من نمی خوام قضاوت کنم اما چی کار کنم؟! به شدت از آدم ها ترسیدم!
نمی دونم چرا از همون بچگی آدم ها بهم بدی می کنن حتی بچه ها!
من بهشون خوبی می کنم اون ها بهم بدی می کنند!
بعد نمی دونم چرا همه توقعات زیاد زیاد از ما دارن!؟
من هر کار بهم گفتن انجام بدم تا حالم خوب بشه رو انجام دادم حتی سعی کردم با آدم ها همدلی کنم و درکشون کنم اما بازم همون اتفاق ها افتاد!
من نمی فهمم چرا این جوریه!؟
ولی دیگه خسته ام!
این وبلاگ رو خوندم و تو گوگل سرچ کردم انگار مشکل خیلی هاست که خوبی می کنن و بدی می بینن، تازه به یه بدی های خودمم پی بردم!
من خیلی بدجنسم!
همه ش کارهای بدی می کنم!
اون زمان یه چیزی تومه که میگه انجام بده!
نمی دونم اون چیه!؟
وقتی هم انجام میدم پشیمون میشم!؟
عذاب وجدان می گیرم!
اما همیشه این اشتباه رو می کنم!؟
خدا یا چرا منو از گناه پاک نمی کنی؟!
خسته شدم این قدر کارما دادم!؟
چرا گناه کردن لذت داره؟!
اگر کار بدیه چرا انسان ازش لذت میبره؟!
چرا خوب بودن تاوان داره؟!
بد باشی باید کارما بدی!؟
خوبم باشی باید تاوان بدی؟!
این چه دنیایه؟!
همیشه دلم می خواست انسان بودم!
اما همیشه یه چیز مخلوطی بودم از خیر و شر!؟
نتونستم عشق بدم و عشق بکیرم!
نتونستم به دیگران کمک کنم!
نتونستم واقعا خدمت کنم!
نتونستم به مصالحه برسم!
شاید ثانیه هایی این حس ها رو تجربه کردم اما همیشگی نبوده!
دلم می خواست آدم بزرگی باشم که منشا اثر باشه!
ولی یه پاپتی بیشتر نیستم!
آدما اکثرا عادت دارن خوبی هاشون رو بزرگ می کنن و بدیهاشون رو کوچک میشمرن!
اما من این طور نیستم! برعکسم!
شاید از کمالگراییم باشه که ذره ای بدی رو نمی تونم تو خودم تحمل کنم!؟
بقیه که خروار خروار بدی می کنن و از همه طلبکارن!؟
ولی اون ها به خودشون ظلم می کنن!
شاید منم چون واقع بین نیستم یه جور دیگه به خودم ظلم می کنم!؟
دنیا رو برای خودم تیره و تار می کنم!؟
خودم میشم قاضی، خودم میشم شاکی، خودم خودم رو متهم میکنم!؟
خودم خودم رو مجازات می کنم!؟
چه به روز روان ما آوردن!؟
از خونه و مدرسه و تلویزیون و ....
چرا این قدر تنهاییم؟!
انسان موجود احمقیه!
