امروز قبل از ظهر رفتم پیاده بیرون!
خرید لباس داشتم و سوپر مارکتم رفتم!
هوا گرم بود،
انگار نه انگار پاییزه!
***********
این دو روز تو اپ بازار گشتم
نرم افزار شعر پیدا کردم
دیوان فیض کاشانی و عراقی
کلا یه شرکت هست همه شاعرا رو براشون اپ زده
قبلا عطار و صائب رو ازش داشتم
رفتم امتیازم دادم و کامنتم نوشتم!
کلی شعر خوندم!
شعر روزانه هم داره واسه هر شاعر!
خیلی خوبند، ذوق دارم!
************
محیا هم رفت!
وبلاگش رو پاک کرده!
فکر کنم این دفعه واقعا رفت!
نمی دونم ما درکش نکردیم یا چیز دیگه بود!
************
یه گروه رو تلگرام پیدا کردم مخصوص بانوان
مدیراشم مشهدیند!
کلی اونجا از دیروز دارم راهنمایی می کنم بچه ها رو
بیشتریا متاهلند البته
دیروز به یکی خیانت شده بود
امروزم موضوعات دیگه
البته تهش بهشون میگم برن پیش مشاور
ولی جو گرم و خوب و مثبتی داره
فقط خیلی شلوغه
کتابخوانی هم دارند
پسرا هم هستند
با اکانت فیک میان مزاحم میشند
منم بلاکشون می کنم
****************
غزه هم که دوباره جنگ شد!
گالیمالوا نام کانال و گروه داستان نویسی نویسنده ای به نام سعید فرض پور است، آموزش داستان نویسندگی به صورت آنلاین در بستر تلگرام، اینستاگرام و یوتیوب می دهد.
دیگر می خواهم پشت نویسندگی یعنی داستان نویسی را بگیرم و کتاب چاپ کنم، دیگر نمی خواهم روزهایم بیهوده بگذرد!
اگر من و شما به عنوان یک انسان حقوق مدنی برابر داشته باشیم یک نگاه مدرن و دموکراتیک به انسان است.
اما از طرفی وقتی آدم ها را می شناسی بسته به موضوعی که با آن آدم ها را دسته بندی می کنی آدم ها در درجات متفاوت با هم قرار دارند.
مثلا یک نفر با عقل تر و باهوش تر است و یک نفر درجه ی عقلی و هوشی پایینی دارد، یک نفر اطلاعات زیادی دارد و یک نفر دیگر اطلاعات محدودی دارد، یک نفر ایمان بیشتری دارد و دیگری بی ایمان است، یک نفر دارای عواطف و احساسات شدید است و یکی دیگر مثل مجسمه است و ...
آیا این آدم ها که با هم از هر لحاظی متفاوت هستند با هم برابر هستند خوب معلوم است که خیر، این آدم ها شایستگی ها و مشخصات متفاوت دارند.
حال ما یک مشکل داریم می خواهیم قانونی وضع کنیم که عادلانه باشد در نتیجه تصمیم گرفته ایم تمام انسان ها را در پیشگاه قانون برابر فرض کنیم اما این انسان ها واقعا با هم متفاوت هستند و برابر فرض کردن آن ها کاریست غیر عادلانه!
از طرفی علم آمار می گوید در یک جامعه تقریبا به طور مثال تعداد باهوش ها همان قدر است که تعداد کم هوش ها هم هست مگر یک عاملی این توازن را بر هم بزند!
از طرفی تجربه ی بشری ثابت کرده است هر گاه گروهی خاص از لحاظ قانونی در جامعه برتری یافتند ظلم و فساد در جامعه زیاد شده است پس نظریه پردازان باز به این نتیجه رسیده اند حقوق تمام انسان ها در مقابل قانون مساوی باشد تا چنین اتفاقاتی نیفتد!
ولی من یک مشکل دارم از طرفی آدم ها را قرار است برابر ببینیم از طرفی نمی شود این کار را کرد چون واقعا آدم ها با هم برابر نیستند برای مثال دانشمندی را فرض کنید که در مقابل یک فرد عامی قرار می گیرد این دو حتی نمی توانند حرف هم را درست بفهمند چه برسد که بخواهند با هم گفت و گو کنند!
