باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن
باده ی دل

باده ی دل

همانکه هستم، هستم ! صرفا جهت تخلیه ی ذهن

همه ش هوا و هوسه!

من فهمیدم چیزی که به اسم عشق رمانتیک به ما گفتن همه ش هوا و هوسه!؟

تو مثلث عشق هم که از نظر روانشناسی انواع عشق ها رو میگه یه راسش هوسه!؟

برای همین یه روز عاشقیم یه روز فارغ!؟

یه روز پر شوریم یه روز هیچ حسی نداریم!؟

عمرم رفت سر یه چیز پوچ!؟

شما هم عمرتون رو نذارید!؟

عشق اسمش قشنگه همه ش دردسره!؟

اگه خدا کمک کنه و نجات پیدا کنید وگرنه زندگیتو می بازی!؟

می دونید خاصیت هوس همینه که یا میل زیاد داری یا میل نداری!؟

پس اسمش رو نذاریم عشق، توهین به عشقه!؟

یه عده هم هستند که از ما بدترند جاذبه ی جنسی رو میگیرند عشق!؟

باز ما قلبمون تاپ تاپ می کرد، تو چشمای طرف روحشو میدیدیم!؟

امشب در دل شوری دارم

امشب در دل شوری دارم

امشب در دل نوری دارم

باز امشب در اوج آسمانم

باشد رازی با ستارگانم

با ماه و پروین سخنی گویم

از روی مه تو اثری جویم

جان یابم زین شب ها

می کاهم از غم ها

ماه و زهره را به طرب آرم

از خود بی خبرم 

زشعف خوانم نغمه ای بر لب ها

می کاهم از غم ها

این آهنگ را خیلی دوست دارم!

امشب شور تو در سر دارم!

ای کاش واقعا بت من بودی!

نمی دانم چرا تو را یک جور دیگر دوست دارم!؟

خیلی برایم عجیب است!؟

داستان خیلی عجیب شده است!؟

هی ای کاش واقعا از دل و جان دوستت داشتم!؟

عشق خیالی من، من واقعا متاسفم که دارم این کارها را با تو می کنم!؟

اما حالم عوض می شود!

یک حالی می آید، یک حالی می رود!؟

مست می شوم، هوشیار می شوم!؟

شرمنده واسه همه چی!؟

برای دیدن تو

داشتم آهنگ برای دیدن تو از هنگامه رو گوش می کردم!

برای دیدن تو ثانیه ها رو می شمرم

برای دیدن تو من از یه دنیا دل می برم

...

راستی من یه همچین شور و عشقی توم بود!

ولی هیچ کس پیدا نشد پایه م باشه!

کلا هم به نظر من حیفه این شور و عشق رو برای آدم ها بخوای خرجش کنی!

قدرش رو نمی دونن!

زود رگ خریشون می زنه بالا!

برای یکی باید بذاری که سرش به تنش بیرزه!

اونم یک نفر بیشتر نیست!

آشنای همیشگی!

ولی دیگه این شکل های بچگانه عشق رو نمی خوام!

عشقمم دیگه می خوام پخته باشه!

نمی دونم خواننده ای که عشقش پخته باشه داریم یا نه!؟

همیشه موسیقی برای من یه راهنما بوده یه همراه!

امیدوارم بازم همراهم بیاد!

شور خاورمیانه ای

یک جایی می خواندم برای غربی ها این شور حماسی خاورمیانه ای ها به خصوص ایرانی ها خیلی عجیب است.

در تمام تاریخ شور حماسی ایرانی ها به دادشان رسیده است و همه را بسیج کرده است برای جنگ و دفاع.

ایرانی ها دوست دارند جنگاوری را، می ستایند جنگاور را، حال امام علی باشد یا امام حسین یا رستم دستان یا ...

حتی زنان جنگاور هم داشته ایم و ستایش شده اند یا زنانی که فرزند جنگاور تربیت کرده اند ستایش شده اند و می شوند.

راستش را بخواهید من خودم هم از این شور و غوغاها خوشم می آید هیجان مثبت دلچسبیست حس زندگی دارد.

اما اولش این طور با شور است بعد که جنگ اتفاق بیفتد در وسط گود که باشی وقتی زخمی شوی یا ببینی یکی یکی همرزمانت کشته می شوند یا زخمی می شوند وقتی همه جا را بوی خون بر می دارد آنگاه دیگر شورانگیز نیست!

البته من که جنگ نرفتم فقط خیال کرده ام یا فیلم و تئاتر جنگی دیده ام اما با این ها می توان بهت و حیرت جنگ را کمی لمس کرد و می توانی بفهمی کسی که زنده می ماند تا آخر عمر با این خاطرات چگونه زجر خواهد کشید.

یک فرزانه ی چینی (که اسمش یادم نیست) می گوید هر وقت بشود در زمان جنگ، صلح اتفاق بیفتد باید این کار را کرد به صلاح همه است و هر کس بخواهد خون خواهی کند یا جنگ را ادامه دهد احمق است چون  به خاطر خون های قبلی، خون های بیشتری ریخته خواهد شد.

البته فرهنگ های ملل مختلف با هم فرق دارد در فرهنگ ما خون خواهی ارزش است جنگاوری ارزش است و نمی توانی به مردم بگویی ارزش هایی که قرن ها داشته اید را کنار بگذارید و حال ارزش های چینی جای آن بگذارید!

اما از طرفی دوره و زمانه ی یک چیزهایی گذشته است امروز دیگر قدرت بازو یا قدرت شمشیرزنی یا تیراندازی فرد را به قدرت نمی رساند بلکه این هوش انسان است که برایش قدرت، نان و آب دارد.

من نمی دانم این ها توی سرم است اما هیچ نتیجه ای از این حرف ها نمی توانم بگیرم هر کس خودش نتیجه بگیرد بهتر است.