باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

من اومدم!

فکر کنم بیشتر از یک هفته نبودم، روزهای آروم و گرمی رو گذروندم بیشترش رو آهنگ گوش کردم و ریلکس کردم، مقدار زیادی از خستگیام برطرف شد و درد پاهام هم بهتره، فهمیدم اینکه هی گوشی رو چک می کنم، خودش باعث میشه بدنم واکنش نشون بده و بخشی از استرس و خستگیام از گوشی در دست گرفتنه و همه ش توجه که چیز جدیدی اومده یا نه!؟

اتفاقات زیادی این چند روز افتاده، جای تاسف داره، یک چیزی که من از حافظ یاد گرفتم اینه که اگر مثلا من هر بار تو روابطم با مردها و پسرها بدشانسی آوردم و رفتم سراغ آدم هایی که نه تنها دوستم نداشتند بلکه دنبال این بودن یه سودی از من ببرن و ازم استفاده کنم این سرنوشتی بوده که خدا برام خواسته و من به جای کینه گرفتن و دشمن شدن با مردها باید تسلیم امر خداوند باشم و چون و چرا نکنم و به جای اینکه اشاره کنم به دیگران و بگم اونا بدند اشاره به خودم بکنم و به قول روانشناسا بگم چرا من جذب این جور آدم ها میشم یک چیزی تو من هست که من جذب این آدم ها میشم!

خوب که نگاه می کنم می بینم یا جذب آدم های خجالتی شدم یا جذب کسایی که خیلی پررو بودن در مورد دخترها و زن ها هم این برام صادقه منتها اونجا ضربه کمتر خوردم، فکر می کنم پررو بودن زیادی هم از نوعی خجالتی بودن میاد و طرف خواسته با این کار اون رو بپوشونه وگرنه در هر حال جذب آدم هایی میشم که اعتماد به نفس ندارند یعنی در حد زیر خط فقرن!

حالا اینا رو گفتم که بگم به جای جنگیدن با هم اگر واقعا به خدای یگانه اعتقاد داریم و می دونیم هیچ برگی بی اراده ی اون نمی افته باید در مقابل خواست خدا تسلیم بود خوب گفتنش برای من راحته چون تو جنگ ها نیستم اما طرف های درگیر این قدر از هم کینه دارن که فقط می خوان انتقام بگیرند یا شاید از جنگ منافع سیاسی می برند ولی خیلی احمقانه است یه جنگ راه بندازی که منفعت سیاسی خودت رو تامین کنی اگر از عقلانیت کافی و تدبیر بهرمند می بودی روش دیگه ای اتخاذ می کردی و این قدر هزینه رو دست ملت نمی گذاشتی!

به هر صورت من یاد گرفتم که مشغول درون خودم باشم سختی ها هم میان و میرن فعلا که روزای آسانی رو می گذرونم اگر خودم با فکرام خرابش نکنم! تازه می فهمم احساسات ناخوشایند چطور توسط فکرهای منفی تولید میشند و آدم رو درگیر خودش می کنند، شک ها، ترس ها، تهمت هایی که تو ذهنمون به دیگران می زنیم، قضاوت کردن ها، نتیجه گیری ها با شواهد بی اساس، وسوسه شدن واسه فکر کردن به این چیزا، همه ش انرژی آدم رو هدر میده و خلق آدم رو تنگ می کنه و دنیا رو جلوی چشمت تیره و تار می کنه اما همه ش بافته ی ذهن خودت هست و من یک چیزی خوندم اونم اینکه برای خودت دلسوزی می کنی، میگی من خیلی خوبم بودم که فلانی چرا این کار رو باهام کرد این حقم نبود و الی آخر!

