غروب دل گرفته ایست!
آسمان خاکستری روشن است
آسمان دلش از چه گرفته است؟
از دست من که دست از دنیا بر نمی دارم؟!
از دست من که تمام روز خوابم؟!
از دست من که حوصله ی هیچ کاری ندارم؟!
از دست من که نافرمانی خدا را می کنم؟!
از دست من؟!
واقعا از دست من؟!
نمی دانم جوگیر شدم!
یا گیر کرده ام روی مسائل اجتماع؟!
همیشه دغدغه ام بود
چند سال پیش که پا نهادم در این راه اصلا فکر نمی کردم این طور درگیر شوم؟!
و اصلا فکر نمی کردم نور قلبم را از دست دهم
واقعا شکست خوردم
واقعا خراب کردم
البته نمی شود گفت کاملا
در جاهایی هم موفق بودم
اما بدون دانش در راهی پا نهادم که بس پیچیده و صعب بود
فکر نمی کردم این طور باشد
الان هم می خواهم بکشم بیرون از این داستان ها
چون کار من چیز دیگریست
از مردم ایران عذر می خواهم اگر بیخودی امیدوارشان کردم
اگر دچار افکار خیالی بودم و به زبان آوردم و ذهنشان را درگیر کردم
اگر اشتباه کردم
اگر در مقابله با ترفندهای سیاستمداران من هم حیله کردم
اگر آن قدر بینش و عقل نداشتم که درست تدبیر کنم
اگر توهین و بی احترامی کردم به خصوص به جنس مذکر
اگر از راه تعادل خارج شدم
اگر ناخواسته باورهای مرسوم جغرافیایی و قومی یا مذهبی را تبلیغ کردم
اگر یک زن قوی ام که باعث می شوم شما احساس حقارت کنید
و اگرهایی که الان به یاد نمی آورم
مرا ببخشید که به خدا قول دادم اما الان زیرش مانده ام
خدا مرا ببخشد که از سر احساس و خوشحالی قول هایی بدون فکر به او می دهم که بعد از پسش بر نمی آیم
من سرپرست خوبی برای مردم این دیار نبودم
من هدایتگر خوبی برای مردم نبودم
من نتوانستم کاری کنم که اولیای خدا از هر دین و مذهب دوباره در چشم مردم بزرگ شوند
من نتوانستم پیشینه ی معنوی این دیار را آن طور که باید بین مردم بیاورم بلکه فقط ظاهر آن نزد مردم رفت و از باطن و مفهوم آن بی خبر ماندند
می خواستم مردم کتاب خوان شوند که آگاهی ها بالا رود اما کتاب کالای لوکس شد!
می خواستم بین مردم صلح باشد بیشتر درگیری شد
می خواستم آدم ها شروع به تغییر خود کنند تا شرایط تغییر یابد تبدیل به یک دکان شد
نمی دانم کار از کجا خرابست
شاید هم چون یک نفر بودم و آن ها یک لشکر این طور شد
به هر حال دل آسمان گرفته است به خاطر ما
من سعی می کنم خوب تر باشم
سنجیده تر حرف بزنم
سکوت پیشه کنم
ان شاالله که همه چیز درست می شود
به یاری همدیگر
این روزها خبرهای خوبی نمی رسد!
جو جامعه متشنج است
آینده مشخص نیست
هر عضو جامعه احساسی دارد
آخر دیگر چه می خواهد شود؟!
انقلاب زنانه؟!
من آرمان هایی دارم
آرمان هایم انقلابیست
اما نه از نوع سیاسی اش
یک روزی می دانم بهشان می رسم
آرمانی دارم برای زندگی بهتر
برای عدالت
برای آزادی
برای صلح و صفا
برای روزی که کودکان شاد باشند
برای روزی که آسمان آبی باشد
زمین سبز
آب ها صاف
خورشید تابان
روزهایی که نه گرم باشند نه سرد
روزهایی که همه با هم مهربان باشند
برابری باشد
دلخوش باشد
آرامش و آسایش
خنده و شادی
غم ها بروند
اما می دانید؟
این ها رویا هستند
دنیا هیچ گاه این گونه نمی شود
ماهیت انسان در دنیا این است که در رنج باشد
چه واقعیت تلخی
گاهی فکر می کنم چگونه می توان در رنج و بلا، شاد بود؟!
اگر می شد خیلی خوب می شد
اما ما برعکسیم
در نعمتیم اما در رنجیم؟!
آخر چرا؟!
کجای کارمان اشکال دارد؟!
نمی دانم!
امشب خیلی خوشحالم
اصلا شب ها یه حال دیگری دارم!
نمی دانم چرا روزها این قدر حسم بد است!
اما شب که می شود انگار طلوع می کنم
گاهی دلم می خواهد روزها بخوابم و شب ها بیدار باشم
اما می ترسم بیدار ماندن ها مغزم را آسیب بزند!
من بدن خیلی حساسی دارم
به سرعت واکنش نشان می دهد
آری دیگر می دانم شماتتم می کنید
اما دیگر چه کنم؟!
این جوری ام!
زندگی زیباست ای زیبا پسند
زنده اندیشان به زیبایی رسند
یک دفعه دلم باز شد!
کار کار خداست!
در عرض چند دقیقه حالم عوض شد
از چاه به آسمان رسیدم!
آخر چرا سقوط می کنم؟!
آخر چرا صعود می کنم؟!
آخر چرا می میرم و باز از نو متولد می شوم؟!
این چه حال و احوالیست؟!
الان دلم می خواهد برقصم!
عجیب است! خیلی عجیب
آخ که دلم باز شد!
رفتم درون باغ و بوستان
زندگی آی زندگی
زنده ام، زنده ام
از مرگ نمی ترسم
از هیچ چیز نمی ترسم
می توانم بروم در دل حوادث
من نمی ترسم
من جا نمی زنم
من هستم چون زنده هستم
چون زندگی می بخشم
چون می توانم آواز بخوانم
چون می توانم برقصم
البته به شیوه ی خودم!
دوست دارم
همه را دوست دارم
آهای مردم دوست دارمتان!
روزگار غریبیست حافظا!
کجایی که ببینی؟!
دلم گرفته
تنهایم
بی هم زبون
بی هم نوا
تنهای تنها
همه از من دور، من از همه دور
دنیا نمی چرخد
دنیا اون جور که من می خواهم نمی چرخد
دنیا خیلی بد می چرخد
خیلی بد تا می کند
می خواهم بروم به پشت دریاها
سهراب می گفت آنجا شهریست
شهری که مردمش دلشان پر از نور است
من مال اینجا نیستم
من اینجا اضافی ام
چه شروع خوبی برای وبلاگ!
دیگر منم
همه ی کارها را جور دیگری انجام می دهم!
از همین خوشم می آید
دلم باز شد