باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا
باده ی دل

باده ی دل

راه امشب می کشد سویت مرا

تله پاتی

من نمی دونم این چیه که بین ماست اسمش تله پاتیه یا حسمونه یا همه ش خیالات منه اما این تجربه رو یه دفعه دیگه داشتم، اون موقع فکر می کردم خیاله اما حالا که می بینم، می بینم بی ربط نیست!؟

خلاصه که انگار تو جان منو می خوای! من می فهمم منظورت چیه ولی بخوام جانمو بهت بدم تو باید خدای من بشی و خوب خیلی باید زحمت بکشی که خدای من بشی!؟

ولی خودمم دلم می خواد یه خدای زنده داشته باشم، یه خدای هی و حاضر، می تونی مثل خدا باشی؟! شایدم باید بالاتر از خدا باشی!؟ منظورم رو که می گیری؟!

تو باهوشی منظور منو میگیری، من چند وقته خنگ شدم منظور تو رو نمی گیرم! خخخخ!؟

عاشق عشق

دیروز یه متن در شبکه های اجتماعی دیدم خیلی جالب بود انگار از یک جایی به بعد باید عاشق خود عشق باشی، عاشق اون حس تو قلبت و اگه این طور باشی همیشه حس خوب داری و در بند این نیستی که از عشقت دوری یا داریش!؟

خیلی حس خوبی دارم عاشق عشق بودن همین مرا بس است!؟

 متن این بود:


بدایت عشق به کمال، عاشق را آن باشد که معشوق را فراموش کند که عاشق را حساب با عشق است، با معشوق چه حساب دارد؟ مقصود وی عشق است و حیات وی از عشق باشد، و بی عشق او را مرگ باشد. در این حالت وقت باشد که خود را نیز فراموش کند که عاشق وقت باشد که از عشق چندان غصه و درد و حسرت بیند که نه در بند وصال باشد، و نه غم هجران خورد زیرا که نه ازوصال او را شادی آید ونه از فراق او را رنج و غم نماید. همۀ خود را به عشق داده باشد

چون از تو بجز عشق نجویم بجهان
    هجران و وصال تو مرا شد یکسان

بی عشق تو بودنم ندارد سامان
    خواهی تو وصال جوی خواهی هجران


#عین‌القضات_همدانی

حس نفرت

ببخشید دیگه من کمتر میام پای گوشی

چون که حس نفرت می کنم!

کسی هم با من کاری نداره!

روز خوش


بعد نوشت: یه کم خرما خوردم بهتر شدم، مغزم سرد شده بود!

دارم مهستی گوش میدم!

دارم مهستی گوش میدم!

هیچکس از صبح نظر برام نذاشته!؟

امروز انگار حال همه گرفته است!؟

شایدم رفتن صفاسیتی!؟

**********

با دوست کارشناسیم کلی حرف زدم!؟

کلی نصیحتم کرد!؟

همه دارن زندگی می کنند فقط منم که عمرم رو تلف می کنم!؟

آخه همیشه یه حس غالبی دارم که نمی تونم وصفش کنم!؟

دلم می خواست یه رئیس داشتم!

بهم میگفت چه کار کنم چه کار نکنم!؟

نمی تونم خودم رو مدیریت کنم!؟

زورم به خودم نمی رسه!؟

حسم با خودم خوب نیست!؟ :/

خواب امتحان و مدرسه

خواب دیدم دبیرستانی هستم، (من از دبیرستان خاطرات خوشی ندارم خیلی اذیت شدم و چند باری می خواستم مدرسه ام را عوض کنم).

امتحان داشتیم

استرس و اضطراب داشتم

الان خیلی یادم نمی آید چه شد

اما پدرت، معلم مدرسه بود

رفتم پیششان مشاوره بگیرم

گفتن: اصلا در این مدرسه نمان همان مشکلات سال ها پیش برایت رخ می دهد برو مدرسه ی پیوند صدف ( صدف یک محله در مشهد است اما همین اسم خیلی جالبست نه؟! )

بعدش دیگر بیدار شدم!؟

نمی دانم دیگر ولی خواب هایم دارند بهم یک چیزی می گویند

اینکه زیاده روی کردم باید به زندگی عادی باز گردم!

اما نمی دانم یک طرفه عاشقت شدم یا تو هم عاشقمی!؟

البته دیگر کلمه ی عاشق درست نیست

دوستتم دیگر ندارم

یک حس عجیبی دارم نمی دانم اسمش چیست!؟