به نظر می رسد امروزه به کسانی نیاز داریم که حرف بین یک گروه را برای گروهی دیگر یک جورهایی ترجمه کند تا دو گروه بتوانند با هم گفت و گو کنند، این اشخاص باید شناخت کافی از تفکرات هر دو گروه را داشته باشند البته شاید هوش مصنوعی بتواند این مشکل را حل کند!
و این مثال فقط از لحاظ عقل و فکر بود در صورتیکه در زمینه های مختلف هم چنین مثالی می توان زد البته اگر کسی خود سعی کند از دیگران شناخت حاصل کند خیلی خوب خواهد بود اما در جامعه ی متکثر و متنوع یک نفر نمی تواند در همه ی جوانب به این مهارت برسد!
در پایان نتیجه می گیریم با وجود اینکه انسان ها با هم متفاوت هستند لازم است در پیشگاه قانون مساوی باشند وگرنه یک جامعه ی بزرگ و متنوع و متکثر به مشکل بر می خورد از طرفی نیاز است شغل جدیدی به وجود آید که پیوند دهنده ی گروه های مختلف جامعه باشد تا جامعه بتواند با هم گفت و گو کند وقتی گروه های مختلف جامعه از انزوا در بیایند راه برای تبادل آگاهی و اطلاعات باز می شود و این باعث به وجود آمدن یک گفتمان نو می شود البته در حال حاضر تسهیلگرانی هستند در بعضی حوزه ها کار می کنند اما در جامعه ی ما بهشان توجه نمی شود!
من گروهی در تلگرام عضو هستم که در آن بیشتر نوجوانان دهه هشتادی عضو هستند در واقع دنبال یک کتاب می گشتم که یک نفر لینک این گروه را داد و کتاب را دانلود کردم.
امروز بحثی سر وجود خدا در این گروه در گرفت من هم که قبلا در این بحث ها شرکت کرده بودم و فکر می کردم دیگر خیلی خوب حرف می زنم وارد بحث شدم اما یک نوجوان ۱۵ ساله من را حسابی به چالش کشید من فهمیدم از یک مجرای تنگ این موضوع دیده ام و باید بیشتر فکر کنم قبلا کتاب فلسفی در این مورد خوانده بودم اما آن طور که باید جدی اش نگرفته بودم!
من که ایمان دارم خدایی هست و برای خودم کافیست اما خوب خیلی زشت است جلوی فلسفه دان ها کم بیاوری!؟
خلاصه که امروز به نادانی و ناآگاهی خودم بیشتر پی بردم!؟
واقعا چه بد، فکر می کنی که خوب همه چیز را درک کردی اما بعد می بینی کلی چیزی را از قلم انداخته ای!؟
به خودت می گویی : کجای کاری؟! ای دل غافل!؟
بزرگان همیشه گفته اند که دین داری یا اخلاق مداری انسان ها را از روی عملشان بسنجید نه ظاهرشان!
یعنی شاید یک نفر ظاهری داشته باشد که شبیه یک مسلک خاص است اما در حال تظاهر به آن مسلک است.
در بزنگاه هایی آدم ها خودشان را نشان می دهند مثلا در شرایطی که راستگویی به ضررشان است در این شرایط اگر کسی راست بگوید می توان گفت به اخلاق وفادار است یا در شرایطی که خشمگین می شود می تواند خشم خودش را کنترل کند و از روی خشم واکنش نشان ندهد.
البته بیشتر مردم این را می دانند اما هیچ کس به روی آن آدم نمی آورد که تو اخلاق مدار نبودی یا هر چیز دیگر و من نمی دانم چطور می شود به فرد مربوطه گفت اما توهین آمیز نباشد!؟
البته همیشه این گونه نیست که هرکس با گروهی بگردد یا خود را شبیه مرام و مسلکی در بیاورد الزاما تظاهر می کند یا به آن مسلک معتقد است مثلا شاید دارد خودش را شبیه آن گروه در آورده است تا تحقیق کند!