره

فقط خیلی شلوغه

کتابخوانی هم دارند

پسرا هم هستند

با اکانت فیک میان مزاحم میشند

منم بلاکشون می کنم

****************

غزه هم که دوباره جنگ شد!

واقعا فهمیدم!

چند دقیقه پیش داشتم شبکه ماهواره ای کلمه رو می دیدم، اولش داشت در مورد این صحبت می کرد که آتئیست های غربی میگن اسلام جنگ آفرینه، استدلال می کرد که قبل از ادیان ابراهیمی هم جنگ بوده و بزرگترین جنگ های تاریخ رو در اروپا و جهان، ایدئولوژی های غربی به وجود آورده، می گفت اسلام میگه تا جای ممکن کار به جنگ نکشه و اگر کشید براش اصول عادلانه تعریف کرده و از این حرف ها!

چند تا کلیپ دیگه هم گذاشت که اینجا نمی تونم بگم سیاسی بود در مورد ایران، ولی الان یه آن به خودم اومدم و واقعا فهمیدم نزاع و تقابل واقعا بسه، این دنیا رو این چیزا نجات نمیده،‌ به اندازه ی کافی همه بر طبل جنگ می کوبند واقعا باید یه رویه ی دیگر اختراع کرد تا جلوی این همه تقابل گرفته بشه،‌ تقابل خوبه،‌ ضدها باعث رشد هم میشند اما نه این طوری که الان هست،‌ بعدم دیگه دنیا یکپارچه شده و چندفرهنگی همه جا دیده میشه، مردم دنیا با سوادند و خودشون خوب و بد رو تشخیص می دهند،‌ الان خیلی قشنگ تو کشورهای غربی برای غیرنظامی های فلسطین تظاهرات میشه،‌ این یعنی اکثر مردم دنیا می فهمند درست و نادرست چیه!

منم باید بیشتر خودم رو بشناسم و دست از جنگ و جدال بردارم حتی به شوخی، حتی بین زن و مرد باید یه رابطه ی عاطفی باشه نه یک تقابل،‌ یه سری قلبم داشت باز می شدا این جنگ غزه رخ داد همه چیزم بهم ریخت دوباره باید روحیه م رو نرم کنم که قلبم باز بشه!

روزنوشت حوصله سر رفتگی

حوصله ام سر رفته!

تلویزیون هیچی نداره!

حوصله آهنگم ندارم!

جنگم داره بالا می گیره!

در شبکه های اجتماعی هم خبری نیست!

کتابم حوصله شو ندارم!

دلم می خواد بخوابم روی تخت و زل بزنم به سقف!؟

نمی دونم چرا!؟

خیلی بده این قدر ناتوان باشی!؟

که این همه اتفاقات بیفته اما تو ندونی چه کار کنی!

و چون نمی دونی چه کاری بهتره، هیچ کار نکنی!؟

دیشب خوابای اجق وجق دیدم!

چند تا خواب!

تو یکیش دندونام میفتاد از ریشه آویزون میشد بعد دوباره می زاشتم سر جاش!

لثه هام زخم شده بود جوری که استخونش دیده میشد!؟

خیلی صحنه وحشتناکی بود!

رفتم برم دکتر ولی سر از یه جای دیگه درآوردم!

یه دختر بچه بود با یه اردک!

قبلا هم این دختر رو تو خواب دیده بودم!

بهش سوئیت شرت صورتی داده بودم اون موقع اردکش جوجه بود!

دختره اخمو بود!

شاید شبیه بچگی خودم بود!

ولی فقیر بود!

خیلی خواب افتادن دندون و زخم دهان می بینم فکر کنم به دندونام نمی رسم!