خودش برای خودش و هم نوعانش مشکل می سازه!؟
چرا نمی تونیم مثل آدم زندگی کنیم؟! چرااااااااا!؟
دیشب خواب پزشکیان رو دیدم حالا تعریفش نمی کنم چون تعبیرش خراب میشه و با در نظر گرفتن حرف هایی که در نیویورک زده واقعا به نظر میاد آدم خوبیه اما اگر آدم خوبیه تو این سیستم چه کار می کنه؟! یعنی تا حالا رفیقاشو نشناخته؟! اصلا من به خاطر همین حرفای این آقا تو تلویزیون نرفتم تو اعتراضات ولی خوب حالا هم که رئیس جمهور شدن هم نمی گذارن کار کنه کاملا واضح نمی گذارند وزیر خارجه که باید زیردست رئیسجمهور باشه میاد حرف رئیسجمهور رو تکذیب می کنه!؟ کجای دنیا چنین حقی بهش میدن؟! همه چیزمون به قول این شبکه های ماهواره ای فشله!؟
توی یوتیوب زده بود قراره امیر تتلو رو اعدام کنن اما تو خبرها گفتن حکمش اومده و از زندان انفرادی آوردنش تو بند!؟ دنیا برعکسه جنایتکارهای واقعی راست راست می چرخن و جنایت می کنن آدمی که مریضه رو باهاش این جوری می کنن!؟
شروین حاجی پورم عفو بهش دادن از اون روز تو مجازی چقدر بزرگش کرده بودن حالا ولی هر کی میاد یه چیزی بهش میگه! من که میگم مردم ایران همین طورن از کارت خوششون بیاد الکی بزرگت می کنن از کارت خوششون نیاد الکی می کوبنت!؟ از قدیم همین طور بودن در تمام تاریخ تمام عرفا و فضلا همین رو گفتن!؟راستش جدیدا به خودمم دارم نگاه می کنم می بینم خودمم همین طورم یکی یه کار خوبی در حقم می کنه میگم چه آدم خوبیه یه کار بدی می کنه میگم نه آدم خوبی نیست اگه یه چیزی هم بهم بگه میگم چه آدم بدیه!؟ راستش از بچگی به دیگران می گفتم احمق اما حالا دارم می بینم خودمم احمقم واقعا احمقم تا حالا با سر پر باد احمقانه زندگی کردم و خودم رو بدبخت کردم اما بازم تصمیمات هر دم بیلی می گیرم و واقعا هم نمی دونم چه کار کنم درست بشم مثلا همین قضاوت خوبی و بدی در مورد بقیه! خوب کلی از اشتباهاتم به خاطر همین بوده که فکر کردم فلانی خوبه یا بده!؟ خودمونیم با تمام ادعای باهوشی که دارم مغز کوچکی دارم!؟
گفتن می خوان زندان اوین رو بدن به داشگاه شهید بهشتی واقعا فکر کردن ما این قدر احمقیم که معنی دانشگاه کردن زندان ها رو این جوری قبول کنیم؟! واقعا این مسئولین مردم رو چی فرض کردن؟! البته اون ارزشی های خولشون که یه ذره عقل و سواد ندارن این چیزا رو باور می کنن یا حداقل اداشو درمیارن باور کردن تا از کنار اینا بخورن خوب خرشون کردن!؟ با سر می فرستنشون تو چاه!؟
معدن طبسم که حتما خبرشو می دونید خیلی دلخراش بود ما شهروند که چه عرض کنم جونمون اندازه ی یه سگ برای حکومت ارزش نداره!؟ چه بدبختی گیر کردیم!؟
دو تا جنایتکارم که در اون سوی خاورمیانه افتادن به جوون هم و مردم رو می کشن البته از جنایتکاران دیگه نمیشه توقع داشت بیان جلوی اینا رو بگیرن!؟ این قدر پستن که میشینن در مورد صلح حرف می زنن بعد به جنایت هاشون ادامه میدن!؟
فکر می کنم تنها چیزی که در این دنیا اهمیت داره اخلاق است حالا هر چه هم از نظر عوام الناس بی اعتبار شده باشد، از بچگی چیزی که به نظرم درست می آمد و به قلبم می نشست اخلاقیات بود فکر می کنم اول باید خودم رو اصلاح کنم و سفت و سخت اخلاق را بچسبم و بیشتر فکر کنم و بعد عمل کنم نیکی کردن و خوب بودن بدون در نظر گرفتن اخلاقیات به هیچ دردی نمی خورد و احمقانه هم خواهد بود!
نمی دونم چه کار می کنم!؟ دیروز اومدم نوشتم اما بعدش باز وبلاگ رو غیرفعال کردم، حساس شدم، از تنهایی زده به سرم!
بعدش رفتم به دو تا از دوستای کارشناسیم پیامک دادم، به اون ها هم گله کردم ولی تا وقتی خوابم برد جوابم رو نداده بودن، صبح پیام هاشون رو دیدم و جواب دادم!
من هی میخوام گناه نکنم و کسی رو آزار ندم اما نمیشه!؟ میام اینجا کلی حرف می زنم که چی خوبه و چی بده اما خودم بلافاصله کار بد رو می کنم، واقعا افتضاحه!؟
می دونید این قدر همه چیم خوبه که خودم به خودم و دیگران گیر میدم، البته همه چی در بیرون خوبه، در درون ذهنم فکرا می چرخه و من درست مدیتیشن نمی کنم و تمرین های در لحظه ی حال رو انجام نمیدم، دلم نمی خواد برم درون، هنوز تعلق خاطر به بیرون دارم، خیلی چیزا می خوام، آرزو دارم هنوز!؟