خوب هر کسی خودش رو خوب می دونه اینم از اون دروغ هاست که به خودمون میگیم حاصل تربیت اشتباهه، ما فقط بدی هامون رو دفن کردیم یا سرکوب کردیم و نادیده می گیرمشون و وقتی هم بدی می کنیم خودمون رو توجیه می کنیم یا میگیم حقش بود می خواست فلان کار رو نکنه، انگار که بدی کردن یک نفر دیگه بدی کردن ما رو توجیه می کنه، در صورتیکه اگر چیزی بده همیشه بده و برای همه بده، از اون بدتر خودمون رو آدم خوب و درستکار می دونیم و فکر می کنیم بنده ی خاص خدا هستیم و حالا باید همه ی مردم رو ولو با بدی کردن درست کنیم یا هدایت کنیم این فاجعه است میگن مومن زمانی سقوط می کنه که به خوبی خودش مغرور بشه، روز خیلی بدیه!

واقعیت دنیا

الان بی بی سی فارسی داشت بوفالوها رو در قطب شمال نشون می داد اول بهار بود و چند تا بچه بوفالو تازه چند ساعت بود دنیا اومده بودند، یه خرس گریزلی اومد حمله کرد و یه بچه رو گرفت و خورد! عمر بچه بوفالو فقط چند ساعت بود!؟

واقعیتش رو بخواید واقعیت دنیا همینه، باید قوی باشی، دنیا جای ضعیف ها نیست و اینکه ماها خیلی هامون به خاطر پیشرفت بهداشت و پزشکی و فناوری به این سن رسیدیم وگرنه زودتر می مردیم، خود من در دوران جنینی می مردم اگه زنده ام به خاطر علمه و درد و رنج کشیدن جز جدانشدنی زندگی هست حتی برای حیوونا و گیاهان هم همین طوره!

حالا یه چیزی یه کلیپ وایرال شده از صحبت های آقای خیابانی و آقای خداداد عزیزی، آقای خیابانی میگن که کسی بهتون بدی کرد ازش بگذرید و بهش محبت کنید تا اصلاح بشه و آقای عزیزی میگن این حرفا مال قدیمه یکی اگر زد تو گوشت تو هم بزن تو گوشش وگرنه تو گوش بابات و داداشت هم می زنه!

خوب من با خودم فکر کردم دیدم من همیشه کسی بهم بدی کرده بهش خوبی کردم بعضی ها فهمیدن و رفتارشون رو تغییر دادن اما بیشتریا بیشتر بدی کردن تا وقتی که جلوشون دراومدم واقعیت اینه اکثر افراد شعور ندارن روی خوش بهشون نشون بدی سو استفاده می کنن ولی به قول معروف به خاطر چهارتا بی نماز در مسجد رو که نمی بندند حالا چهارتا نه صدتا!

به هر حال وقتی به یه عملی اعتقاد داری و گفته شده پسندیده است بهش عمل می کنی طرفتم خداست نه خلق خدا، خلق خدا از خدا هم ناراضین اصلا میگن خدا وجود نداره، خوب اگر قرار باشه همه ش رفتارت رو با دیگران تنظیم کنی خودت رو از دست میدی دیگه نمی دونی کی هستی و میشی بازیچه ی دست دیگران، فکر کنم من چون درون گرایم این طور فکر می کنم، اینم نظر شخصی من بود!


بعدنوشت: این رو هم می دونم صداقت به خرج دادن و گفتن درونیات آدم کار درستی نیست چون بیشتر آدما اون قدر کوچک و حقیرن که از صداقتت بر ضد خودت استفاده می کنند ولی من فعلا به خدا اعتماد کردم و این ریسک رو کردم تا ببینم چی میشه!

اذن خدا

در متون عرفانی گفته شده است هر کاری مردم با ما انجام می دهند به اذن خداست یعنی اگر بدی می کنند یا خوبی می کنند یا طبق میل ما رفتار می کنند یا نمی کنند به اذن خداست، در واقع خدا می خواهد با ما چنین باشند!

در واقع امتحان است که خودت را بسنجی و بهتر بشناسی مثلا آیا وقتی مردم بهت خوبی می کنند از خدا غافل می شوی یا نه؟! یا مثلا وقتی بهت بدی می کنند تو هم بدی می کنی یا نه!؟ آیا می توانی در برابر بدرفتاری و بی رحمی صبر و تحمل کنی یا نه!؟ آیا ایمانت به این وابسته است که هر چه از خدا می خواهی به تو بدهد و اگر ندهد دست از ایمان می کشی یا نه!؟ و چیزهای دیگر که برای هر شخصی متفاوت است و لازم است خودش به خودش فکر کند و آن ها را بیابد!

اندازه گرفتن خوبی ها و مهربانی ها

امروز فهمیدم وقتی خوبی ها و مهربانی ها و کمالات خودت را اندازه می گیری و با دیگران مقایسه می کنی دچار خودخواهی و خودپسندی و خودبرتربینی می شوی!

لازم است مثل خداوند بینهایت خوبی و مهربانی و خیر باشی، ما تمام تلاشمان این است تا جایی که می توانیم صفات و ویژگی های الهی را در خود بسط دهیم و شبیه خالقمان شویم، این کمال انسانیست!

فرصت دادن به انسان ها

یکی از سنت های الهی که در قرآن عنوان شده است این است که خداوند به انسان ها فرصت می دهد گناه کنند و بعد پشیمان شوند و توبه کنند و بازگردند، یعضی انسان ها زود متوجه می شوند و با یک اتفاق یا توصیه دیگری به خود می آیند اما بعضی دیگر در گناه اصرار می ورزند و فکر می کنند خودشان بدون خدا و با هر خطایی می توانند زندگی کنند و البته آخر عمر به سزای کارهایشان می رسند، برای همین قدیمی ها دعا می کردند عاقبت بخیر بشی چون که خیلی ها در طول زندگی آدم خوبی بودند از یک جایی به بعد دست به خطا می زنند و عاقبت خوبی ندارند و بعضی ها تمام عمر در گناه زندگی کردند اما بک دفعه به خود می آیند و صالح از دنیا می روند!

این را هم بگویم اگر خطایی کنیم به همان اندازه عذاب خواهیم کشید و اگر خوبی کنیم ده برابر آن نسیبمان می شود، یک همچین خدایی داریم وگرنه هیچکس این قدر خوب نمیشد که به مقام های بالای معنوی برسد، چه بسا بعضی ها سال ها نماز می خوانند و روزه می گیرند و خدمت می کنند اما این کارشان برای جلب نظر مردم است و ریا می کنند برای همین نه تنها برایشان ده برابر اجر ندارد بلکه صد برابر خسارت دارد و پیشرفتی در معنویت نمی کنند اما بعضی ها با کارهای کوچک بدون سر و صدا خودشان را به مدارج بالای معنوی می رسانند البته این از کرم و لطف خداست که کارهای کوچک را بزرگ پاداش می دهد!

در پایان هم لازم است بگویم آنکه گناه می کند و پشیمان می شود آن پشیمانی را خداوند در دلش می اندازد و آنکه گناه می کند و به گناهانش اصرار می ورزد قساوت را خدا در دلش گذاشته است و چشم و گوشش را بسته است در واقع خود خدا می خواهد و انتخاب می کند کدام یک از ما به او نزدیک شویم و کدام یک دور چون خود خدا ما را خلق کرده و می داند کمالمان در چیست و برای چه ساخته شده ایم یکی برای حسین شدن و دیگری برای یزید شدن ساخته شده ایم، اگر این گونه فکر کنیم دیگر از گناه گناهکاران ناراحت و عصبانی نمی شویم چون خواست خداست که این گونه باشند!

حتما فیلم ها و داستان های ملکه ها و دختران پادشاه در قدیم را دیده اید که برایشان مسابقه ترتیب می دهند تا هر کس پیروز شد با دختر پادشاه ازدواج کند و حتما دیده اید خود دختر پادشاه است که از یکی خوشش می آید و به او کمک می کند که پیروز شود و کاری می کند که بقیه ببازنند حال در داستان انسان و خدا هم داستان همین است و خدا نقش دختر پادشاه را دارد که خواستگاران صف کشیده اند اما خودش هر که را بخواهد بار می دهد و هر که را بخواهد بار نمی دهد یا حتی هلاک می کند!